متروکه دلنوشته رویای تلخ | حدیث اسماعیلی

نام اثر: رویای تلخ
نویسنده: حدیث اسماعیلی
ژانر: درام، عاشقانه، تراژدی

مقدمه:
چه تلخ است مرور خاطرات ، اما نه همانقدر هم شیرین است ، تلخی آن برای آن است که دیگر تورا در کنار خود ندارم ، و شیرینی‌ آن برای اینکه حداقل‌ تصویری در خیال خود از تو دارم تا زمانی‌که دل‌تنگت می‌شوم به آن نگاه کرده و کمی از التهاب درونم کم کنم، اما چه فایده ای دارد زمانی که دیگر قرار نیست به آن زمان برگشته و تورا ملاقات کنم؟

 

[Romanik Bot]

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​

خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

[قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته]​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید. [درخواست جلد برای دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید. [درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته] ​

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید. [تعیین سطح مجدد دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید. [درخواست صوتی شدن دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید. [اعلام پایان نگارش دلنوشته]​

پس از اعلام اتمام نگارش برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید. [درخواست ویراستاری دلنوشته]​

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید. [انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]​

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​

 

[H A D I S]

قدم به قدم، پا به پا، دست در دست در کنار هم بودیم،
یادت هست؟ ان روز را چطور؟که زیر باران زیبای

بهاری قدم بر می داشتیم، روزی که با ب×و×س×ه ای بر

دستان سردم گرمای جان سوزی را به او بخشیدی ،

اما تکرار لحظات تنها چیزی بود که دیگر برایم رقم نخورد...

 

[H A D I S]

کام می‌گیرم از لبانت، این تنها چیزیست از جهان خواستم دقیق بخواهی بدانی از خدا خواستم من باشم و تو و کامی که از لبانت میگیرم، در دل هزاران بار عشقت را، طعم گس لبانت را، و لحظات باهم بودن را مرور میکنم و آرزو میکنم این یک شادیه زودگذر نباشد ، من لحظات گذرا زیاد داشته ام...

 

[H A D I S]

تو تنها چیزی بود
ی که از این دنیا خواستم
مگر زیاد بود؟
بعد از آنهمه درد توام‌میخواهی سهم من نباشی؟
سهم من این دنیا چیست؟
شایدهم من سهمی نداشتم! من هیچوقت در این دنیا سهمی در عشق و محبت نداشتم...

 

[H A D I S]

.

 

[H A D I S]

گفته‌ بودم روزی بی صدا در سکوتی سهمگین دنیارا ترک خواهم کرد اما تک خنده ای کردید و دیوانه ای نثارم...شاید یک بار مزاح کردم اما دگربارها از اعماق وجود با زبان دل تنهایی ام را جار زدم‌ اما تنها کسی که شنید خدا بود و بس..

 

[H A D I S]

بر لبانم خنده بود اما تنها چیزی که هیچ وقت

تجربه نکردم خنده ای از ته قلبم بود...

تنهایی ام را با زبان دل فریاد زدم، چه کسی شنید؟هیچکس

تنها چیزی که خواستم این بود که کسی که گفت تا اخرش میمونه و برام می جنگه برگرده و برام تلاش کنه، همین...

 

[H A D I S]

دیوانگی باتو عالمی دارد، خندیدن و قه قه زدنم‌ با تو عالمی دارد، بس نیس ز خوبی گفتن ؟
درد و رنج بهر تو کشیدنم عالمی دارد، زجر دردناک و دوری تلخ از توهم عالمی دارد، اما تنها چیزی که میدانم ان است که ، در ره تو ماندن و درد کشیدن هم عالمی دارد..

 

[H A D I S]

خدایا سهمم را بده، مگر من در مقابل درد هایی که دادی مقاومت نکردم؟غیر از آن بود که ایستادم و جنگیدم؟غیر از آن بود که برای آنچه خواستم و تو ندادی تلاش کردم و جان دادم؟غیر از آن بود روزی هزار بار مرده و زنده شدم و در تب عشقش سوختم؟مگر قول نداده بودی اگر مقاومت کنم او رابه من می‌بخشی؟ البته این تقدیر من است که خداهم تا به من رسید بی وفایی رو کرد و ندید دردم را...

 

[H A D I S]

بچه بودم و تصویر خیالم از این دنیا یک جهان پر از نیکی پر از دوستی و محبت بود، در خیال خود سنجاقک های رنگین رقص کنان پرواز میکنند و از این سو به ان سو حرکت میکنند و باد به هوای نفسی بخشیدن می اید و می رود، در خیالم کسی در این دنیا کسی را آزرده‌ خاطر نمیکند، اما گذشت تا بزرگ شدم و فهمیدم یک رویا بیش نبود ، در این دنیا جایی برای سنجاقک های رنگین رویای من نیست در این دنیا هرکس زودتر درید برد با اوست، حال از آن رویا چیزی جز یک تصویر پوچ و خالی نمانده...