زینگ زینگ!
ساعت خواب.
بیدار شو. بس است! چهقدر میخواهی بخوابی؟
چهقدر میخواهی میان تاریکی شنا کنی؟
انسانها به راستی قابل درک نیستند.
دود را نفس میکشند و عین خیالشان نیست!
در باتلاقی از دروغ و تاریکی غرق میشوند، عین خیالشان نیست!
از جویبار زلال آب دور و دورتر میشوند، عین خیالشان نیست!
آسمانشان خاکستری شده، عین خیالشان نیست!
حتی زمانی که بیماری به شهرشان حمله میکند و برای کشتنشان دندان تیز میکند، باز هم بیدار نمیشوند!
هنوز خوابند. هنوز خوابند. هنوز خوابند.
زمانی که مردند، بیدار خواهند شد و میبینند چهقدر چشمشان کور و گوششان کر بود.
چهقدر ناتوان بودند. چهقدر بیخبر بودند.
تازه میفهمند چه بر سرشان آمده. تازه میفهمند چهقدر تاریک شدهاند.
زینگ زینگ!
بیدار شو
زینگ زینگ!
زمان دارد تمام میشود. قبل از مرگ بیدار شو.
زینگ زینگ!
حتی هنگامی که تناب دار در گلویت است باز در خوابی؟