. . .

متروکه رمان آتش بس| 유일한

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. جوانان
  2. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تخیلی
  3. معمایی
  4. دلهره‌‌آور(هیجانی)
  5. طنز
  6. جنایی
نام رمان: آتش بس
نام نویسنده: 유일한
ژانر: عاشقانه، دلهره‌آور، طنز
خلاصه: درمورده یه دختره که هر کاری از دستش بر میاد و کاری نیست که نتونه انجام بده یه دل پر جرئت با یه سر نترس داره که کار دستش میده اونم چه کاری...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
876
پسندها
7,368
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

유일한

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
3529
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-01
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
2
پسندها
7
امتیازها
23

  • #3
با عجله سوار ماشینم شدم که دیر نرسم
با آخرین سرعت می‌رفتم که فقط زودتر برسم به دانشگاه بعد از یک ربع ده دقیقه رسیدم ماشین رو داخل پارکینگ پارک کردم و رفتم سمت ساختمون...
هعیی شدم استاد دانشگاه هه دانشگاهی که من استادش باشم که میشه بهشت...
رفتم سمت دفتر استادها و رفتم داخل که باز این محمدی بی مزه شروع کرد
ـ به به خانم زارع؟ حالتون؟ احوالتون؟ چقد زود اومدین می‌زاشتین یه سه چهار ساعت دیگه‌ای میومدین

- به سلام آقای محمدی حالتون احوالتون چطوره؟ اون گربه‌ای که داخل ماشینتون جیغ جیغ می‌کرد خوبه؟ خوشه؟ سلام من رو بهش برسون، بگو تحقیقی که قرار بود انجام بده رو انجام داد
یعنی‌ها قشنگ رنگش سفید شدا دم خودم گرم تا تو باشی تیکه نپرونی مرتیکه نمک دون خالی...
نگاه ساعتم کردم و رفتم سمت کلاسم...
درو باز کردم و رفتم داخل
رفتم سمت میزم و کیفم و گذاشتم روی میز و بازش کردم که صدای یه دختر در اومد
ـ عشقم چرا رفتی اون‌جا بیا؟ این‌جا کنار خودم بشین، اون‌جا جای استاده بچه ها میگن یه سگیه که نگو بیا بیا این‌جا بشین الاناست که بیاد... میاد پاچتو میگیره ها

.. یه نگاه به بچه‌ها کردم همه خندشون گرفته بود؛ ولی از ترس هیچی نمی‌گفتن که آیهان گفت: - آره عشقم بیا الان این استاد سگه میاد می‌خورتت ها
منم که امروز روز اول عادتم بود و همهی بدنم درد می‌کرد و هیچ حوصله و اعصابی نداشتم اول گفتم:
- تازه واردی؟
که سرش رو تکون داد و گفت:
-آره امروز انتقالی گرفتم اومدم عشقم
که بچه‌ها گفتن استاد یه سگیه که نگو بازم سرش رو تکون داد که گفتم:
- بچه‌ها غلط کردن با تو! وقتی از همه ده نمره کم کردم و امتحان فردا رو امروز کردم تو پاچتون می‌فهمین اول صبح خوشمزه بازی در نیارین!

این رو که گفتم همه بایه حالت زاری نشستن

نگاه روی لیستم کردم و گفتم:
- اسم و فامیلت چیه تازه وارد؟
که با تته پته گفت:
- ترلان امیری هستم
سرم و تکون دادم و اسمش رو نوشتم و حضور و غیاب کردم که یکی عین خر سرش رو انداخت پایین و اومد داخل با یه حالت پوکر فیس نگاش کردم که رفت طرف همون تازه وارده و یه چیزی بهش داد، داشت می‌رفت که گفتم:
- مگه گاوی جناب مثلاً این‌جا کلاس هست ها! همین‌جوری سرت رو می‌ندازی پایین میای داخل مگه بهت یاد ندادن وقتی می‌خوای وارد یه جایی بشی در بزنی؟!
یه نگاه بهم کرد و گفت:
ریز می‌بینمت جوجه!
که عصبی شدم و رفتم با پام یدونه محکم کوبیدم به پشت پاش که با زانو افتاد کف کلاس یعنی همچین گندهه که با این‌که رو زانوهاش نشسته فقط یکم ازم پایین‌تره
با عصبانیتی که فقط موقعه‌ای که عادت می‌شدم میومد سراغم گفتم:
- من جوجه نیستم تو خیلی گنده‌ای هرکول اصلاً چطوری رد شدی از چهار چوب در...
خم شدم تو صورتش و با حرص گفتم:
- میری پیش اون تازه وارده میشینی همین که بهش یه چیزی دادی تا موقعی که امروز باهام کلاس داره میمونی وگرنه مشروطش می‌کنم جوری که هیچ دانشگاهی قبولش نکنه
از عصبانیت قرمز شد همچین باشتاب بلند شد که یه لحظه گُرخیدم؛ ولی هیچ حالتی تو صورتم ایجاد نشد، اومد یه چیزی بگه که دختره ترسیده اومد دست پسر رو گرفت و گفت:
- داداش بیا بشین تو رو خدا... بیا نزار مشروطم کنه همه میگن از رو حرفش هیچ‌وقت پایین نمیاد بیا تو رو جون من...
پسره با عصبانیت رفت و کناره دختره نشست و با چشم‌های به خون نشسته من رو نگاه کرد، منم با اعصابی داغون گفتم:
- رحیمی تحقیقی که درباره هوش مصنوعی داشتی رو آماده کردی؟
که عین فنر از جاش بلند شد و اومد کنارم و یه پوشه گذاشت رو میزم که گفتم:
-هرچیزی که نوشتی رو برای بچه‌ها بگو
که رنگش پرید و گفت
- مگه باید کنفرانسم می‌دادیم؟
که سرمو تکون دادم و دنبال یه مسکن داخل کیفم می‌گشتم زمزمه کرد
- من نمیتونم کنفرانس بدم
بدون معطلی گفتم
- پس صفر برو بشین!
که با صورتی آویزون رفت نشست، بدون این‌که سرمو بلند کنم گفتم
- کسی میتونه تحقیقاتش رو کنفرانس بده؟
که هیچ‌کس چیزی نگفت یه چند ثانیه گذشت دیدم خبری نیست سرم رو بلند کردم و نگاه کردم دیدم اکبری داره بال بال میزنه بیاد؛ ولی بغل دستیش نمیزاره بلند گفتم
- اکبری بیا تحقیقی که کردی و کنفرانس بده
که با یه ذوقی اومد انگار گفتم اسمت رو تو گینس می‌نویسم اومد وایساد کنار میزم و فلشش رو گرفت سمتم که یه نگاه به خودش کردم یه نگاه به دستش گفتم
- خودت وصلش کن
که رفت وصل کرد، چراغ‌ها رو خاموش کرد و پرده‌ها رو کشید و پروژکتور رو روشن کرد و شروع کرد به صحبت کردن...
بعد از یک ساعت صحبتاش تموم شد و اومد طرفم و گفت
- استاد چطوره؟
که یه لبخند زدم و گفتم
- عالی بود مثل همیشه.
که اونم یه لبخند زد و رفت نشست، با این‌که زبونش یکم میگریه؛ ولی خدایی یه تحقیقاتی می‌کنه که آدم کیف می‌کنه
نمره تحقیقش رو وارد کردم و پنج نمره از اون کسری نمرش کم کردم و رو به بقیه گفتم
- اکبری تحقیق کرده بود، کنفرانسشم داد، شماها که فقط تحقیق آوردین به درد عمتون میخوره نمره پروژه این ماه و فقط اکبری گرفته بقیه نمره‌ای ندارین
که صدای همشون در اومد که
آیهان بلند شد و گفت:
- منم نمره ندارم؟
منم بلند شدم و گفتم:
- تو هم نمره نداری عزیزم.
رو به بچه‌ها گفتم
- بقیه زنگ رو برای امتحان زنگ بعد بخونین؛ اگه زیره ده بگیرین امتحان رو این ترم رو می‌ندازمتون ...
که استاد استاد گفتن‌هاشون شروع شد...
- می‌شینین میخونین صدا بدین همین الان امتحان رو میگیرم!
پیام دادم به آرزو گفتم «یه مسکن با آب برام بیاره که دارم می‌میرم!»
رو به تازه وارده کردم و گفتم
- اوی دختر اسمت چی بود؟ ترمه؟ ترانه؟
نگاه رو لیست کردم بعد گفتم
- آها! ترلان امیری... برو جزوه اکبری رو بگیر بخون از تو هم امتحان میگیرم...
ادمه دادم
- من استاد پنج تا از درس‌های تخصصی و دوتا از درس‌های اصلی هستم (درسهای تخصصی <سیگنال‌ها و سیستم‌ها، طراحی VLSI، طراحی زبان‌های برنامه سازی، مهندسی نرم افزار، شبیه سازی کامپیوتر><درسای اصلی هم هوش مصنوعی و شبکه‌های کامپیوتری>) سوالی داشتی میتونی بپرسی
که همون پسر که باهاش شاخ به شاخ شدم گفت -کمت نباشه!
که گفتم
- چرا هست؛ ولی وقتم پره نمی‌تونستم بیشتر بردارم.
همونی که سرش و انداخت مثل خر اومد داخل گفت
- آها
از خواهرش پرسید که تا کی کلاس داره که من زودتر گفتم
- جناب خواهرتون هشت ساعت کلاس دارن که کلاس اول و دوم دوساعته هست و کلاس سوم چهار ساعته هست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
397
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
46
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
25
پاسخ‌ها
19
بازدیدها
260

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین