دوش در مهتاب ديدم مجلسي از دور م×س×ت
طفل م×س×ت و پير م×س×ت و مطرب تنبور م×س×ت
ماه داده آسمان را جرعه اي زان جام مي
ماه م×س×ت و مهر م×س×ت و سايه م×س×ت و نو ر م×س×ت
بوي زان مي چون رسيده بر دماغ بوستان
سبزه م×س×ت و آب م×س×ت و شاخ م×س×ت انگور م×س×ت
خورده رضوان ساغري از دست ساقي الست
عرش م×س×ت و فرش م×س×ت و خلد م×س×ت و حور م×س×ت
زان طرف بزم شهانه از شـ×ر×ا×ب نيم جوش
تاج م×س×ت و تخت م×س×ت و قيصر و فغفور م×س×ت
صوفيان جمعي نشسته در
مقام بي خودي
خرقه م×س×ت و جُبّه م×س×ت و شبلي و منصور ، م×س×ت
آن طرف جمعِ ملائک، گشته ساقي جبرئيل
عرش م×س×ت و سدره م×س×ت و حشر م×س×ت و صور م×س×ت
شمس تبريزي شده از جرعه اي م×س×ت و خراب
لاجرم م×س×ت است و از گفتار خود معذور م×س×ت