. . .

شعر اشعار احمد شاملو

تالار متفرقه ادبیات

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #21
من پناهنده ام
به مرزهای تنت
و من همه جهان را
در پیراهن گرم تو
خلاصه می کنم
مثل درختی
که به سوی آفتاب قد می‌کشد
همه‌ وجودم دستی شده است
و همه‌ دستم خواهشی:
خواهش تو
چه بی تابانه میخواهمت!
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #22
معشوق من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم،
یک ب×و×س×ه
یک نگاه حتی حرامم باد!
اگر، تو عاشق من نباشی!
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #23
من آن خاکسترِ سردم که در من

شعله‌ی همه عصیان‌هاست،

من آن دریای آرامم که در من

فریادِ همه توفان‌هاست،

من آن سردابِ تاریکم که در من

آتشِ همه ایمان‌هاست
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #24
میانِ کتاب‌ها گشتم
میانِ روزنامه‌های پوسیده‌ی پُرغبار،
در خاطراتِ خویش
در حافظه‌یی که دیگر مدد نمی‌کند
خود را جُستم و فردا را
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #25

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #26
مرهم زخم‌های کهنه ام
کنج لبان توست …!
ب×و×س×ه نمی‌خواهم، چیزی بگو!
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #27
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
برای آنها تنها نشانه حیات،
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد:
آهای فلانی!
از خانه دلت چه خبر
گرم است
چراغش نوری دارد هنوز؟
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #28
بر سکوتی که با تنِ مرداب

ب×و×س×ه خیسانده گشته دست‌آغوش

وز عمیقِ عبوس می‌گوید

راز با او، به نغمه‌یی خاموش،

رقصِ مهتابِ مهرگان زیباست

با دمش نیم‌سرد و سرسنگین

هم‌چو بر گردنِ ستبرِ «کاپه»

ب×و×س×ه‌یِ سُرخِ تیغه‌یِ گیوتین!
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #29
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار
ستاره‌ گریان در تمنای من …
عشق را
ای کاش
زبان سخن بود …!
 

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #30
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه
لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت
با دستان من آشناست.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین