میشنوی؟ شاید فقط من میشنوم.
شاید فقط من میبینم.
شاید فقط من حس میکنم.
شاید این فقط برای من است.
صدای چکه چکه قطرات،
صدای زینگ زینگ ساعت.
این قطرات، قطرات آب نیستند؛ قطرات عمر هستند که میریزند.
زینگ صدای هشدار است؛ هشدار برای نزدیکی به آخر جاده.
جاده خاکی زندگی به انتها میرسد. جالب این است همه میگویند عمر دست ما نیست.
اما اگر بخواهی بیشتر عمر میکنی.
بخواهی بیشتر میمانی.
البته خواستن داریم تا خواستن.
آیا این خواستن نابهجا است؟ یا درست؟ آیا زمانی که او از تو چیزی خواسته چشم گفتی یا نه؟
کاری به اینها ندارم. فقط میدانم دارم حرکت میکنم. با پایی بدون کفش روی زمین خاکی به سوی هدفم میروم.
به سوی مقصدی که مشخص نیست پایان دارد یا نه.