نام دلنوشته: ای کاش…!
نویسنده: رمیصا قادرپیران
مقدمه:
ای کاش می شد سرنوشت را از سرنوشت.
شاید آنگاه میشد این تقدیر را بهتر نوشت.
ای کاش باران ببارد. بزند بر شیشه…
یادش آرام آرام بزند در وجودم ریشه.
ای کاش باران ببارد.
بشورد غبار یادت از صفحهی دل…
ای کاش باران ببارد…
ای کاش که پاییز میشد…
در میان آغوش خزان میخزیدیم.
ای کاش…
عاشق میشد نه که میگویند پاییز فصل عاشقیست. من به این دل خوش کرده بودم.
ای کاش…
ای کاش که دلتنگی نبود…
یا که آن دل تو سنگی نبود.
ای کاش در بستر آرامش اندکی خواب شویم.
یا که در بستر آغوش مرگ آب شویم.
ای کاش راه عشق بر ما بیراهه نبود.
یا که عقل و احساس بر ما دو راهه نبود.
ای کاش که ای کاشی نبود.
زندگی یک بازی شانسی نبود.
ای کاش که غم کور بود.
یا که راه خانهی ما دور بود.
ای کاش که دردِِِ بی درمان نبود.
یا که درد بی درمان بر ما نشان نبود.
ای کاش…!
⛔ لینک دانلود بنا بر درخواست نویسنده حذف گردید! ⛔
نظر دادن