سلام.
یه رمانی بود که اسم شخصیت اصلی روژان بود اسم ابجیش رزا بود.
رزا ابجی واقعیش نی میره روستا دنبال خانوادش بعد مجبورش میکنند با پسر عموی ارباب روستا ازدواج کنه اسمشم کیارش بود عاشق دختره بودش.
بعد این روژان میبینه رزا نمیاد زنگم نمیتونه بزنه میفهمه چی شده پا میشه میره روستا، قلدر بازی در میاره ابجیشم بر میداره میره ولی بعد باز میان ت روستا و این روڗان کوچیک تر از رزا هست اما همه حس میکنند روڗان بزرگتره چون همیشه هوای ابجیش رو داره.
بعد ارباب جوان روستا و روژان عاشق هم میشن.
اخرای
رمان هم کمی ژانر پلیسی داشتش.
اسمش رو لطف کنید بگید یادم نمیاد هرچی فکر میکنم. متشکر.