. . .

انتشاریافته دلنوشته قطرات آرامش | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
%D9%82%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B4.png

نام: قطرات آرامش
دل‌نویس: آرمیتا حسینی
ژانر: عاشقانه، غمگین
مقدمه: من دنبال جویباری از آرامشم.
لابه‌لای برگ‌های پاییزی،
لابه‌لای ورق‌های فرسوده شده قدیمی،
بالای پشت بام خانه و
پشت پلک‌های بسته‌ام.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #2
می‌شنوی؟ شاید فقط من می‌شنوم.
شاید فقط من می‌بینم.
شاید فقط من حس می‌کنم.
شاید این فقط برای من است.
صدای چکه چکه قطرات،
صدای زینگ زینگ ساعت.
این قطرات، قطرات آب نیستند؛ قطرات عمر هستند که می‌ریزند.
زینگ صدای هشدار است؛ هشدار برای نزدیکی به آخر جاده.
جاده خاکی زندگی به انتها می‌رسد. جالب این است همه می‌گویند عمر دست ما نیست.
اما اگر بخواهی بیشتر عمر می‌کنی.
بخواهی بیشتر می‌مانی.
البته خواستن داریم تا خواستن.
آیا این خواستن نابه‌جا است؟ یا درست؟ آیا زمانی که او از تو چیزی خواسته چشم گفتی یا نه؟
کاری به این‌ها ندارم. فقط می‌دانم دارم حرکت می‌کنم. با پایی بدون کفش روی زمین خاکی به سوی هدفم می‌روم.
به سوی مقصدی که مشخص نیست پایان دارد یا نه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #3
امشب قصد دارم بیایم و
بالای کوه بلندی که ماه خود را به نمایش گذاشته، تماشایت کنم.
قلبم را بکنم و مقابلت بگیرم.
درحالی که خون از قلب مرده‌ام چکه می‌کند، فریاد بزنم و بگویم:
- قلبم برای تو! خودم هم برای تو! فقط تو هم برای من باش.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #4
عادت کردم به صدای سکوت.
عادت کردم به تاریکی‌ای پر از روشنایی.
عادت کردم به نور سیاه.
عادت کردم به معلق شدن در هوای بدون اکسیژن.
من به خیلی چیزها عادت کردم.
اما خوب گوش کن تا فراموش نکنی. می‌دانم نمی‌کنی.
من به دوری از تو
جدایی از تو
نه عادت کردم
نه می‌کنم
نه خواهم کرد؛
چون من بی تو
من نیستم،
چوب خشکم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #5
باران که می‌بارد
دلم نمی‌گیرد.
چشمم خیس نمی‌شود.
لبم لبخند می‌زند!
باران قطراتی از عشق است.
که روی سرم فرود می‌آید.
چرا باید غمگین شوم؟
خورشید که پنهان می‌شود،
ابر که مقابل خورشید قرار می‌گیرد،
دلم نمی‌گیرد.
ابر نیاز به توجه دارد. او فقط می‌خواهد کمی نگاهش کنم.
باد که خودنمایی می‌کند، باد که طوفانی به پا می‌کند،
نمی‌گویم عجب باد مزاحمی.
می‌دانم مشتاق است مرا در آغوش بگیرد.
رعد و برق که می‌زند، نمی‌ترسم.
می‌دانم ابرها قصد سخن گفتن با من را دارند.
می‌شود به همه چیز زیبا نگاه کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #6
بزن، بشکن.
له کن، تف کن، مشت بزن.
هرچه می‌کنی، بکن!
اما کسی که می‌زنی‌اش و آزارش می‌دهی من نیستم. من تماشاگری هستم که
به نمایش تو خیره شدم.
خوب بلدی نقش ابله را بازی کنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #7
ما نه به عینک
بلکه به عقل برای دیدن دیگران نیاز داریم.
هر حیوانی انسان نیست.
هر سنگی قلب نیست.
هر کوه شنی کوه نیست.
عشق لایق هیچ‌کدام نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #8
گویی گم شده‌ام در صحرایی که نه رفتن دارد، نه برگشتن.
همه جا فقط شن است.
شن‌های دروغ.
شن‌های تظاهر.
شن‌های نیرنگ.
همه تپه‌های شنی‌ای شده‌اند که دورتادورم را احاطه کرده‌اند.
نه آبی هست،
نه شهری.
گویی میان شن‌هایی از فریب گم شده‌ام. به کجا بروم؟
به کجای این جهان که دیگر شنی نبینم؟
اصلاً چنین جایی وجود دارد؟
چقدر گمان می‌کردیم یک فرد هم‌‌چون کوه پشت‌مان است؛ اما در‌ واقع ‌مانند تپه شنی پشت‌مان ایستاده بود و با هر وزش باد، جابه‌جا می‌شد.
چه‌قدر راه را اشتباه آمدم.
چه‌قدر حرف بسیاری از این شن‌ها را باور کردم. حال میان این شن‌ها گیر کردم.
راهی برای‌ فرار وجود د‌ارد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #9
شاید بشود نامم را گذاشت مجنون.
شاید من دیوانه باشم.
دیوانگی است میان این همه انسان ابله، باز خوب بود و لبخند زد.
دیوانگی است فحش دهند و تو باز چیزی نگویی.
دیوانگی است کوچک مغزی آن‌ها را تحمل کنی و میان‌شان زندگی کنی.
این دیوانگی است!
این‌که با آن‌ها زندگی کنی، دیوانگی است.
آنان عشق را چه می‌دانند؟ تدبیر انسان‌های ابله از عشق چیست؟
من حتی زندگی را یک عشق می‌دانم و آن‌ها به این، دیوانگی می‌گویند.
پس من ‌دیوانه هستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #10
زندگی سرشار از رنگ است.
رنگ‌هایی با ویژگی‌هایی خاص؛ اما این تو هستی که رنگ را به فرمان خود در می‌آوری.
می‌توانی قلم برداری و آسمانت را آبی کنی.
زمینت را سرسبز.
مردم را صورتی و آبی.
دریا و آب‌ها را طلایی.
شاید باید مانند حبابی باشیم که در هوا معلق است، با تابش خورشید رویش رنگین می‌شود و رنگین می‌بیند.
شاید باید جهان را از دست رنگ‌های سیاه و سفید خلاص کنیم.
شاید باید آماده جنگ شویم! جنگی محکم با سیاهی و سفیدی‌ها.
باید قلم و رنگ آماده کنیم.
چه کسی گفته رنگین‌کمان فقط مخصوص خورشید بعد از باران است؟
شاید بشود بدون باران و حتی بدون خورشید، رنگین‌کمانی ساخت بلندتر از هر لبخندی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین