″به نام خدای دهشت″
رمان:دهشت
نویسنده:mojgan_a
ویراستار: @ara.pr.o.o
خلاصه:
همهی داستان از آن شب شروع شد، شبی که از سر کودکی به آنجا رفتم.
شبی که خوابش را دیده بودم همچو جادوگری آیندهنگر، اما توجهای به آن نشانه نکردم و به لجبازیم ادامه دادم و راه را برای آمدنش به این دنیا باز کردم.
رمان:دهشت
نویسنده:mojgan_a
ویراستار: @ara.pr.o.o
خلاصه:
همهی داستان از آن شب شروع شد، شبی که از سر کودکی به آنجا رفتم.
شبی که خوابش را دیده بودم همچو جادوگری آیندهنگر، اما توجهای به آن نشانه نکردم و به لجبازیم ادامه دادم و راه را برای آمدنش به این دنیا باز کردم.
آری من دهشت را در دل اطرافیان جاری نمودم بیتوجه به اتفاقاتی که قرار است رخ دهد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: