. . .

تمام شده دلنوشته هنگامه‌ی لاجوردی | نادیا بیرامی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
به نام حق
04b1be3c4ea6416e15c2b2b8572a0a92_pwrj.png
دلنوشته:هنگامه‌ی لاجوردی
دلنویس:نادیا بیرامی
ژانر:تراژدی، عاشقانه
ویراستار: هانی.م
مقدمه:
گر چه دل و جانم رفت، لیکن غمی نیست!
از این سینه‌ی تنگ، نفسی هراس‌آلود ز فراغی نیست!
به جز آن دم عمیق لرزان بار آخر، خیال نفس‌ کشیدن گریزد از رگ‌هایم که آب و هوایی نیست!
متاع دل را نخریدم که به بازار عشق دگر بهائی نیست!
می‌روم که به وفای زمانه، دگر بقائی نیست!


 
آخرین ویرایش:
  • جذاب
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #11
در سحرگاهی به هنگام آمدن سپیده دم
دیده بستم و طلب آغوش آسمان کردم
مهرتابان در موسم طلوع دستانم را بدید و با پرتوهایش خیالم رابه آن‌ها اویخت
دیده بگشادم و خود در اوج دیدم
شوق و شعف آسمان برون برد تیرگی‌های وجودم را
تیرگی‌ها بگشادم و خود در وارهیدن دیدم
مهرگردون باز پرتو بر پشت پلکانم دوخت
غم‌ها و واژه‌های رنج کشیده‌ام را یک به یک از آن‌ها آویخت
دیده بگشادم و خود در بارانی تابستانی دیدم
دریای چشمانم واژه‌های کهن را
با حسرت و آه بر رخ گلگونم آویخت
چشمه‌ساری از اندوه‌های دیرینه ساخت
قطرات رسیدند و بر قلبم و ترک‌هایش نفوذ کردند
در میان خاطرات خیس خورده‌ی
دفتر قلبم
صفحه‌ای را نم‌دار کردند که
در روز بارانی پیراهنش را آویخته بود
بر بند نگاهم و دلم برده بود..!
 
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #12
خزان می‌رود و درختان عریان می‌شوند،
انتظار چشمانم می‌رود و کم سو می‌شوند،
بهار می‌آید و باز گلستان می‌شود،
حسرت‌ها بیش از پیش بر دل خویش،
قبرستان می‌شوند،
بهار می‌رود و باز سایه‌ها همدم درختان می‌شوند،
جوانی می‌رود و باز یار با روزگار ماندگار می‌شود،
باز خزان و باز خزان می‌شود،
هنوز هم به پیش چشم‌هایم او می‌رود و
شمار قطره‌های اشک من با عمر گردش تقدیر برابر می‌شوند..!
 
  • جذاب
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #13
شام و سحر در پی هم بی‌وقفه می‌آیند و به نوبت می‌روند،
نفس‌های شماره‌انداز من هم،
در تنگنای چشم انداز پلکانش
یک به یک در سینه‌ام حبس می‌شوند..
دردها و زخم‌ها رقابت دارند..
با پویه به استخوان می‌رسند..
روح‌ها خسته تر از هر زمان..
با یک آه آتش افزون جگر سوز به آسمان می‌رسند..
من به کجا خواهم رسید که استخوان‌هایم تیرکشان می‌نهند آه بر زبانم و می‌سوزانند هزار دل تا هفت آسمان؟
من به کجا خواهم رسید؟
 
  • جذاب
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #14
بر شکست خورده‌ها توان ایستادن نیست!
رمقی ندارند و دستی به سویشان نیست!
خون چکه می‌کند از زخم‌هایشان،
مرحمی بر ردپای رفتن‌های جامانده بر غرورشان نیست!
نابینا شده‌اند از ندیدن‌های زندگانی
چشم بینا می‌خواهند برای چه؟
هنگامی که تنها دیده‌ی دلخواهشان کور شده است!
دیده‌ی بینا برای چیست آن‌گاه!
 
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #15
ای قلم بنویس از عشق،
که غصه فراوان دارد
بنویس از دل‌یار
عشق که هیچ، فقط خار بیابان دارد.
بنویس از من و من
که دنیایش جز بهار،رنگ خزان دارد.
بنویس از حیله و کلک‌ها
که حکایتی در شکستن دل‌ها دارد.
بنویس از درد و اشک
که با عمر عاشق، شمار برابر دارد.
بنویس از ناگفته‌ها
که در کنج دل، خاک خورده ترک‌ها دارد.
ندانم من دگر فقط
بنویس که این جهان داستان‌های تلخ فراوان دارد.
 
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #16
تک به تک نفس‌های به شماره افتاده ‌ام را
پا بر خیال او و در اوج
با دستانی لرزان از هراس سقوط
به ستارگان آسمان خواهم دوخت
آن ستاره‌‌ای که دنباله‌دارد می‌برد تار نفس‌هایم را
یکی پس از دیگری که می روند
وقفه می‌افتد میان مرگ و زندگی من
در این اتمسفری که جای جایش
از عشق پراکنده است
آن منی خاموش خواهم ماند
که جای جای قلبش از زخم آکنده است
چو ورق تکه تکه
معلق در آسمان
فرود خواهم آمد بر زمین
درست زمانی که حقیقت نبودنش
خیالش را از زیرپاهایم بیرون کشید
هنگامه‌ای لاجوردی پدید آمد
دست به سویم دراز کرد
اما دست‌هایم نرسید
و رها رها رها شدم من...
 
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #17
کلمات به هم دوخته شده‌اند،
واژه‌ای رنج کشیده، به دنبال خود بیتی تلخ روایت می‌کند...
واژه‌ای خوش ذوق، غزل‌های شیرین عاشقانه
گر واژه‌ها هم مرا به تو می‌رساندند
چو نام منِ غمگین، با نام تو می آمد
غزلی سروده می‌شد چون شاه بیت آن شعر دلدادگی‌
لیکن واژه‌ها هم برای به هم رساندن من و تو ناتوان بودند..
 
  • گل رز
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #19
پا بر واژه‌های دیرینه‌ی قلبم می‌گذارم،
واژه‌هایی که گاه علل اشک شوق در دیدگانم شدند، گاه هم حلقه‌ی خون!
قدم به قدم از زندگانی خویش فاصله میگیرم
با هر قدم، تکه‌های شکسته‌ی واژه‌ها
در گوشت پاهایم فرو می‌روند..
کمر خم می‌کنم از درد،
اشک می‌نهد آن درد، بر شیوه‌ی چشمم،
با نفسی لرزان جان میگیرد پاهایم
باز قدمی برمی‌دارم و تکه‌ها عمیق‌تر فرو می‌روند..
این‌بار زانوانم خم می‌شوند و تن بی‌جانم به سمت شانه‌ی قلبم کج می‌شود،
می‌کشم دست بر دیواره‌های خاک خورده‌اش..
ترک‌هایش را نوازش می‌کنم
نهاده سر بر شانه‌اش، پلک می‌بندم
واژه‌های رنج کشیده هم با واپسین تنفس
خاموش می‌شوند و تلنبار بر غم‌های انباشه در فراق به ته سکوت می‌لغزند..
 
  • گل رز
  • غمگین
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,712
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #20
من را برای چه شکستی؟
آن منی که کهنه کالاهایت می‌خریدم،
آن منی که دست سپر بر بلاهایت می‌شدم،
من را برای چه شکستی؟
اندازه و مقدار محبتم نداد کفاف زیاده‌خواهی‌ات را؟
قلب بی‌گناه و بیمار عاشق مرا بازیچه پنداشتی چرا؟
آخر ندانستی آه غمگسار قلبم، بیمارت می‌کند؟
من را به کدامین لحظه رها کردی؟ آخر ندانستی رها میشوی در لحظه‌ی نسیان من؟
آوخ می‌آید پشیمانی به پیش چشمانت و می‌آزارد وجدانت،
لیکن آن‌گاه به قول بزرگان سودی نمیابی!
تو را دست زمان سپرده‌ام
واگذار به همان لحظه‌ای که تصویر تو را به پیش چشمانم پرده انداخت و گره‌ای کور بینداخت رشته‌ی قلب مرا به بند دیده‌ و نظر تو..
به همان لحظه‌ی آنی، که باز هم می‌گذرد و تو را می‌اندازد از چشم ز پیش چشمان خویش!
 
  • گل رز
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین