. . .

انتشاریافته دلنوشته نبار باران | آرمیتا حسینی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
دلنوشته: نبار باران
نویسنده: آرمیتا حسینی (قلم سرخ)
ژانر: تراژدی
خلاصه:
نبار باران! زمین تحمل بارش‌ات را ندارد.
نبار باران!
چترم پاره شده، کمرش زیر این همه غم شکسته.
نبار باران طاقتت را ندارم!
غمم را سنگین‌تر نکن!
%D8%A7%D8%A8%DB%8C_%DA%A9%D9%85%D8%B1%D9%86%DA%AF_7bre.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #21
نبار باران!
دلم هوای روشن و صاف را می‌خواهد،
آسمانی که نگاهش کنم و از وسعت و رنگ بی کران آبی‌اش
به وجد بیایم.
خدشه‌دار نکن دفتر آسمان را
خطوط بی نام و نشانت را نمی‌خواهم!
بگذار آرام باشیم، آرام بمانیم و بدون اشک
جلو برویم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #22
من ابرهای پشمکی‌ام را می‌خواهم،
همان‌هایی که شبیه ریش بزی هستند.
همان ابرهایی که لبخند می‌زنند و تو با آن‌ها داستان می‌سازی؛
اما تو باران!
چه بر سر ابرها آورده‌ای؟
آن‌ها شده‌اند از نسل ابرهای سیاه و خشمگین،
با موجی از طوفان و گره ابرو!
می‌ترسم دیگر نگاهشان کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #23
نبار باران!
غبار اشک‌هایت راه نفس کشیدنم را سد می‌کند.
نمی‌توانم نفس بکشم!
احساس خفگی ممتدی می‌کنم.
غبار غم گویی گلویم را چنگ می‌زند،
می‌لرزم و گویی آخر راه‌ام.
چگونه این چنین زجر دادن را دوست داری؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #24
نبار باران!
کسی نیست در این خیابان چتری بالای سرم بگیرد،
دستم را بگیرد و بگوید تنها نیستی.
نبار باران!
من این‌جا تنهاترین تنهای شهرم!
صحنه عاشقانه‌ای نخواهی دید.
من تراژدی‌های معروف به تو را شکسته‌ام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #25
تراژدی‌های باران عاشقانه‌هایش هست.
دو دست گره خورده،
قدم‌هایی که روی زمین خیس می‌گذارند و شالاپ شلوپ صدا می‌دهد
و دویدن‌های دیوانه‌وار!
با لبخند زیر باران می‌چرخند و عاشقانه می‌سازند.
در من فقط می‌توانی صحنه
تماشاگری تنها را ببینی!
تماشاگری که هر قطره را دنبال می‌کند و همراه او
روی زمین می‌لغزد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #26
تکرار نبار باران، درست نیست!
تو باید بباری که زندگی ادامه پیدا کند.
گاهی باید برای ادامه راه قربانی‌هایی باشند؛
اما یادت باشد این قربانی‌ها هیچ گاه از یاد نمی‌روند.
من سربازی که مسیر را باز کرد، یادم است!
لباس خونی‌اش را یادم است!
تبسم تلخ روی لبانش را یادم است!
باران بدان، اشک‌هایت را از یاد نخواهم برد!
غم درون قطراتت را از یاد نخواهم برد!
تو همیشه در یاد و خاطراتم باقی می‌مانی.
ببار باران، تلخ است باریدنت؛ اما ببار!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #28


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین