پارت نهم
باشنیدن حرف های مادرش گفت ،باشه مامان ولم کن خسته ام .اما مادرش ول کن نبود که ادامه داد :مردم شانس دارن .اون رونیکا روببین وقتی مادرش سرکار همه کارها با اونه از پختن غذا بگیر تاجارو زدن .بعد تو هیچی بلد نیستی که دلم بهت خوش باشه .الینا باشنیدن حرف های مادرش عصبی شد گفت :ولم کن هی اسم اونو نیار چرا منو باهاش مقایسه می کنی ؟.بعداز این حرفش خواست سمت اتاق بره که مادرش گفت :چیه بهش حسودیت شد ؟اما من جای تو باشم به جای حسادت ازش الگو می گرفتم .الینا عصبی سمت اتاقش رفت و در را محکم روی هم کوبید که مادرش متاسف باخود زمزمه کرد بچه هم بچه های قدیم،
الینا که حسابی عصبی شده بود سمت موبایلش رفت اونو روشن کرد وشروع به گشتن توی اینترنت کرد وسعی کرد خودش با دیدن فیلم آروم کنه.
که توجهش به عکسی جلب شد .اونو خوب نگاه کرد بنر یه فیلم تبلیغاتی بود که فیلم در مورد یک قاتل بود .بادیدن موضوعی که داشت تصمیم گرفت که فیلم دانلود کن .پس شروع به گرفتن فیلم کرد و وقتی دانلود فیلم تمام شد شروع به تماشایی فیلم کرد .
فیلم در مورد یک انتقام بود ویک فرد باکشتن شخصی که ازش متنفر بود از اون انتقام گرفت بود .
موضوع فیلم برای الینا خیلی جذاب بود که با هربار دیدنش لبخند میزد و خودش را جای قاتل تصور می کرد. و خودش رو آروم می کرد.با هربار تصور کردن صحنه های که دیده بود ، ویا می خواست ببینه !
بالاخره شب رسید وانتظار آراد به پایان رسیده بود.وقرار بود شب بیرون برن ..