سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و
اون هم اینه که در فرایند
رصد، طراحی،نقد،ویراستاری،کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
لینک:نام اثر: رویای تلخ نویسنده: حدیث اسماعیلی ژانر: درام، عاشقانه، تراژدی مقدمه: چه تلخ است مرور خاطرات ، اما نه همانقدر هم شیرین است ، تلخی آن برای آن است که دیگر تورا در کنار خود ندارم ، و شیرینی آن برای اینکه حداقل تصویری در خیال خود از تو دارم تا زمانیکه دلتنگت میشوم به آن نگاه کرده و... در دست اقدام - دلنوشته رویای تلخ | حدیث اسماعیلی
لینک:نام اثر: رویای تلخ نویسنده: حدیث اسماعیلی ژانر: درام، عاشقانه، تراژدی مقدمه: چه تلخ است مرور خاطرات ، اما نه همانقدر هم شیرین است ، تلخی آن برای آن است که دیگر تورا در کنار خود ندارم ، و شیرینی آن برای اینکه حداقل تصویری در خیال خود از تو دارم تا زمانیکه دلتنگت میشوم به آن نگاه کرده و... در دست اقدام - دلنوشته رویای تلخ | حدیث اسماعیلی
نام اثر: دلنوشته رویای تلخ دلنویس: حدیث اسماعیلی ژانر: درام، عاشقانه، تراژدی مقدمه: چه تلخ است مرور خاطرات ، اما نه همانقدر هم شیرین است ، تلخی آن برای آن است که دیگر تورا در کنار خود ندارم ، و شیرینی آن برای اینکه حداقل تصویری در خیال خود از تو دارم تا زمانیکه دلتنگت میشوم به آن نگاه...
به نام حق نام اثر:دلنوشته دلِشب دلنویس:نادیا بیرامی(مَهرو) ژانر:عاشقانه، تراژدی مقدمه: برای وصف دلهای از زخم به تنگ آمده، لغتها کمیاباند! زمان امتداد لحظهها را در شبها متوقف میکند، نگاهها در پیلهای از احساسات منتظر پرواز بر دلها هستند. در پس هر چه که میخواهند غمها پنهان شوند،...
نام اثر: دلنوشته دل شب دلنویس: نادیا بیرامی ژانر: عاشقانه، تراژدی مقدمه: برای وصف دلهای از زخم به تنگ آمده، لغتها کمیاباند! زمان امتداد لحظهها را در شبها متوقف میکند، نگاهها در پیلهای از احساسات منتظر پرواز بر دلها هستند. در پس هر چه که میخواهند غمها پنهان شوند، سکوتها میخوانند...
نام دلنوشته: من و نوشتهها دلنویس: پانیک۳۱۵ ژانر: اجتماعی،تراژدی،درام مقدمه: مینویسم تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم و شعر را به پیروزی برسانم، مینویسم تا خوشههای گندم بخوانند تا درختان بخوانند، مینویسم تا گل سرخ بخواند تا ستاره تا پرنده، گربه، ماهی، صدف مرا بفهمد، مینویسم تا واژهها...
romanik.ir
سلام درخواست نقد دوباره برای دلنوشته
نام: من و نوشته ها
نویسنده:پانیک۳۱۵
نام اثر: دلنوشته من و نوشته هایم دلنویس: پانیک ۳۱۵ ژانر: اجتماعی، تراژدی مقدمه: مینویسم تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم و شعر را به پیروزی برسانم مینویسم تا خوشههای گندم بخوانند تا درختان بخوانند مینویسم تا گل سرخ بخواند تا ستاره تا پرنده، گربه، ماهی، صدف مرا بفهمد مینویسم تا واژهها را...
منتقد اثر شما مشخص شده و نقد و سطح اثر طی ۷ روز آینده در تاپیک زیر قرار خواهد گزفت.
پ.ن: منتقد پیشنهادی شما به علت مشغله، متاسف و معذور از انجام نقد هستند🌺
نام اثر: دلنوشته شده آیا...؟! دلنویس: رُمَیصا پَکس ژانر: ... مقدمه: شده آیا که تو دلگیر شوی؟ از همه کس سیر شوی؟ شده در اوج جوانی تو فقط پیر شوی؟ من در این حس جهنم مانند شب و روز سوخته ام... لینک...
نویسنده: آرمیتا حسینی دلنوشته (نامه یک ایکس x ) ژانر: عاشقانه، تراژدی مقدمه محبوب من میدانی اکنون که این نامه را مینویسم در چه حالی هستم؟ آه حالم خوب نیست، اما به گمانم باید بنویسم چون اگر ننویسم ناکام خواهم رفت من روی اولین پله منتهی به مسیرت افتادهام خون آرام آرام چکه میکند، آنقدر چکه...
نام اثر: دلنوشته پرسه در خاطرات حضور تو دلنویس: پروین یادگاریان @Parand ژانر: عاشقانه مقدمه: گذشته را مي گذارم توي جيبم و آينده را در مي آورم و در ميان گذشته و آينده فكر مي كنم، گذشته ي من در جيبم تكان تكان مي خورد و آينده در دستانم مي لرزد، چشمانم را مي بندم تا خود را مثل كودكي گول بزنم، تا...
نویسنده: آرمیتا حسینی دلنوشته (نامه یک ایکس x ) ژانر: عاشقانه، تراژدی مقدمه محبوب من میدانی اکنون که این نامه را مینویسم در چه حالی هستم؟ آه حالم خوب نیست، اما به گمانم باید بنویسم چون اگر ننویسم ناکام خواهم رفت من روی اولین پله منتهی به مسیرت افتادهام خون آرام آرام چکه میکند، آنقدر چکه...
نام اثر: دلنوشته نامه یک ایکس x دلنویس: آرمیتا حسینی @*First __ Lady* ژانر: عاشقانه، تراژدی مقدمه: مقدمه محبوب من میدانی اکنون که این نامه را مینویسم در چه حالی هستم؟ آه حالم خوب نیست، اما به گمانم باید بنویسم چون اگر ننویسم ناکام خواهم رفت من روی اولین پله منتهی به مسیرت افتادهام خون آرام...
✅نام دلنوشته:یکی نبود، یکی بود ✅دلنویس: نفس(nfs_nm) ✅ژانر: اجتماعی، عاشقانه ✅مقدمه: به حکمت خدا اعتقاد داری؟ من که دارم، خیلی هم دارم حکمت داشتن کارهایش را دیدهام به چشم! دیدهام که اگر دری را بست، برایت در دیگری باز میکند، دری از جنس رحمت بیپایانش. دیدم که وقتی وصلهی جانم را در زندگیام...