. . .

شعر اشعار عاشقانه مولانا

تالار متفرقه ادبیات

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #31
مطربا این پرده زن کان یار ما م×س×ت آمدست
وان حیات باصفای باوفا م×س×ت آمدست

گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش
کو بدین شیوه بر ما بارها م×س×ت آمدست
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #32
آب ما را گر بریزد ور سبو را بشکند
ای برادر دم مزن کاین دم سقا م×س×ت آمدستمی‌فریبم م×س×ت خود را او تبسم می‌کندکاین سلیم القلب را بین کز کجا م×س×ت آمدستآن کسی را می‌فریبی کز کمینه حرف اوآب و آتش بیخود و خاک و هوا م×س×ت آمدستگفتمش گر من بمیرم تو رسی بر گور منبرجهم از گور خود کان خوش لقا م×س×ت آمدستگفت آن کاین دم پذیرد کی بمیرد جان اوبا خدا باقی بود آن کز خدا م×س×ت آمدستعشق بی‌چون بین که جان را چون قدح پر می‌کند
روی ساقی بین که خندان از بقا م×س×ت آمدست
یار ما عشق است و هر کس در جهان یاری گزید
کز الست این عشق بی‌ما و شما م×س×ت آمدست
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #33
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بیتو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #34
باده اگر چه مي خورم عقل نرفت از سرم
مجلس چون بهشت را ، زير و زبر چرا کنم
چونک کمر ببسته‌ام ، بهر چنان قمررخي
از پي هر ستاره گو ، ترک قمر چرا کنم
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #35

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #36
دوش در مهتاب ديدم مجلسي از دور م×س×ت
طفل م×س×ت و پير م×س×ت و مطرب تنبور م×س×ت
ماه داده آسمان را جرعه اي زان جام مي
ماه م×س×ت و مهر م×س×ت و سايه م×س×ت و نو ر م×س×ت
بوي زان مي چون رسيده بر دماغ بوستان
سبزه م×س×ت و آب م×س×ت و شاخ م×س×ت انگور م×س×ت
خورده رضوان ساغري از دست ساقي الست
عرش م×س×ت و فرش م×س×ت و خلد م×س×ت و حور م×س×ت
زان طرف بزم شهانه از شـ×ر×ا×ب نيم جوش
تاج م×س×ت و تخت م×س×ت و قيصر و فغفور م×س×ت
صوفيان جمعي نشسته در مقام بي خودي
خرقه م×س×ت و جُبّه م×س×ت و شبلي و منصور ، م×س×ت
آن طرف جمعِ ملائک، گشته ساقي جبرئيل
عرش م×س×ت و سدره م×س×ت و حشر م×س×ت و صور م×س×ت
شمس تبريزي شده از جرعه اي م×س×ت و خراب
لاجرم م×س×ت است و از گفتار خود معذور م×س×ت
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #37
از جمــادی مـــُردم و نـــامی شـدم
وز نمـــا مـردم به حیوان بــــر زدم
مـــردم از حیـــوانی و آدم شــــدم
پس چـــه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمــلـة دیـگــر بمـــیرم از بشـــر
تا بـــرآرم از ملایـــک بــال و پــر
وز ملـک هم بــایــدم جستـن ز جو
کُــلُّ شَــیءهـالــک الـــّا وجــهه
بــار دیـگر از مـلـک قــربـان شـوم
آنچـه انــدر وهم ناید آن شــــــوم
پس عـدم گــردم عـدم چون ارغنون
گـویــــدم کــــانّا إِلَیــه راجــعون
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #38
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حديثش پيچيده شد زبانش
گه مي فتد از اين سو گه مي فتد از آن سو
آن کس که م×س×ت گردد خود اين بود نشانش
چشمش بلاي مستان ما را از او مترسان
من مستم و نترسم از چوب شحنگانش
اي عشق الله الله سرمست شد شهنشه
برجه بگير زلفش درکش در اين ميانش
انديشه اي که آيد در دل ز يار گويد
جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش
آن روي گلستانش وان بلبل بيانش
وان شيوه هاش يا رب تا با کيست آنش
اين صورتش بهانه ست او نور آسمانست
بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش
دي را بهار بخشد شب را نهار بخشد
پس اين جهان مرده زنده ست از آن جهانش
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #39

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #40
سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم
چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین