Mahi83M
مدیر رمانیکیخوان
پرسنل مدیریت
مدیر
ویراستار
گوینده
رمانیکیخوان
- نام هنری
- Mahsa83(M.M)
- آزمایشی
- گوینده+ویراستار
- مدیر
- رمانیکیخوان
- شناسه کاربر
- 7282
- تاریخ ثبتنام
- 2022-05-28
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 157
- نوشتهها
- 600
- راهحلها
- 16
- پسندها
- 1,486
- امتیازها
- 388
- محل سکونت
- کرهی ماه🌙
یکی از راه های شروع داستان نویسی تبدیل خاطرات شخصی به یک داستان است. برای شروع داستان نویسی ابتدا یک خاطره که روتین نیست را انتخاب میکنیم. سپس ساختار کلی داستان را (میانه، ابتدا . پایان ) روی آن خاطره پیاده میکنیم. اتفاقی که باعث خارج شدن زندگیمان از روتین هر روزمان میشود را به عنوان ابتدا در نظر میگیریم، سپس اوضاع را بحرانی میکنیم تا به میانه برسیم. در پایان مشکلات را با گره افکنی از سر راه خود بر میداریم. در این مسیر به خواننده نشان میدهیم چطور زندگیمان از چنین تجربه ای تاثیر پذیرفته است و دیگر آدم قدیم نیستیم. پیمودن مسیر خلق داستان فقط با صادق بودن و نترسیدن از قضاوت شدن امکان پذیر است.
اگر دستی بر آتش داستان نویسی داشته باشید سوال در مورد شروع داستان نویسی یکی از پرتکرارترین مطالبیست که از شما پرسیده میشود. من هم از این قضیه مستثنی نبودم، نیستم و نخواهم بود. گاهی اوقات که شوخ طبعیم گل میکند میگویم: از زمین های خاکی. بعضی وقتها هم که حوصله نداشته باشم و بدجا این سوال را پرسیده باشند اسم چند کتاب را میآورم و سریع از این مهلکه جان سالم به در میبرم.
من نویسندگی را با پرسیدن این سوال شروع نکردم، به خودم آمدم و دیدم که دارم داستان مینویسم. اما بعدها به طور جدیتر به داستان نویسی و آموزش داستان نویسی فکر کردم و مسیری که طی کرده بودم را بازبینی کردم و قدمهایم را برجسته کردم.
من در این مقاله میخواهم به این سوال پر تکرار بسیاری از علاقه مندان به داستان نویسی پاسخ بدهم و روشی که به من کمک کرد تا داستان نویسی را شروع کنم را به شما هم یاد بدهم.
ساختار کلی داستان: شروع، میانه، پایان
وقتی شروع به داستان نویسی کردم به داستان نویسی به پیچیدگی الان فکر نمیکردم ولی نوشتهام پیش نیازش را داشت که اسمش را داستان بگذارم. داستانم از یک نقطه شروع میشد به میانه میرسید و در آخر هم همه چیز به حالت عادیش بازمیگشت. این اولین ساختاری بود که به من کمک کرد تا بتوانم داستان بنویسم.
داستانی که نوشته بودم خاطره من از سفر با چند عضو تقریبا همسن فامیل به پارک آبی بود. ساختار شروع، میانه و پایان در اولین داستان من:
شروع: یک روز از خواب بیدار میشدم و میفهمیدم که قرار است با بچه ها به پارک آبی که بسیار جای جذابی بود و تعریفش را شنیده بودم بروم.
میانه: پارک آبی را پیدا نمیکنیم و به دلیل بچه بودن کلی خرابکاری به بار میآوریم.
پایان: بالاخره از پس مشکلات بر میایم، برمیگردیم خانه و یک سفر بدون خانواده را تجربه میکنیم.
در داستان شخصیتها معمولا در یک روتین زندگی میکنند و برای آنها همه چیز مثل روزهای قبل است ولی ناگهان با یک اتفاق همه چیز با روزهای گذشته فرق میکند، درگیری به اوج میرسد و در آخر دوباره همه چیز به روز اولش بازمیگردد. با این تفاوت که کاراکتر همان آدم روز اول نیست و یک تجربه به تجربیاتش اضافه شده، زندگی را جور دیگر می بیند و بینشش عوض شده است.
چطور داستان نویسی را شروع کنیم؟
خب حالا که ساختار ابتدایی و کلی داستانها را فهمیدیم وقتش رسیده است برویم سراغ اینکه چطوری به کمک این ساختار یک داستان بنویسیم.
قدم اول – انتخاب یک خاطره
نزدیکترین و سادهترین منبع الهام همان گنجینه خاطراتیست که در ذهنتان ثبت شده است. وقتی کسی از من درباره انتخاب موضوع داستانش یا ایده گرفتن درباره نوشتن رمان جدیدش میپرسد من در یک جمله میگویم:
"اگر دنبال موضوع و ایده جدید برای داستانی، نیاز نیست کار خاصی انجام بدی، تو فقط زندگی کن. زندگی به اندازه کافی موضوع برای نوشتن بهت میده."
اگر دستی بر آتش داستان نویسی داشته باشید سوال در مورد شروع داستان نویسی یکی از پرتکرارترین مطالبیست که از شما پرسیده میشود. من هم از این قضیه مستثنی نبودم، نیستم و نخواهم بود. گاهی اوقات که شوخ طبعیم گل میکند میگویم: از زمین های خاکی. بعضی وقتها هم که حوصله نداشته باشم و بدجا این سوال را پرسیده باشند اسم چند کتاب را میآورم و سریع از این مهلکه جان سالم به در میبرم.
من نویسندگی را با پرسیدن این سوال شروع نکردم، به خودم آمدم و دیدم که دارم داستان مینویسم. اما بعدها به طور جدیتر به داستان نویسی و آموزش داستان نویسی فکر کردم و مسیری که طی کرده بودم را بازبینی کردم و قدمهایم را برجسته کردم.
من در این مقاله میخواهم به این سوال پر تکرار بسیاری از علاقه مندان به داستان نویسی پاسخ بدهم و روشی که به من کمک کرد تا داستان نویسی را شروع کنم را به شما هم یاد بدهم.
ساختار کلی داستان: شروع، میانه، پایان
وقتی شروع به داستان نویسی کردم به داستان نویسی به پیچیدگی الان فکر نمیکردم ولی نوشتهام پیش نیازش را داشت که اسمش را داستان بگذارم. داستانم از یک نقطه شروع میشد به میانه میرسید و در آخر هم همه چیز به حالت عادیش بازمیگشت. این اولین ساختاری بود که به من کمک کرد تا بتوانم داستان بنویسم.
داستانی که نوشته بودم خاطره من از سفر با چند عضو تقریبا همسن فامیل به پارک آبی بود. ساختار شروع، میانه و پایان در اولین داستان من:
شروع: یک روز از خواب بیدار میشدم و میفهمیدم که قرار است با بچه ها به پارک آبی که بسیار جای جذابی بود و تعریفش را شنیده بودم بروم.
میانه: پارک آبی را پیدا نمیکنیم و به دلیل بچه بودن کلی خرابکاری به بار میآوریم.
پایان: بالاخره از پس مشکلات بر میایم، برمیگردیم خانه و یک سفر بدون خانواده را تجربه میکنیم.
در داستان شخصیتها معمولا در یک روتین زندگی میکنند و برای آنها همه چیز مثل روزهای قبل است ولی ناگهان با یک اتفاق همه چیز با روزهای گذشته فرق میکند، درگیری به اوج میرسد و در آخر دوباره همه چیز به روز اولش بازمیگردد. با این تفاوت که کاراکتر همان آدم روز اول نیست و یک تجربه به تجربیاتش اضافه شده، زندگی را جور دیگر می بیند و بینشش عوض شده است.
چطور داستان نویسی را شروع کنیم؟
خب حالا که ساختار ابتدایی و کلی داستانها را فهمیدیم وقتش رسیده است برویم سراغ اینکه چطوری به کمک این ساختار یک داستان بنویسیم.
قدم اول – انتخاب یک خاطره
نزدیکترین و سادهترین منبع الهام همان گنجینه خاطراتیست که در ذهنتان ثبت شده است. وقتی کسی از من درباره انتخاب موضوع داستانش یا ایده گرفتن درباره نوشتن رمان جدیدش میپرسد من در یک جمله میگویم:
"اگر دنبال موضوع و ایده جدید برای داستانی، نیاز نیست کار خاصی انجام بدی، تو فقط زندگی کن. زندگی به اندازه کافی موضوع برای نوشتن بهت میده."
نام موضوع : چگونه داستان نویسی را شروع کنیم؟
دسته : مطالب آموزش نویسندگی