چه جالب است
ناز را می کشیم
آه را می کشیم
انتظار را می کشیم
فریاد را می کشیم
درد را می کشیم
ولی بعد از این همه سال …
آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم
دست بکشیم
از هر آنچه که آزارمان می دهد
یارانِ من بیایید
با دردهایِتان
و بارِ دردِتان را
در زخمِ قلبِ من بتکانید.
من زندهام به رنج…
میسوزدم چراغِ تن از درد…
یارانِ من بیایید
با دردهایِتان
و زهرِ دردِتان را
در زخمِ قلبِ من بچکانید
جادوی لبخند
شما که زیبایید تا مردان
زیبایی را بستایند
و هر مردی که به راهی میشتابد
جادویی لبخندی از شماست
و هر مرد در آزادگی خویش
به زنجیر زرین عشقی ست پایبست
عشقتان را به ما دهید
شما که عشقتان زندگیست!
و خشمتان را به دشمنان ما
شما که خشمتان مرگ است
سادگیم را
یک رنگیم را
به پای حماقتم نگذار
انتخاب کرده ام که ساده باشم
و دیگران را دور نزنم
وگرنه دروغ گفتن
و بدبودن و آزار و فریب دیگران
آسان ترین کار دنیاست
بلد بودن نمی خواهد
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرندهای
هیچ کجا دیواری فروریخته برجای نمیماند
سالیان بسیاری نمیبایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است