. . .

شعر اشعار سید علی صالحی

تالار اشعار شاعران پارسی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
967
نوشته‌ها
2,252
راه‌حل‌ها
26
پسندها
3,387
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #1
اگرچه گفته‌اند
دهان تو را دوباره خواهیم بست
اما نگرانِ سکوتِ من نباش،
چشم‌های دلواپسِ من
باز با تو سخن خواهند گفت.

اگرچه خواسته‌اند
چشم‌های مرا دوباره ببندند
اما نگرانِ ندیدنِ دنیا نیستم
دست‌های خستهٔ من
باز با تو سخن خواهند گفت.

اگرچه آمده‌اند
دست‌های بستهٔ مرا خسته کرده‌اند
اما نگرانِ سر زدنِ سپیده‌دم نباش
نَفَس‌های روشنِ من
باز با تو سخن خواهند گفت.

اگرچه
گفته
خواسته
و آمده‌اند مرا برای همیشه
با خود بُرده‌اند
اما نگرانِ من نباش
غیاب من
تا اَبَد
با تو
سخن خواهد گفت
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
967
نوشته‌ها
2,252
راه‌حل‌ها
26
پسندها
3,387
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #2
می‌ترسم، مضطربم
و با آن که می‌ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخرِ دنیا هستم
می‌آیم کنار گفتگویی ساده
تمام رویاهایت را بیدار می‌کنم
و آهسته زیر لب می‌گویم
برایت آب آورده‌ام، تشنه نیستی؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.
تو پیش‌بینی کرده بودی که باد نمی‌آید
با این همه … دیروز
پی صدائی ساده که گفته بود بیا، رفتم،
تمام رازِ سفر فقط خوابِ یک ستاره بود!

خسته‌ام ری‌را!
می‌آیی همسفرم شوی؟
گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئیم
توی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعریف می‌کنیم
باران هم که بیاید
هی خیس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خندیم،
بعد هم به راهی می‌رویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمی‌آید
کاری به کار ما ندارند ری‌را،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.

وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می‌نشینیم برای خودمان قصه می‌گوئیم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی رویاها به لانه برگردند.

غروب است
با آن که می‌ترسم
با آن که سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
967
نوشته‌ها
2,252
راه‌حل‌ها
26
پسندها
3,387
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #3
بلکه دعای دل شکسته‌ی همین چند چراغ ناامید
آ‎وازی تازه از ترانه‌های تو باز آورد،
ورنه با هق‌هق بسیار این بی‌امان
هیچ ستاره‌ای از سفرهای دور دریا
به آسمان برنمی‌گردد!
دارم خودم را تکرار می‌کنم،
اصلا بیا معامله را تمام کن!
چقدر باید ببوسمت
تا کتاب این همه گریه بسته شود؟
تا هق‌هق این همه آدمی.تمام!؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
967
نوشته‌ها
2,252
راه‌حل‌ها
26
پسندها
3,387
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #4
چقدر برای بستن چمدان و خاموشی چراغ
بهانه آورده بود!
کلید کهنه در دستش بود و
باز پی چیزی شبیه بستن گریه به باران می‌گشت.
انگار هیچ میل روشنی به امکان تشنگی نداشت،
از آب‌ها، آینه‌ها،‌ آدمیان وُ
آرزوهای دورشان بریده بود،
نگران می‌نمود،
یک‌جوری دلواپس گلدان یاس و ابایی و نیلوفر،
هی در مرور یکی دو خاطره … قدم می‌زد،
حتی قدم‌های خسته‌اش را
تا کنار جدول شکسته‌ی کوچه شمرد،
یک لحظه آمد که برگردد
یک لحظه ماند و گمان کرد
عطسه‌ی دور ستاره‌ای شنیده است.
انگار چشم به راه کسی
پی کتابی
چرایی چیزی
هنوز نگران گم‌شدن گوشواره‌های دریا بود.
این بار جور دیگری روی دریا را بوسید،
یکی دو آدینه مانده به آخر آبان بود
گفت: با آن که رفتنِ همیشه‌ی ما
با خواب‌ نیامدن یکی‌ست،
اما من دوباره نزد نزدیکترین کسان خود برمی‌گردم.

یک روز، دو روز، سه روز و هنوز
پس کی؟
کی کبوتر غمگین، برادر بینا، ستاره‌ی نیم‌سوز؟

حالا یکی می‌گوید
هر جا که هست
همین حدودِ آشنا با ماست،
یکی می‌گوید من خودم دیدم
شبیه کبوتری از بال بید
پر زد و بالای آسمان رسید،
و بسیاری هنوز بر این باورند که دیگر تو
برای بستن چمدان و خاموشی چراغ
بهانه نخواهی آورد
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین