. . .

یک جرعه کتاب! | قسمتی از کتاب

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #761
سفیر سابق سوییس در مسکو، بعد از سی سال حالا می دونی چه جور وقت می گذرونه؟ دفتر راهنمای تلفن رو می خونه، فقط برای اینکه با واقعیت و آدم های واقعی تماس داشته باشد. یه مجموعه مفصل از این راهنماها جمع کرده، از تمام دنیا از جمله مسکو، میگه دفتر تلفن یکی از بهترین کتاب هاییست که نوشته شده. همه اش واقعیته. پر از آدم هایی که حقیقتا وجود دارن.

سی سال خدمت در دستگاه دیپلماسی کارش را به اینجا کشونده. بعضی وقت ها، معمولا نیمه شب، شماره تلفن خودش رو میگیره تا مطمئن بشه که واقعا وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نیست.
آخر سر کارمون به جایی می رسه که نصف شب به خودمون تلفن کنیم تا ببینیم راستی راستی وجود داریم یا نه.

خداحافظ گاری کوپر | رومن گاری
 

|~Ava~|

مقام‌دار بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
13
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
147
نوشته‌ها
1,003
پسندها
1,184
امتیازها
313
محل سکونت
💙~☆خیال☆~💙

  • #762
اگر زمان منتظر ما می‌ایستاد تا ما به بلوغ برسیم، قطعا زندگی با نقص‌های کمتری را تجربه می‌کردیم. نمی‌دانم زندگی بدون واژه‌ی «افسوس» چه شکلی خواهد بود! شیرین‌تر است یا مزه‌ی یکنواختی دارد!؟

تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #763
زلیخا مغرور قصه اش بود، زلیخا به همنشینی نامش با یوسف می نازید. زلیخا بر بلندای قصه رفت و گفت: رونق این قصه همه از من است، این قصه بوی زلیخا می دهد. کجاست زنی چون من که شایسته عشق پیامبری باشد، تا بار دیگر قصه ای این چنین زیبا شود؟

قصه دیگر نازیدن زلیخا را تاب نیاورد و گفتک بس است زلیخا! بس است. از قصه پایین بیا که این قصه اگر زیباست، نه به خاطر تو، که زیبایی همه از یوسف است.

زلیخا گفت من عاشقم و عشق رنگ و بوی هر قصه ای است. عمری است که نامم را در حلقه ی عاشقان برده اند. قصه گفت: نامت را به خطا برده اند که تو عشق نمی دانی. تو همانی که بر عشق چنگ انداختی. تو آنی که پیراهن عاشقی را به نامردی دریدی. تو آمدی و قصه بوی خیانت گرفت، بوی خدعه و نیرنگ. از قصه ام بیرون برو تا یوسف بماند و راستی. زلیخا گریست و از قصه بیرون رفت. خدا گفت: زلیخا برگرد که قصه ی جهان، قصه ی پر زلیخاست. و هر روز هزار ها پیراهن پاره می شود از پشت؛ اما زلیخایی باید، تا یوسف، زندان بر او برگزیند. و قصه را و یوسف را زیبایی همه این بود.

من هشتمین آن هفت نفرم | عرفان نظرآهاری
 

ansel

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
ناظر
مدیر
نظارت
شناسه کاربر
15
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
147
نوشته‌ها
1,562
راه‌حل‌ها
24
پسندها
6,268
امتیازها
619

  • #764
گوش کن، آدما شبیه زانویی می‌مونن که یه چکش کوچولوی لاستیکی بهشون میخوره. نیچه یه چکش بود. شوپنهاور یه چکش بود. داروین یه چکش بود. من نمی‌خوام چکش باشم چون نمی‌دونم زانو چه واکنشی نشون میده. دونستنش هم ملال آوره. این رو می‌دونم چون می‌دونم که مردم اعتقاد دارن. مردم به اعتقاداتشون افتخار می‌کنن. این غرور لوشون میده. این غرور مالکیته.

جز از کل | استیو تولتز
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #765
اگر به آدم بزرگ ها بگویید من خانه قشنگی دیدم که با آجر قرمز ساخته شده بود، لب پنجره اش پر از گل های شمعدانی بود و روی بامش پر بود از کبوتر نمیتوانند زیبایی آن خانه را در ذهن خود مجسم کنند. باید به آدم بزرگ ها بگویید: خانه ای دیدم که صدهزار فرانک قیمت داشت در این صورت آن ها با صدای بلند خواهند گفت: وای چه خانه ی قشنگی بوده است.

شازده کوچولو | آنتوان دوسنت اگزوپری
 

|~Ava~|

مقام‌دار بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
13
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
147
نوشته‌ها
1,003
پسندها
1,184
امتیازها
313
محل سکونت
💙~☆خیال☆~💙

  • #766
به چشم هات اعتماد نکن. اون‌ها فقط محدودیت‌ها رو نشون میدن. با فهم و درکت نگاه کن، دنبال چیزی بگرد که می‌دونی و راه پرواز رو خواهی دید. محدودیتی در کار نیست!

جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ
 

|~Ava~|

مقام‌دار بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
13
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
147
نوشته‌ها
1,003
پسندها
1,184
امتیازها
313
محل سکونت
💙~☆خیال☆~💙

  • #767
مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی. آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد!

بعد از عشق اثر الیف شافاک
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #768
زن ها همیشه مادرند و مردها بچه...

مثلا فرهاد، مجنون، پادشاه، شاعر، من، هرکس که باشد همیشه دلش می خواهد یک زن در زندگیش باشد که مدام بهش رسیدگی کند و مراقبش باشد.

می گویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده، اما پشت سر هیچ زنی، هرگز مردی نیست.

سال بلوا | عباس معروفی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #769
گفت: این روزها، کمی افسرده به نظر می رسی.

گفتم: واقعا؟!

گفت: حتما نیمه شب ها، زیادی فکر می کنی. من فکر کردن های نیمه شب را کنار گذاشته ام.

چه طور توانستی این کار را بکنی؟

او گفت: هر وقت افسردگی به سراغم می آید، شروع به تمیز کردن خانه می کنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرف ها را می شویم، اجاق را گردگیری می کنم، زمین را جارو می کشم، دستمال ظرف ها را در سفید کننده می اندازم، کشوهای میزم را منظم می کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد، اتو می کشم... آن قدر این کار را می کنم تا خسته شوم... و می خوابم. صبح بیدار می شوم و وقتی جوراب هایم را می پوشم، حتی یادم نمی آید شب قبل به چه فکر می کردم.

بار دیگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل همیشه تمیز و مرتب بود. آدم ها در ساعت سه صبح به هر جور چیزی فکر می کنند. همه ما این طور هستیم. برای همین هرکدام مان باید شیوه ی مبارزه خود را با آن پیدا کنیم.

کجا ممکن است پیدایش کنم | هاروکی موراکامی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #770
آیین چای خوری، این فرصتی که به هرکس داده می شود تا با خرج کم، از لحاظ سلیقه به سلک اشراف درآید زیرا چای نوشابه ی ندارها هم هست، آیین چای خوری بنابراین، این فضیلت بسیار بزرگ را دارد که در پوچی زندگی ما رخنه ای ایجاد کند و لحظه ای از هماهنگی آرامش بخش بوجود آورد.

آری، فلک برای پوچ نشان دادن هستی دسیسه می چیند. جان های گمشده به سوگ زیبایی نشسته اند، ناچیزی ما را احاطه کرده است. بنابراین یک فنجان چای بنوشیم.

ظرافت جوجه تیغی | موریل باربری
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4
بازدیدها
477
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
170
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
58

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین