- نوع اثر
- داستان
- نام اثر
- عشق بیطلوع
- ژانر
- تراژدی, عاشقانه
- سطح
- نقرهای
- اثر اختصاصی
- بله
- نویسنده
- Mahsa83(M.M)
- کپیست
- Niloofar-N
- ویراستار
- mahi1390
- منتقد
- مدیر نقد
- طراح جلد
- Roya-s
- منبع تایپ
- انجمن رمانیک
- تعداد صفحات
- 12
- حجم اثر (مگابایت)
- 1
نام اثر: عشق بی طلوع
لینک تاپیک اثر در انجمن: در دست اقدام – داستان کوتاه عشق بیطلوع | Mahsa83(M.M)
ژانر: عاشقانه، تراژدی
سطح: نقرهای
تعداد صفحات: دوازده
خلاصه:
راجب دو عاشق که به اجبار پدربزرگِ شراره که از قضا کدخدای روستا هم هست؛ از هم جدا میشن و شراره قراره با پسر دوست پدربزرگش ازدواج کنه؛ اما…
مقدمه:
کلید قلب، زندگی و روح من… همه در دستان اوست. او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.
برشی از اثر:
کنار شروین که رسید عصبی گفت:
– مگه من نگفتم دیگه نیا این ور؟ هان؟!
– من دوست دارم لعـ*ـنتی!
– اما من نمیخوامت بفهم! من دارم ازدواج میکنم.
– میدونم اجباره! شراره مجبور نیستی تن به این ازدواج بدی.
– دیگه نبینمت شروین!
پس از اتمام جملهاش راهش را به سمت خانهیشان کج کرد و رفت.
بغض راه گلویش را سد کرده بود، قطره اشکی از چشمش جاری شد و بغض به وجود آمده را قورت داده تا راهی برای نفس کشیدنش باشد.
به چه کسی میگفت شروین را دوست دارد؟! به چه کسی میگفت بدون شروین نفس کشیدن برایش سخت است؟! چرا کسی درک نمیکرد حال و روز شراره را؟ خسته بود از همه چیز!
نظر دادن