خب این
رمان که گفتم پسره یه نفر دیگه رو دوست داره ولی ختره پسره رو دوست داره همون دختر که پسره دوستش داره دوست دختره هس بنظرم بعد می فهمه بعد پسره خیلی دخترو اذیت میکنه
بعدداداش اون دختر که بنظرم اسمش نیما بود میخواد که از زندگی خواهرش این دختره بیرون کنه هربار بهش پیغام میفرستاده که این جایگاه الان حق خواهر من هست و این چیزا ولی دختره هنوز روحشم
خبر نداره بعد متوجه میشه که شوهرش کسی دیگه رو دوست داشته ومیخواد وقتی پدرش همه ارثش رو داد بااون دختره به بهونه تحصیل بره خارج وقتی میره میفهمه که دخترو هیچ وقت بهش علاقه نداشته بعد چهار سال میاد ایران عروسی داداشش بوده دختره هم بوده الان یه دختره چهارساله هم داره که پسره نمیدونسته یعنی به خانوادش گفته بوده بهش نگن چون میترسیده بچش ازش بگیره بعد پسره بخاطره اینکه دختره قبول کنه بیاد یع بار دیگه باهاش زندگی کنه میگه اگر میخوای پیش بچت باشی باید بیای جای که اون زندگی میکنه
دختره هم داخل کار نقاشی بوده وقتی پسره میره برای اینکه خرج خودش وبچش بیرون بیاره نقاشی میکشه نمایشگاه میزنه ودرسشم ادامه میده