. . .

در دست اقدام داستان شادلین | ملیکا ملازاده

تالار داستان / داستان کوتاه
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان شادلین
نویسنده ملیکا ملازاده
ژانر: اجتماعی، عاشقانه

خلاصه:
چجورۍمیتونم‌ڪمڪت‌ڪنم ؟
‏+꯭ ب꯭غل꯭م꯭ ꯭ڪ꯭ن
-نیازدارم :
تموم‌بشه‌این‌دلتنگۍوخودتوداشته‌باشم.
- نیازدارم:
باهم‌بریم‌جایۍ‌ڪه‌هیچکس‌نباشه‌فقط‌
من‌باشمو‌‌تو.

مقدمه:
لیاقت می‌خواهد واژه “ما” شدن
لیاقت می‌خواهد “شریک” شدن
تو خوش باش به همین “با هم”
بودن‌های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی‌ام
تو بخند به امروز…
من می‌خندم به فرداهایت…
 
آخرین ویرایش:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,354
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک برای انتشار داستان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین بخش تایپ داستان کوتاه

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین در تاپیک زیر سوالتون رو مطرح کنید.
بخش پرسش سوال‌ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.

چگونگی درخواست منتقد

برای داستان کوتاه شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، مدیران هر تالار تاپیک‌های مربوطه رو ایجاد و نظر شما رو در پایان میپرسند و نیازی به ایجاد تاپیک‌های مختلف نمیباشد.

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.

درخواست صوتی شدن داستان

و پس از پایان یافتن داستان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان داستان کوتاه

|با تشکر از شما نویسنده گرامی
کادر ارشد رمانیک|



 

خانوم ماه

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
5604
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-26
آخرین بازدید
موضوعات
20
نوشته‌ها
329
پسندها
1,047
امتیازها
328

  • #3
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت اول

بهش پیام دادم: چه بانمکی! خیلی وقته دارم پست هات رو دنبال می کنم.
جواب داد: مرسی! آره میدیدم که دنبال می کنید.
* اصل نمیدی؟
قلبم توی سینه م محکم میزد که الان چه جوابی میده.
* بهرامم، سی ساله.
اما اون بهرام نبود. پیام بود. سی و چهار ساله. پیام بود. شوهر من. آهی کشیدم.
* شما اصل نمیدی؟
چیکار باید می کردم؟ خواستم این بازی کثیف رو ادامه بدم.
* چشمه هستم، بیست و شیش ساله.
* ماشالله چه اسم قشنگی! چشمه خانم از کجایی؟
* شیراز و شما؟
دستم می‌لرزید. زود جواب داد:
* اصفهان، پس تقریبا نزدیک هستیم.
* بله.
و شکلک لبخند گذاشتم. اون هم شکلک لبخند گذاشت و نوشت.
* بعدا بیشتر باهم آشنا میشیم.
لایک کردم و گوشی رو کنار گذاشتم و از لای در نگاهش کردم. اون هم گوشی رو کنار گذاشت و پاهاش رو روی میز گذاشت و کنترل رو برداشت. بغضم رو قورت دادم.
_ خیلی نامردی پیام.
 
آخرین ویرایش:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین