. . .

انتشاریافته دلنوشته تمنای خیال| مهدیه مومنی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
-copy_76qt.png


نام دلنوشته: تمنای خیال
نام نویسنده: مهدیه مومنی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
مقدمه:
چه می‌شود روزی خیالِ تو با خیال من گره بخورد؟
چه می شود اگر توام روزی همانند من دل بزنی به دریای خیال؟
پیش من بیایی تا به تو نشان بدهم که قشنگی‌های دنیا درون بودنت کنار من خلاصه می‌شود، چه می‌شود اگر با من تمام روزهای زندگی‌ات را سپری کنی و بیشتر از یک تمنای خیال با من باشی!
نمی‌خواهم از تو خواهش کنم که بمانی، می‌خواهم قلبت تو را محکوم به ماندن ابدی کند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 26 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #11
میان این‌همه آدم، دل به تو سپرده‌ام!
پشیمان نیستم، نه!
تو آن‌قدر برایم خوبی که اگر هزار بار و هزار بار و هزار بار دیگر هم به دنیا می‌آمدم و حق انتخاب داشتم، تو را انتخاب می‌کردم!
تو آن‌قدر در برابرم مهربانی که، نمی‌توانم کس دیگری را به مهربانی تو در این جهان پیدا کنم!
تو آن‌قدر برایم فداکاری می‌کنی که کل جهان را هم مِتر کنم، نمی‌توانم کسی را مثل تو پیدا کنم!
تا پای جان برایت می‌جنگم!
برای داشتنت!
برای بودنت در کنارم!
آرام جانم، بدون تو، نمی‌توانم نفس بکشم، چون تو به من امید زندگی می‌دهی!
تا ابد کنارم بمان و بگذار خوشبختی را حس کنم، با تمام وجودم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #12
بعد از تو...
اصلا این چه جمله‌ایست؟
نمی‌خواهم حتی لحظه‌ای به این جمله فکر کنم!
بعد از تو دیگر منی وجود ندارد تا بخواهد روزگار بگذراند!
بدون تو اصلا مگر جهانی باقی می‌ماند برای من؟
مگر زندگی مزه دارد زیر زبانم؟
اصلاً مگر می‌شود بعد از تو هم نفس کشید؟
اًصلا به نظرم بعد از تو، زندگی کردن ممنوع است!
باید فقط تو باشی تا بشود نفس کشید، باید تو باشی تا خوشبختی را بتوان چشید و مزه‌اش کرد!
باید تویی باشد تا من نیز پابرجا بمانم، باید تویی باشد تا من بتوانم تمام لحظات عاشقی را با تک تک سلول‌هایم حس کنم، باید تویی باشد تا زندگی‌ام را کامل کند!
پس بعد از تو،
نه!
این جمله را از ذهنت پاک کن...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #13
جان به جانم کنند، آرام جانم تویی!
تو نیمه‌ی دیگر من نیستی، تمام منی!
عشق جانم، هر روز که چشم باز می‌کنم و وجودت را حس می‌کنم، عجیب آرامش در دلم رخنه می‌کند!
تو، معنای واقعی خوشبختی هستی!
آن‌قدر برایم جذابی که نمی‌توانم به کسی به غیر از تو نگاه کنم و کسی دیگر را جز تو در قلب و دلم راه بدهم!
تو لیلی دیگری هستی که من را مجنون دوم کرده!
آن‌قدر دوستت دارم که شیرینی داشتنت تمام تلخی‌های زندگی‌ام را نابود می‌کند و از زندگی فراری می‌دهد!
زندگی با تو عجیب به من می‌چسبد!
آن‌قدر خوبی که هر چقدر خوب بودنت را برای خودم یادآوری کنم، باز هم خوبی‌ات تمامی ندارد!
خوشحالم که انتخابم تو بوده‌ای، جانا!
بمان برایم، تا ابد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #14
نمی‌دانم تا کِی قرار است از تو بنویسم!
فقط این را می‌دانم بودنت در زندگی‌ام یعنی هر روز و همیشه گُل انداختن واژه‌هایی پر از احساس در دفتر خاطراتم!
بودنت خیلی زیباست، می‌شود آن را شعر کرد و سرود!
می‌شود آهنگ کرد و نواخت!
می‌شود رمانی کرد و بر روی دفتری نوشت!
می‌بینی؟
بودن تو سرآمد احساسات من است!
شروع یک زندگی پر از عشق و نوازش‌هایی پُر از محبت!
برای من، تو هر روز مانند دفتری هستی که ورق بعدی‌اش با ورق قبلی یک دنیا متفاوت‌تر است، ورق جدید عشقی زیباتر و عمیق تر از ورق قبل به من اهدا می‌کند و این یعنی هر روز تو مرا بیش از روز قبل دوست داری!
امیدوارم تو تا ابد، مال من باشی!
دوستت دارم بهترین...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #15
واژه‌ها خیلی خوب می‌توانند بیانگر احساسات ما انسان‌ها باشند!
اما وقتی‌که با نگاه با فرد مقابلت صحبت کنی، زیباتر می‌توانی حرف قلبت را به او منتقل کنی!
بهتر می‌توانی به او بفهمانی چقدر او را می‌خواهی!
چقدر به او وابسته‌ای و چقدر از بودنش احساس آرامش داری!
من با چشمانم سعی دارم تمام احساسات قلبی‌ام را به تو منتقل کنم!
آن‌قدر عمیق نگاهت کنم تا تو بتوانی تمامی حرف‌های انباشته شده در قلبم را بخوانی!
تو در حدی هستی که بتوانی کلید قلبم را از چشمانم بگیری و با باز کردن در قلبم، پا درون دل من بگذاری!
تو لایق یک عشق عمیقی، عشقی از جنس خواستنی طولانی!
عشقی از جنس همیشگی‌اش!
و من حاضرم خودم و عشقی که به تو دارم را تماما به تو بسپارم!
آرام جانم، حرف‌هایم را از چشمانم بخوان...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #16
چشمان شهلایش دل هر بیننده‌ای را می‌لرزاند!
آن‌قدر عاشق چشمانش بود که جز او دیگر هیچ موجودی را در روی زمین نمی‌دید!
انگار فقط و فقط خدا یک نفر دیگر را جز خودش آفریده بود و بس!
مژه‌هایش مانند صدف‌هایی بودند که از مروارید چشمانش نگهداری می‌کردند تا در حصار امنی قرار داشته باشد!
آن‌قدر در عمق عسلی چشمانش غرق می‌شد که، زمان و مکان را فراموش می‌کرد!
او بیش از حد به این نگاه شهلایی دل باخته بود!
اگر اجازه داشت، در مقابل این چشم‌ها به خاک می‌اُفتاد تا ثابت کند که دیوانه‌وار صاحب این چشم‌ها را می‌پرستد!
بیش از حد عاشق بود و عشقش را ستایش می‌کرد!
ستایش کردن او را افتخار خود می‌دانست و برایش لذت‌بخش بود!
او دلباخته بود، دلباخته‌ی چشمان معشوقش. انتظار می‌کشید به وصال یار برسد و می‌دانست چقدر برای آن روز بی‌تاب و بی قرار است!
انتظار سخت بود؛ اما برای چشمان شهلای عشقش، ارزش داشت که آن سختی را به دوش بکشد و تحمل کند. انتظار جزئی از عشق است، انتظار جانکاه است؛ اما در مقابل عشق جز صبر راهی نمی‌ماند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #17
دلش لرزید!
آن‌گاه که چشم سپرد به دو نگاه عسلی!
آن‌گاه که برای اولین بار نام زیبای او را زمزمه کرد!
آن‌گاه که اسم او، خوش آهنگ‌ترین اسمی که تا به آن زمان صدا کرده بود، شد!
دلش لرزید و واژه‌ی عشق در ذهنش تداعی شد!
دلش لرزید و شد آن‌چه که نباید می‌شد!
خب عشق در نظر او اصلا خوشایند نبود!
می‌دانید چرا؟
چون عشق مجموعه‌ای بود از نشدن‌ها، نرسیدن‌ها، سختی‌ها، مشکلات، موانع، جدایی‌ها و وابستگی‌ها و انتظار‌ها...
با وجود این‌همه بدبینی، باز هم دلش لرزیده بود و عشق مهمان خانه‌ی دلش شده بود!
هرگز نمی‌خواست روزی این مجموعه‌ی غم انگیز را تجربه کند؛ اما سرنوشت چیز دیگری را برایش رقم زده بود!
دلش لرزید و این جمله در ذهنش تداعی گشت:
- عشق بدونِ اجازه میاد، منتظر نمی‌شینه تو بهش فرمان بدی وارد قلبت بشه...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #18
او را می‌دید و انگار جز او کس دیگری در روی زمین خدا نبود!
این عشق چه بود که او را تا به این حد واله و شیدای خود کرده بود؟
آن‌قدر او را دوست داشت که ستایشش می‌کرد، همانند بتی که از طلا و الماس ساخته شده است!
آن‌چنان در قلبش رخنه کرده بود که گویی تنها یک آدم روی زمین زندگی می‌کند و آن هم معشوقه‌ی اوست و دیگر هیچ!
جز او چشمانش هیچ کس دیگر را نمی‌دید یا بهتر بگویم، نمی‌خواست جز او کسی را ببیند!
او فقط و فقط معشوقه‌ی خویش را در قلب و دل و جان خود جای داده بود، تا آرامش‌بخش روح و روانش باشد!
او دَرِ قلبش را به روی کسی گشوده بود که می‌دانست هرگز از این که او را در امن‌ترین و مهم‌ترین قسمت بدنش راه داده‌ پشیمان نخواهد شد!
او مجنون کسی بود که ارزش لیلی بودن را داشت!
او فرهاد کسی بود که ارزش شیرین بودن را داشت!
آری معشوقه‌ی او، در نظرش ارزش کوه کندن که هیچ، ارزش شکافتن اَتم را هم داشت...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #19
"زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست، آن‌قدر سیر بخند تا که ندانی غم چیست!"

چه زیبا گفت سهراب!
اما سهراب، تا به حال عاشق شده‌ای؟
دل‌سپرده‌ای؟
جدایی را مزه کرده‌ای؟
وابستگی را چه؟
سهراب تا به حال انتظار کشیده‌ای؟
زندگی مجموعه‌ای از این‌ها هم هست!
فقط و فقط لبخند و شادی و خنده نیست!
سهراب می‌دانی دوری از نیمه‌ی دیگرت، مکمل وجودت، چه طعم تلخی دارد؟
آری تو درست می‌گویی، زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست؛ اما غم هم جزئی از این زندگیست!
اگر به این شعر خویش اطمینان داشتی، پس چرا خواندی: "قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب؟" تو لبریز از احساس تلخی از مردم این روزگار بودی و دل را به دریا زدی تا از دیاری که در آن همه هزار رنگ و هزار نیرنگ‌اند، بروی!
قایقت جا دارد سهراب؟
من نیز از این شهر بریده‌ام...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
23
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #20
"اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها. که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها!"

چه زیبا گفتی حافظ!
تو خوب طعم عاشق شدن را چشیده‌ای!
می‌دانی که عشق فقط اولش زیباست و اواسط و آخرش هولناک!
عشق بازی خطرناکیست که تو در شروع و پایانش هیج اختیاری نداری!
تو نمی‌توانی ورودش را معیّن و یا خروجش را حدس بزنی!
حافظ تو خوب می‌دانی که فقط و فقط در این راه دشوار، باید به خدا پناه برد تا از پس مشکلاتش بر بیایی!
حافظ تو می‌دانی که عاشق شدن آسان است و وصال جانکاه!
تو ای حافظ، درد عشقی کشیده‌ای که نباید پرسید!
مثل آن بیت شعر زیبایت:
"درد عشقی کشیده‌ام که مپرس!
زهر هجری کشیده‌ام که مپرس!
گشته‌ام در جهان و آخر کار!
دلبری برگزیده‌ام که مپرس...!"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین