. . .

شعر اشعار مهدی فرجی

تالار متفرقه ادبیات
ژانر اثر

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,147
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #21
سرت که درد نمی آید از سوالاتم ؟

مرا ببخش کـــه اینقدر بی مبالاتم

چطور این همه جریان گرفته ای در من

و مو به موی تو جاریست در خیالاتم ؟

بگو به من کـه همان آدم همیشگی ام؟

نه ... مدتی است که تغییر کرده حالاتم

چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم

درست از آب درآیند احتمــالاتم

تو محشری به خدا ، من بهشت گم شده ام

تو اتفاق می افتی ، مــن از محالاتم

چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم

دوباره گیج شدی حتمـــا از سوالاتم

دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی

مــرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,147
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #22
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,147
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #23
ای چشم تو دشتی پر آهوی رميده


انگار کـــه طوفان غــــزل در تو وزيده

درياچه ی موسيقی امواج رهايـی

با قافيه ی دسته ی قوهای پريده

اينقدر که شيرينی و آنقدر که زيبا

ده قرن دری گفتن ،انگشت گزيده

هــم خواجـــه کنار آمده با زهد پس از تو

هم شيخ اجل دست از معشوق کشيده

صندوقچــــه ی مبهــــم اسرار عروضـی

«المعجم»ازاين دست که داری نشنيده

انگار«خراسانی»و«هندی»و«عراقی»

رودند و تو دريـــای بـه وصلش نرسيده

با مثنــوی آرام مگر شعر بگيرد

تا فقرقوافی نفسش را نبريده...

مفعــول ومفاعيل و دل بـــی سروسامان

مستفعل و مستفعل و اين شعر پريشان

بانــــوی مرا از غـزل آکنده که هستی؟

در جان فضا عطر ِ پراکنده که هستی؟

از«رابعـــــه»آيـــا متولد شده ای يا

با چنگ تورا«رودکی»آورده به دنيا؟

درباری «محمود»ی يا ساکن«يمگان»

در باده ی مستانی يا جامه ی عرفان

اسطوره ی فردوسی در پای تو مقهور

«هفتاد من ِ مثنوی»از وصف تو معذور

ای شعر تـر ازشعـر تراز شعـرتراز شعر

من باخبرازعشق شدم بی خبراز شعر

دست تو در اين شهر براين خاک نشاندم

تا قونيــــه تا بلـــــــخ چــرا ريشه دواندم؟

آرام ِ غـــــزل مثنـــــوی ِ شــور و جنـــــون شد

اين شعر، شرابی ست که آغشته به خون شد

برگرد غزل بلکه گلم بشکفد از گل

لاحــــول ولا قــــــوة الا بتغـــــزّل
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین