این اولین نامهای نیست که برایت مینویسم، اما دلم میخواهد سرنوشت این نامه چون نامههای قبلی نشود.
مهربانم!
اینبار حرفهای تازهای دارم.
راستش خواستم بگویم:
لطفاً برگرد و از اول برو.
این بار مرا در باران رها کن!
میخواهم راه خانه را گم کنم و گیتار به دست، با کرمهای شبتاب به دوردستها بروم.
میخواهم فراموش کنم چشمهایت را.
دستهایت را!
و تمامِ تمامِ تمامِ قولهایت را.