. . .

متروکه دلنوشته نغمه های دل | مهرداد معتمدالسادات

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
  3. فانتزی
  4. طنز
عنوان دلنوشته: نغمه‌های دل
نویسنده: مهرداد معتمد السادات
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تخیلی


مقدمه :
در دل هر انسانی، دنیایی از احساسات نهفته است.
احساساتی که گاهی آرام و گاهی طوفانی، همچون فصل‌های متغیر زندگی، در جان ما جریان می‌یابند.
این مجموعه دلنوشته، بازتابی از همین جهان درونی است.
صفحاتی پر از لحظه‌های بی‌پایان، مناسبت‌های به یادماندنی، و اتفاقاتی که هر یک، رنگ و بوی خاص خود را دارند.
از نخستین پرتوهای طلایی آفتاب در صبح بهاری، تا آرامش بی‌کران شب‌های زمستانی.
از شور و شادی جشن‌ها و دیدارها، تا سکوت معنادار خلوت‌ها.
هر کدام داستانی دارند که از زبان قلب به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند.
نغمه‌های دل ، همچون باغی است پر از گل‌های رنگارنگ احساس، که هر خواننده‌ای را به گشت و گذاری در مسیرهای پیچیده و زیبای روح دعوت می‌کند.
امیدوارم، این دلنوشته ها، پنجره‌ای باشند به دنیای درونی من و شما، جایی که همه ما می‌توانیم بدون ترس از قضاوت دیگران، خود واقعی‌مان باشیم.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #11
در افق، خورشید به آرامی بالا می‌آید و نور طلایی‌اش را بر سطح آب‌های میان شالیزارها می‌تاباند.

سایه‌های طولانی رعنا و دیگرشالیکاران برروی آب‌های لرزان،

چون نقاشی‌هایی متحرک، زیبایی صحنه را دوچندان می‌کنند.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #12
رعنا، این زن شالیکار، با چشمانی که داستان‌های بسیاری در پس آن‌ها نهفته است،

با لبخندی مهربان و دستانی که از کارسخت زبرشده‌اند، به دانه‌های برنج نگاه می‌کند و با آن‌ها حرف می‌زند.

او، همچون مادری مهربان، به آن‌ها قول می‌دهد که مراقبشان خواهد بود.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #13
رعنا و دیگر زنان شالیکار، مادرانی هستند برای زمین، که با دست‌های خود، زندگی را به بار می‌نشاند.

این زنان سخت کوش ، نه تنها برنج می‌کارند، بلکه دانه‌های امید را در دل‌هایمان می‌کارند.

بیایید قدردان زحمات این زنان اسطوره ای باشیم که با هردانه برنج، داستانی از مقاومت و زیبایی را روایت می‌کنند.

آن‌ها، نمادی از قدرت و زیبایی‌اند، که با هرسپیده‌دم، فصلی نو را در تاریخ زمین می‌نگارند.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #14
عنوان : سایه‌های نور در شهر کتاب‌ها
نویسنده : مهرداد معتمدالسادات
ژانر : اجتماعی
دردل کوچه‌های شهرآرزوهایم، جایی که سایه‌های درختان کهن با نورخورشید درهم می‌آمیزند،

آرامشی دلنشین درهوا موج می‌زند ونغمه ‌ی زندگی زمزمه می‌شود.

عطرکتاب‌ها با نسیم بهاری آمیخته، مانند بوی خاک پس از باران، دل‌انگیزاست.

دراینجا، عشق به مطالعه چون چراغی درشب تارمی‌درخشد،

روشنایی‌ بخش افکار و اندیشه‌ها، شعله‌های دانایی و خرد، تاریکی نادانی را می‌زداید.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #15
درخانه‌هایی که دیوارها با قفسه‌های چوبی پراز کتاب‌های قدیمی و نو آراسته شده،

هرکتاب قصه‌ای دارد، قصه‌ای که با هرصفحه، روحی را لمس می‌کند.

مردمانی که با هرصفحه، سفری می‌کنند به دنیایی دیگر،

درکافه‌ها، صدای خش خش برگ‌های کتاب با عطرقهوه هم ‌آواز می‌شود.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #16
جوانانی با چشمانی برق‌زده، درمیان داستان‌ها و شعرها گم می‌شوند،

گم دردنیایی که با هر کتاب، بیشترعاشقش می‌شوند.

درپارک‌ها، زیرسایه ‌ی درختان کهن، کودکان با کتاب‌های رنگی،

به دنیای افسانه‌ها و قهرمانان پا می‌گذارند،

دنیایی که درآن هرکودکی، خود قهرمان داستان خود است.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #17
درشهرآرزوهای من، مطالعه تنها یک عادت نیست، بلکه بخشی ازبافت فرهنگی،

بخشی ازهویت ماست، هویتی که با هرکتاب خوانده شده، غنی‌تر و پربارترمی‌شود.

کتاب‌ها پنجره‌هایی به جهان‌های ناشناخته‌اند و ما با هر کتابی که می‌خوانیم،

بال‌های خیال خود را گسترده ‌تر می‌کنیم، بال‌هایی که ما را به آسمان‌های دانش و فرهنگ می‌برند.

مطالعه درشهرآرزوهای من ، مانند رودی است که دردل کویر جاریست،

همیشه زنده، همیشه پویا، همیشه سرشاراز حیات.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مهرداد معتمدالسادات

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
راوی روشندل
شناسه کاربر
7844
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
5
نوشته‌ها
109
پسندها
534
امتیازها
178
سن
52
محل سکونت
استان گیلان - شهرستان رودسر - کلاچای
وب سایت
www.aparat.com

  • #18
عنوان : ناظر کافه
نویسنده : مهرداد معتمدالسادات
ژانر: اجتماعی
در گوشه‌ای دنج ازکافه، کودکی با چهره‌ای ناراضی نشسته بود. اوبه دقت همه چیزرا می‌ پایید.نگاهی به دیوارها انداخت وبا لبخندی زیرکانه گفت:
رنگ این دیواریادآورپرده‌های خانه مادربزرگم است.مهمان‌ پذیربااحترام نزدیک شدویک فنجان قهوه جلوی اوگذاشت. بامهربانی پرسید : چه چیزی میل دارید؟
کودک با اخمی تندبه قهوه نگاه کرد ودرذهن خودنقدکرد: این قهوه می‌توانست کمی گرم‌ ترباشد. مهمان ‌پذیرمدت‌ها بود که این کودک لجبازرا زیرنظرداشت . اوهمیشه با چهره‌ای ناراضی و ظاهری نامرتب درساعت معینی ازروزبه کافه می‌آمد. بنابراین، مهمان‌پذیرکنجکاوشده بودکه بفهمد این کودک دراین کافه چه می‌کند.به همین دلیل،کیکی برایش روی میز گذاشت و با تبسم گفت : لیست غذاهای این کافه درجلوی شما هست ، لطفاً ملاحظه کنید و سفارش دهید . کافه ما بهترین و خوش مزه ترین غذاها را دارد .
کودک با تعجب پرسید : این کیک ازابرها ساخته شده است؟ پس ازیک لقمه، با تعجب ادامه داد: ولی بسیار شیرین است.
مهمان‌ پذیربا لبخندی پرسید: شما اینجا چه می‌کنید؟کودک با نگاهی سرشارازکنجکاوی به مهمان‌پذیرنگاه کرد وبا لحنی که گویی پرازدلایل منطقی بود، پاسخ داد:
من به این کافه می‌آیم زیرا… خب، اینجا هوایی دارد که برای تفکر مناسب است. دیوارها، رنگ‌ها، حتی این قهوه که همیشه می‌توانست گرم‌ترباشد،همه وهمه مرا به یاد چیزهایی می‌اندازند که نمی‌توانم دقیقاً توضیح دهم.
مهمان‌پذیربا چهره‌ای متعجب ولی مودبانه پرسید : پس منتظرشخص خاصی هستید؟
کودک با لبخندی نیم‌بند ودستی که ناخودآگاه به سمت قهوه رفته بود، پاسخ داد: من… من فقط می‌خواهم نظاره‌ گر باشم. نظاره‌ گراین جهان کوچک درون دیوارهای کافه.
مهمان‌ پذیربا لبخندی که بیشتربه تسلیم شبیه بود،سری تکان داد و گفت: خب، اگربه چیزی نیازداشتید، من همیشه اینجا هستم.
کودک با نگاهی که همچنان پرازراز بود، سرش را به نشانه تشکرتکان داد وبه نقاشی‌های دیواری نگاه کرد،
لیکن مهمان‌پذیرهمچنان درتعجب بود که این کودک هرروزبه چه دلیلی کافه می‌آید ، بنابراین با کلامی شمرده توضیح دهد که :
دخترکوچولو، برای اینکه بتوانم پذیرایی شایسته‌ ای داشته باشم، باید با شما آشنا باشم. لطفاً به من بگویید به چه چیزی علاقه دارید تا بتوانم آن را فراهم کنم.
کودک با نگاهی مشکوک به مهمان‌پذیرنگریست و درسکوت سایه‌ها ازآنجا رفت.
این رفتن به معنای ترک کافه نبود واوهمچنان به حضورخود درکافه ادامه داد.مهمان پذیرمی دانست که مشتری های کافه به دوگروه تقسیم می شوند ، گروه اول کسانی هستند که برای رفع نیازخودهزینه می کنند و گروه دوم کسانی هستند که فقط نظاره می کنند . به این گروه مشتری های پنهان می گویندلذابعد ازگذشت مدت‌ها، دیگر مهمان‌ پذیر به حضوراین کودک لجوج عادت کرد. اوشخصیت کودک رااینگونه توصیف کرد:
کسی که همه چیزرا نقد می‌کند، کسی نمی‌داند که اوکیست، اما همه می‌دانند که اوهست. شاید روزی همه بفهمند که او «رانا» ، نگهبان حقیقت دردنیای کافه‌هاست.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 13)

بالا پایین