- نوع اثر
- داستان
- نام اثر
- داستان یک ذکر یاحسین
- سطح
- برنزی
- اثر اختصاصی
- بله
- نویسنده
- محمدامین سیاهپوشان
- کپیست
- سین.پ
- ویراستار
- Mahdieh
- منتقد
- سوما غفاری
- طراح جلد
- Ari_San
- منبع تایپ
- انجمن رمانیک
- تعداد صفحات
- 21
- حجم اثر (مگابایت)
- 2
نام اثر: داستان یک ذکر یاحسین
ژانر: مذهبی
نام نویسنده: محمد امین سیاهپوشان @گلادیاتور پارسی
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – داستان یک ذکر یا حسین | محمد امین سیاهپوشان
سطح: برنزی
تعداد صفحات: 21
خلاصه:
رسول مقدمی، معروف به رسول پایه، خلافکار محلهای هست که یه اتفاق باعث توبه و سر به راهی اون میشه… .
مقدمه:
حسین کشتی و راه نجات تمام بشریت است؛ حسین طناب بلند و گسستهای به روی زمین است که سر دیگر طناب را میتوان در سما یافت!
برشی از اثر:
باز هم با بچهها دور هم جمع شده بودیم، دیدم که بچهها بساط آوردن، دور هم نشستیم و میرفتیم بالا. هیچی حالیم نبود، خیلی سرحال شده بودم. رو فرم رو فرم، به سعید پایه معروف بودم! همه کاری میکردم. پایه سفت و سخت رفیق و رفقا بودم. هر کاری از دستم برمیاومد، میکردم و برام مهم نبود چی باشه. ده بار تا الان هم مأمورها گرفته بودنم. سری آخری دیگه ننم نفرینم کرد؛ ولی برام مهم نیست! پای بچهها که بیاد وسط، همه کار میکردم. ولمون نمیکنن این پیرمرد، پیرزنها. تا کی مگه میخوایم عمر کنیم آخه؟ ما تا جوونیم باید جوونی بکنیم بابا!
ننه بابامون که تا اومدیم خودمون رو بشناسیم، زنمون دادن، از زندگی هیچی نفهمیدیم. بابا پیری رو گذاشتن واسه عبادت، جوونی هم واسه جوونی کردن. اگه قرار باشه از جوونی نماز بخونیم و عبادت کنیم که نمیشه!
دوباره این ضعیفه مزاحم اومد و مزاحم بساط ما شد. یکی بود مثل ننه و آقام، همیشه اذیتم میکرد. دوستش داشتمها؛ ولی به شرطی که مزاحمم نشه.
با چشمهای اشکی اومد، وایستاد جلوم. قیافش خیلی عصبانی بود و ابروهاش گره خورده بود.
– سعید! من مگه بهت نگفتم باید دست از این کارهات برداری؟
چقدر خوب و هیجان انگیزه وقتی آثار خودت رو از این دریچه می بینی