. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح رمان نیران| Gemma

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
در حال مکالمه
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,564
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,557
امتیازها
650

  • #1

img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg


نام اثر: نیران
نویسنده: نگین حلاف @Gemma
ژانر: فانتزی، عاشقانه

خلاصه: در دنیایی شبیه به دنیای هستی، به جای آدمان و اناس، شیاطین و اهریمنان در حال حیات هستند. هر کدام از این شیاطین، نژادی خاص و دولتی جدا دارند اما با وجود این جدایی، سرزمینانشان یکپارچه و متحد است. دختری به نام آنامیس از نژاد دور رگه‌ی شیطان فرشته، از دوزخ گریز می‌کند و خود را در میان عالمی از شیاطین گم می‌کند. سلطان السلاطین شیاطین است که اعلام می‌کند مجازات فرار از جهنم چیست و او قرار است چه دردی را تحمل کند!
لینک اثر:

منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۲۱ دی ماه ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۱
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل

✨🌟نقد و تعیین سطح رمان نیران🌟✨
تخیل یکی از موهبت‌هاییه که بشر از اون بهره‌منده و کسانی هستن که از این موهبت استفاده می‌کنن و با استفاده ازش داستان‌ها و ماجراهای جذابی به وجود میارن و اون‌ها رو بین بقیه منتشر می‌کنن؛ اما فقط داشتن تخیل و نوشتن کافی نیست و کسی که می‌نویسه باید یه چیزی رو در نظر بگیره و اون هم استفاده درست از واژه‌ها، یعنی انتخاب درست و چیدن اون‌ها در کنار هم و جمله‌های با معنا و زیبا ساختنه. تخیل قوی نویسنده‌ی انیران غیر قابل انکاره و داستان پردازیش تحسین برانگیزه؛ اما در انتخاب کلمات خیلی جاها دچار اشتباه شده و جملات مشکل‌دار توی متن اثرش کم نیستن. متنی که اگر زیبایی و سادگی رو با هم نداشته باشه باعث میشه خواننده ازش دست بکشه و دیگه سراغش نره و البته از همون...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
در حال مکالمه
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,564
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,557
امتیازها
650

  • #2

✨🌟نقد و تعیین سطح رمان نیران🌟✨
تخیل یکی از موهبت‌هاییه که بشر از اون بهره‌منده و کسانی هستن که از این موهبت استفاده می‌کنن و با استفاده ازش داستان‌ها و ماجراهای جذابی به وجود میارن و اون‌ها رو بین بقیه منتشر می‌کنن؛ اما فقط داشتن تخیل و نوشتن کافی نیست و کسی که می‌نویسه باید یه چیزی رو در نظر بگیره و اون هم استفاده درست از واژه‌ها، یعنی انتخاب درست و چیدن اون‌ها در کنار هم و جمله‌های با معنا و زیبا ساختنه. تخیل قوی نویسنده‌ی انیران غیر قابل انکاره و داستان پردازیش تحسین برانگیزه؛ اما در انتخاب کلمات خیلی جاها دچار اشتباه شده و جملات مشکل‌دار توی متن اثرش کم نیستن. متنی که اگر زیبایی و سادگی رو با هم نداشته باشه باعث میشه خواننده ازش دست بکشه و دیگه سراغش نره و البته از همون ✨
شروع رمان این مسئله توی ذوق میزنه:
به لطف آتش‌های همیشه برافروز و خط‌های مذاب منور، توان دیدن اطراف هست؛ اما جرأت برای دیدن نیست.
چون اولاً قسمت اول جمله معناش رو با انتخاب اشتباه کلمه از طرف نویسنده از دست داده: بر افروز یعنی روشن کن که دوستمون به اشتباه فکر کرده یعنی روشن در حالی که افروز خالی معنای روشن میده. مثلاً وقتی نوشته میشه آتش برافروز یعنی آتش روشن کن و حتی با این وجود اگه کلمه‌ی افروز رو هم انتخاب می‌کرد باز هم ایراد داشت و همینه که ✨
نثر، جذابیتی نداره و کمتر خواننده ای سراغ ادامه خوندنش میره و همین جملات ابتدای اثر، خود داستان رو تحت الشعاع قرار میده و روش تاثیر منفی میذاره. انگار آدم می‌خواد خوندن یه کتاب مذهبی رو شروع کنه و نه یه رمان. مطمئناً اثر دوستمون ✨توصیفات خیلی خوبی داره چه مکانی و چه از نظر پرداخت شخصیت‌ها و گفت و گو و اگه نثر خوبی داشت بدون شک خیلی جذاب می‌شد. گفتم توصیفات، پس بهتره یه بررسی کنیم ببینیم چرا توصیفات خوبی داره: نویسنده‌ای که داستان یا رمانی رو می‌نویسه وقتی می‌خواد مخاطبش ذهنیتی از مکان‌های توی اثر داشته باشه، نباید فقط به نوشتن در اون مورد اکتفا کنه؛ بلکه باید طوری بنویسه که مکان‌ها و صحنه‌ها جلوی چشم مخاطب بیان و بهش نشون داده بشن، یا مثلاً خواننده بتونه احساس شخصیت‌ها رو درک کنه و هر جا لازم باشه باهاشون همذات پنداری کنه هر جا نیاز باشه تحت تاثیر قرار بگیره، بخنده، گریه کنه حالت‌های خشم و ترس رو بتونه درک کنه. این حتی در مورد زمان هم صدق می‌کنه. خواننده‌ی یه اثر داستانی باید بفهمه که ماجرا در چه زمانی داره اتفاق میفته و اگه لازم باشه گذر زمان رو هم حس کنه. نویسنده مشخص کنه شبه، روزه، بهاره، تابستونه، پاییز یا زمستونه یا هوا گرم و سرده و طوری این کار رو انجام بده که مخاطبش بتونه درک کنه. از نظر من در این زمینه یعنی توصیفات مکانی، زمانی، احساسات و پرداخت شخصیت‌ها، دوست عزیزمون فعلا خوب کار کرده( هر چند تا پایان رمان باید صبر و بعد قضاوت کلی کرد):
آنامیس بی‌حال به روی زمین داغ افتاد. آب دهانش را قورت داد و به مأمور جهنم که به طور کامل سیاه و بی‌صورت بود دیده دوخت. با دیدن چوب بزرگی که در دستش بود و آن را به روی زمین می‌کشید و به وحشت و هراس افتاد. به سختی خودش را به عقب کشاند و عاجز گفت:
- نه، نه... دوباره نه! خوا... خواهش می‌کنم!
اما خود هم می‌دانست که مأمور جهنم تا پایان عذابی که به تو می‌دهد هیچ سخنی نمی‌گوید!

چوب بزرگ با نهایت قدرت به پای بـر*ه*ن*ه‌ی آنامیس نشست و آنامیس با درد فریاد کشید. مأمور جهنم بار دوم ضربه‌اش را به پای آنامیس وارد کرد که این‌بار به جای فریاد آنامیس، صدای شکستن استخوان‌هایش هم شنیده شد
مأمور به قصد ضربه‌ی بعد چوب را بلند کرد که آنامیس دلیرانه فریادی پر از خشم کشید و سنگ در دستش را بر سر مأمور کوبید؛ اما هم دستش و هم سنگش، از جسم نداشته‌ی آن مأمور عبور کرد
در آن‌طرف هشت هرمس و شاهنشاه دیان در سالن بزرگ غذاخوری قصر نیران درحال خوردن و نوشیدن بودن و از آن‌‌بالا به عذاب جهنمیان چشم دوخته بودند؛ اما اِویس با کلافگی چنگال و قاشقش را رها کرد و از منظره‌ مقابلش چشم برداشت. با یادآوری حرف‌های بتا چشمان زردش را بسته و باز کرد؛ با کاسه‌ی صبر لبریز شده چنگی به موهای پرپشت مشکیش زد و گفت:
- حکومت آلفا همیشه پابرجاست و این آلفائه که توی نژادش یک هِرمِس داره نه گله‌ی بتا! ولی موندم کی می‌خواد اون بتایِ یه چشم این موضوع رو بفهمه!

آهکان ریز خندید و قاشق را وارد دهانش کرد. شانه‌ای از روی بی‌تفاوتی به بالا انداخت و گفت:
- سخت نگیر گرگ خوب، گوشتت رو بخور و از منظره لذت ببر!

دقت کنید که چه آروم پیش رفته و ناگهان مخاطب رو با حجم زیادی از توصیفات مواجه نکرده، هر چند در مورد توصیف احساسات خیلی بهتر از این می‌تونست کار کنه؛ اما از نظر توصیف مکان‌ها و فضا پردازی خوب بوده و از نظر ✨
شخصیت پردازی هم همین‌طور تا جایی که مخاطب می‌تونه با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه. هر کدومشون ظاهر و رفتار خاص خودشون رو دارن. عادت‌ها، سلیقه‌ها، افکارشون هم همین‌طور.
خالق نیران با پرداخت شخصیت‌هاش به صورت صحیح تونسته خصوصیاتشون رو به ما نشون بده و حتی با وجود تعداد زیادشون باز هم از هر کدوم می‌تونیم شناخت لازم رو به دست بیاریم. البته باز هم باید این نکته رو گوشزد کنم که هنوز رمان تموم نشده و بهتره برای اظهار نظر صریح در این مورد صبر کرد تا نویسنده به بقیه‌ی شخصیت‌ها هم بپردازه. در بحث شخصیت پردازی به جز اونایی که قبلاً گفتم یه چیز دیگه‌ای که خیلی روش تاثیر میذاره ✨
گفت و گوئه چون یه شخصیت داستانی رو ما بیشتر از نوع حرف زدنش میشناسیم. مثلاً یه لات از جمله‌ها و کلمات خاص خودش باید استفاده کنه، یه پیرمرد مثلاً بی سواد روستایی طرز حرف زدن خاص خودش رو داره، یه پسر یا دختر نوجوون هم از کلمه‌ها و جمله‌های خاص خودشون استفاده می‌کنن. این یعنی شخصیت‌ها در حد خودشون و سوادشون حرف میزنن. یه آدم بی سواد هیچ وقت نمیاد از موضوعات علمی حرف بزنه و اطلاعاتش رو به رخ بکشه یا یه استاد دانشگاه شبیه یه لات خیابونی حرف نمیزنه.
یا یه بچه‌ی چهار پنج ساله مثل یه آدم بزرگ کلمات و جملات رو ادا نمی‌کنه.
توی رمان نیران از همون اول، طرز حرف زدن شخصیت‌ها خاص خودشونه:

- سخت نگیر گرگ خوب، گوشتت رو بخور و از منظره لذت ببر!
حرف آهکان بنزینی بر روی خشم اویس شد. آتش خشمی که از آتش جهنم هم برافروخته‌تر بود؛ با خشم فریاد زد:
- تو یکی حرف نزن خزنده!
صدراعظم شان، که در کنار شاهنشاه دیان ایستاده بود اخم‌هایش را در هم کشید و روبه آن‌دو گفت:
- هِرمِس آهکان، هرمس اِویس!
و متاکد افزود:
- ازتون خواهشمندم به‌هم احترام بذارین!

استفاده از کلمات گرگ خوب یا خزنده، لحن شوخ آهکان و لحن تند و تیز اویس و... این موارد توی شکل گیری، باور پذیری شخصیت‌ها و ارتباط پذیری مخاطب با اون‌ها تاثیر زیادی داره.
و البته گفت و گوها هم داستانی هستن:

- چ...چی؟ چرا؟ نه!
دیان دستش را درون جیب شلوار مشکی‌اش سراند و با نگاه به آنامیس گفت:
- اون‌وقت چرا نه؟

آنامیس بغض صدایش را کنترل کرد و گفت:
- م... من گناهی نکردم!
دیان پوزخندی صداداری زد و گفت:
- باید خدمتتون عارض بشم که کسی بیخودی نمیره جهنم!
آنامیس دو دستش را بالا آورد و به معنای نه تکان داد و گفت:
- نه، نه، لطفاً بهم گوش بدین!
دست لرزانش را به سمت دیان اشاره گرفت و گفت:

- ش... شما خودتون شاه شاهان شیاطین هستین، با نگاه کردن تو چشم‌های یه گناهکار گناهش رو تشخیص می‌دین! شما می‌تونین بوی گناه رو حس کنین!
حالا گفت و گوی داستانی چیه؟ وقتی که بین دیالوگ‌ها از توصیف صحنه‌ها، توصیف حالت چهره شخصیت‌ها، توصیف کارهایی که شخصیت‌ها موقع حرف زدن در حال انجامشون هستن استفاده بشه، به طوری که روی مخاطب تاثیر بذاره، این میشه گفت و گوی داستانی.
دیگه این که رمان ✨
سیر خوبی داشته تا اینجا آنامیس جلوی چشم بزرگان و شاه شیاطین جلوی مامور عذاب جهنم می‌ایسته، اون رو میارن پیش خودشون و سوال و جوابش می‌کنن، بیرون انداخته میشه و با هرمس‌ها رو به رو و آشنا میشه. این سیر که کم کم به نقطه‌های اوج میرسه، با سرعت درستی داره پیش میره. یعنی الان درست سرعت متعادلی داره و کم کم به اوجش میرسه که این خیلی خوبه. ولی رمان پر از ✨ایرادات نگارشی و واژگانیه:
صدای شیون و جیغ‌های متمدد فضا را دهشت‌انگیزتر کرده‌اند.
متمدد:
ممتد✅
آنامیس بی‌حال به روی زمین داغ افتاد. آب دهانش را قورت داد و به مأمور جهنم که به طور کامل سیاه و بی‌صورت
بود دیده دوخت
بودند
بودند:
بود
مانند همیشه بعد از گذشت چند ثانیه خود به خود التیام می‌شد
التیام می‌شد: التیام می‌یافت، التیام پیدا می‌کرد✅

. تنها به یه چیز دلخوش بود؛ به خونی که در رگ‌هایش جریان می‌یافت.
یه:
یک✅
اینجا «یه» شکسته نویسی به حساب میاد و توی نثر رمان که نوشتاریه جایی نداره و به جاش باید نوشته بشه« یک»
و شان ناگهان از حرکت ایستاد و دیگر سخنی نگفت. منبع نوری به اسم امید، در قلب آنامیس درخشید؛ تصور می‌کرد که فرشتگان هرگز پشت یک فرشته‌ی دیگر را خالی نمی‌گذراند.
خالی نمی‌گذارند:
خالی نمی‌کنند✅

شان به جلو و آنامیس، به عقب قدم برداشت. شان سرش را برگرداند و صدای دویدن آنامیس در راهروی بلند قصر پیچید. شان سری با تأسف تکان داد

در اتاق را به طور کامل گشایش داد.
گشایش داد:
گشود، باز کرد✅
عجیب با رنگ تاج و سر آستین‌های کتش هم‌نواخت شده بود
هم‌نواخت:
هماهنگ✅

نگاهی گذرا و پر حسرتی انداخت:
نگاهی گذرا و پر حسرت انداخت درسته. نگاه گذرا و پر حسرتی انداخت هم درسته. وقتی همچین جمله‌ای میاد یکی از این دو کلمه « ی» میگیره. نه هر دو.
اما از کجا می‌دانست که آهکان نگاه و حرف‌هایش، از روی قصد و قرض دیگریست؛
قرض:
غرض✅
آنامیس موهایش را آرام به پشت گوشش هدایت کرد و عزم پرسیدن سوالش را جذب کرد.
عزم پرسیدن سوالش را جذب کرد:
عزمش را جزم کرد تا سوالش را بپرسد. جذب اشتباهه جزم درسته.
آنامیس هم مانند آهکان نگاهش را پنهانی به روی هیریس نهاد و زمزمه‌وار گفت:
- باید فرد قدرتمندی باشه.
نگاهش را پنهانی به روی هیریس نهاد:
پنهانی هیریس را نگاه کرد، پنهانی به هیریس چشم دوخت✅

آنامیس از ترس هین بلندی کشید و ضربات قلبش شتاب یافت.
بی‌شک اگر فردی به قصد وارد شدن
قصر به سمت او می‌آمد و او را در این شکل می‌دید، می‌گرخید و می‌گریخت
می‌گرخید:
این کلمه رو توی زبان عامیانه میگن و هیچ ارتباطی به نثر نوشتاری نداره و در ضمن نمیشه دو تا واژه هم معنی رو هم در کنار هم آورد.
ضربه‌ای به داشپورد مقابلش زد و گفت:

داشپورد: داشبورد✅
و بعد محکم به روی پیشونیش کوبید و افزود:
پیشونیش:
پیشانیش✅
پیشونیش شکسته و محاوره‌ایه و نباید توی نثر نوشتاری باشه.
- یعنی، گریه نکن آنامیس خانم!
بارها و بارها کلنجار رفته و گه گدایی پوفی از کلافگی می‌کشید
گه‌گدایی:
گه گداری، گاه‌گداری✅
اویس اهل شعار و اهل زدن حرف‌های امیدبخش نبود، در تمام سال‌های زندگی‌اش، قصد داشت زور به بقیه می‌چرباند اما زور بقیه به رویش می‌چربید‌‌
معنایی نداره
عاشقانه نژاد و افراد گله‌اش را دوست داشت و از گله‌ی بتا، نفرتش می‌گرفت.
نفرتش می‌گرفت:
نفرت داشت✅
اویس دیگر مذاکره را مکاتبه می‌دید و اطمینان یافت که این زن، چیزی از حرف و منطق سرش نمی‌شود( کلمه‌ها در نوشتن خیلی مهمن، پایه و اصل و رکن هستن، «مذاکره را مکاتبه می‌دید» معنایی نداره)
نگاه آنامیس بین پرنسیپ و در ماشین باز شده‌اش چرخید. آن هم یک شیطان بود، آن هم هم‌نشین آن شیاطین بود، چرا باید به آن اعتماد می‌کرد؟!
( به جای «آن» برای شخص، باید از ضمیر «او» استفاده بشه)
می‌ترسید این پسر را غضبگین کند و آن هم
کاری دستش بدهد، در این بیابان سرخ چه کسی می‌توانست او را از چنگ یک اژدهای انسان‌نما نجات دهد؟
غضبگین:
خشمگین، عصبانی✅
غضبگین معنایی نداره
آنامیس سگرمه به روی ابروهایش نشاند و نگاهش را به سمت پرنسیپ برگرداند و لحنش سوالی شد.
آنامیس سگرمه به روی ابروهایش نشاند:
آنامیس سگرمه‌هایش را در هم کشید.✅
- یعنی از انسان‌ها کپی می‌کنین؟
آنامیس اشگفید و در حیرت ماند
اشگفید:
هیچ معنایی نداره
آنامیس نگاهش جلب پیرمردی شد که جواب پرنسیپ را با لبخندی پرمعنا داد و تعظیمی سر داد
تعظیمی سر داد:
تعظیمی کرد.✅

فارق از پرنسیپ و راژان، فارق از زمان و دنیا، فارق از همه چیز شده بود. به قدری که حتی حضور پرنسیپ را هم در کنارش احساس نکرده بود.
فارق:
فارغ✅
اصلاً کسی نباید در مقابلش از فرشتگان بگوید، این‌که خون فرشتگان در رگ‌هایت باشد و در دنیای شیاطین به زیستی چه فایده‌ای دارد؟
به زیستی:
زندگی کنی✅
آنامیس متعجب «چی»‌عه طولانی گفت
«چی»عه:
چیه✅
می‌بینین که ایرادات نگارشی کم نیستن و به همین دلیل نمی‌تونم سطحی بالاتر از برنزی برای این رمان پیشنهاد بدم. بقیه‌ی موارد هم به دلیل اینکه رمان هنوز تموم نشده نقد نشدن. چون باید اول اثر به پایان برسه تا بشه در موردشون درست قضاوت کرد. بنابراین فعلا برای رمان نیران سطح برنزی رو پیشنهاد میدم. به امید اینکه دفعات بعدی ایراداتش برطرف بشن.

سطح: برنزی
رده سنی: نوجوانان
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
در حال مکالمه
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,564
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,557
امتیازها
650

  • #3
✨🌟نقد و تعیین سطح رمان نیران🌟✨
تخیل یکی از موهبت‌هاییه که بشر از اون بهره‌منده و کسانی هستن که از این موهبت استفاده می‌کنن و با استفاده ازش داستان‌ها و ماجراهای جذابی به وجود میارن و اون‌ها رو بین بقیه منتشر می‌کنن؛ اما فقط داشتن تخیل و نوشتن کافی نیست و کسی که می‌نویسه باید یه چیزی رو در نظر بگیره و اون هم استفاده درست از واژه‌ها، یعنی انتخاب درست و چیدن اون‌ها در کنار هم و جمله‌های با معنا و زیبا ساختنه. تخیل قوی نویسنده‌ی انیران غیر قابل انکاره و داستان پردازیش تحسین برانگیزه؛ اما در انتخاب کلمات خیلی جاها دچار اشتباه شده و جملات مشکل‌دار توی متن اثرش کم نیستن. متنی که اگر زیبایی و سادگی رو با هم نداشته باشه باعث میشه خواننده ازش دست بکشه و دیگه سراغش نره و البته از همون ✨
شروع رمان این مسئله توی ذوق میزنه:
به لطف آتش‌های همیشه برافروز و خط‌های مذاب منور، توان دیدن اطراف هست؛ اما جرأت برای دیدن نیست.
چون اولاً قسمت اول جمله معناش رو با انتخاب اشتباه کلمه از طرف نویسنده از دست داده: بر افروز یعنی روشن کن که دوستمون به اشتباه فکر کرده یعنی روشن در حالی که افروز خالی معنای روشن میده. مثلاً وقتی نوشته میشه آتش برافروز یعنی آتش روشن کن و حتی با این وجود اگه کلمه‌ی افروز رو هم انتخاب می‌کرد باز هم ایراد داشت و همینه که ✨نثر، جذابیتی نداره و کمتر خواننده ای سراغ ادامه خوندنش میره و همین جملات ابتدای اثر، خود داستان رو تحت الشعاع قرار میده و روش تاثیر منفی میذاره. انگار آدم می‌خواد خوندن یه کتاب مذهبی رو شروع کنه و نه یه رمان. مطمئناً اثر دوستمون ✨توصیفات خیلی خوبی داره چه مکانی و چه از نظر پرداخت شخصیت‌ها و گفت و گو و اگه نثر خوبی داشت بدون شک خیلی جذاب می‌شد. گفتم توصیفات، پس بهتره یه بررسی کنیم ببینیم چرا توصیفات خوبی داره: نویسنده‌ای که داستان یا رمانی رو می‌نویسه وقتی می‌خواد مخاطبش ذهنیتی از مکان‌های توی اثر داشته باشه، نباید فقط به نوشتن در اون مورد اکتفا کنه؛ بلکه باید طوری بنویسه که مکان‌ها و صحنه‌ها جلوی چشم مخاطب بیان و بهش نشون داده بشن، یا مثلاً خواننده بتونه احساس شخصیت‌ها رو درک کنه و هر جا لازم باشه باهاشون همذات پنداری کنه هر جا نیاز باشه تحت تاثیر قرار بگیره، بخنده، گریه کنه حالت‌های خشم و ترس رو بتونه درک کنه. این حتی در مورد زمان هم صدق می‌کنه. خواننده‌ی یه اثر داستانی باید بفهمه که ماجرا در چه زمانی داره اتفاق میفته و اگه لازم باشه گذر زمان رو هم حس کنه. نویسنده مشخص کنه شبه، روزه، بهاره، تابستونه، پاییز یا زمستونه یا هوا گرم و سرده و طوری این کار رو انجام بده که مخاطبش بتونه درک کنه. از نظر من در این زمینه یعنی توصیفات مکانی، زمانی، احساسات و پرداخت شخصیت‌ها، دوست عزیزمون فعلا خوب کار کرده( هر چند تا پایان رمان باید صبر و بعد قضاوت کلی کرد):
آنامیس بی‌حال به روی زمین داغ افتاد. آب دهانش را قورت داد و به مأمور جهنم که به طور کامل سیاه و بی‌صورت بود دیده دوخت. با دیدن چوب بزرگی که در دستش بود و آن را به روی زمین می‌کشید و به وحشت و هراس افتاد. به سختی خودش را به عقب کشاند و عاجز گفت:
- نه، نه... دوباره نه! خوا... خواهش می‌کنم!
اما خود هم می‌دانست که مأمور جهنم تا پایان عذابی که به تو می‌دهد هیچ سخنی نمی‌گوید!

چوب بزرگ با نهایت قدرت به پای بـر*ه*ن*ه‌ی آنامیس نشست و آنامیس با درد فریاد کشید. مأمور جهنم بار دوم ضربه‌اش را به پای آنامیس وارد کرد که این‌بار به جای فریاد آنامیس، صدای شکستن استخوان‌هایش هم شنیده شد
مأمور به قصد ضربه‌ی بعد چوب را بلند کرد که آنامیس دلیرانه فریادی پر از خشم کشید و سنگ در دستش را بر سر مأمور کوبید؛ اما هم دستش و هم سنگش، از جسم نداشته‌ی آن مأمور عبور کرد
در آن‌طرف هشت هرمس و شاهنشاه دیان در سالن بزرگ غذاخوری قصر نیران درحال خوردن و نوشیدن بودن و از آن‌‌بالا به عذاب جهنمیان چشم دوخته بودند؛ اما اِویس با کلافگی چنگال و قاشقش را رها کرد و از منظره‌ مقابلش چشم برداشت. با یادآوری حرف‌های بتا چشمان زردش را بسته و باز کرد؛ با کاسه‌ی صبر لبریز شده چنگی به موهای پرپشت مشکیش زد و گفت:
- حکومت آلفا همیشه پابرجاست و این آلفائه که توی نژادش یک هِرمِس داره نه گله‌ی بتا! ولی موندم کی می‌خواد اون بتایِ یه چشم این موضوع رو بفهمه!
آهکان ریز خندید و قاشق را وارد دهانش کرد. شانه‌ای از روی بی‌تفاوتی به بالا انداخت و گفت:
- سخت نگیر گرگ خوب، گوشتت رو بخور و از منظره لذت ببر!

دقت کنید که چه آروم پیش رفته و ناگهان مخاطب رو با حجم زیادی از توصیفات مواجه نکرده، هر چند در مورد توصیف احساسات خیلی بهتر از این می‌تونست کار کنه؛ اما از نظر توصیف مکان‌ها و فضا پردازی خوب بوده و از نظر ✨شخصیت پردازی هم همین‌طور تا جایی که مخاطب می‌تونه با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه. هر کدومشون ظاهر و رفتار خاص خودشون رو دارن. عادت‌ها، سلیقه‌ها، افکارشون هم همین‌طور.
خالق نیران با پرداخت شخصیت‌هاش به صورت صحیح تونسته خصوصیاتشون رو به ما نشون بده و حتی با وجود تعداد زیادشون باز هم از هر کدوم می‌تونیم شناخت لازم رو به دست بیاریم. البته باز هم باید این نکته رو گوشزد کنم که هنوز رمان تموم نشده و بهتره برای اظهار نظر صریح در این مورد صبر کرد تا نویسنده به بقیه‌ی شخصیت‌ها هم بپردازه. در بحث شخصیت پردازی به جز اونایی که قبلاً گفتم یه چیز دیگه‌ای که خیلی روش تاثیر میذاره ✨
گفت و گوئه چون یه شخصیت داستانی رو ما بیشتر از نوع حرف زدنش میشناسیم. مثلاً یه لات از جمله‌ها و کلمات خاص خودش باید استفاده کنه، یه پیرمرد مثلاً بی سواد روستایی طرز حرف زدن خاص خودش رو داره، یه پسر یا دختر نوجوون هم از کلمه‌ها و جمله‌های خاص خودشون استفاده می‌کنن. این یعنی شخصیت‌ها در حد خودشون و سوادشون حرف میزنن. یه آدم بی سواد هیچ وقت نمیاد از موضوعات علمی حرف بزنه و اطلاعاتش رو به رخ بکشه یا یه استاد دانشگاه شبیه یه لات خیابونی حرف نمیزنه.
یا یه بچه‌ی چهار پنج ساله مثل یه آدم بزرگ کلمات و جملات رو ادا نمی‌کنه.
توی رمان نیران از همون اول، طرز حرف زدن شخصیت‌ها خاص خودشونه:

- سخت نگیر گرگ خوب، گوشتت رو بخور و از منظره لذت ببر!
حرف آهکان بنزینی بر روی خشم اویس شد. آتش خشمی که از آتش جهنم هم برافروخته‌تر بود؛ با خشم فریاد زد:
- تو یکی حرف نزن خزنده!
صدراعظم شان، که در کنار شاهنشاه دیان ایستاده بود اخم‌هایش را در هم کشید و روبه آن‌دو گفت:
- هِرمِس آهکان، هرمس اِویس!
و متاکد افزود:
- ازتون خواهشمندم به‌هم احترام بذارین!

استفاده از کلمات گرگ خوب یا خزنده، لحن شوخ آهکان و لحن تند و تیز اویس و... این موارد توی شکل گیری، باور پذیری شخصیت‌ها و ارتباط پذیری مخاطب با اون‌ها تاثیر زیادی داره.
و البته گفت و گوها هم داستانی هستن:

- چ...چی؟ چرا؟ نه!
دیان دستش را درون جیب شلوار مشکی‌اش سراند و با نگاه به آنامیس گفت:
- اون‌وقت چرا نه؟
آنامیس بغض صدایش را کنترل کرد و گفت:
- م... من گناهی نکردم!
دیان پوزخندی صداداری زد و گفت:
- باید خدمتتون عارض بشم که کسی بیخودی نمیره جهنم!
آنامیس دو دستش را بالا آورد و به معنای نه تکان داد و گفت:
- نه، نه، لطفاً بهم گوش بدین!
دست لرزانش را به سمت دیان اشاره گرفت و گفت:
- ش... شما خودتون شاه شاهان شیاطین هستین، با نگاه کردن تو چشم‌های یه گناهکار گناهش رو تشخیص می‌دین! شما
می‌تونین بوی گناه رو حس کنین!

حالا گفت و گوی داستانی چیه؟ وقتی که بین دیالوگ‌ها از توصیف صحنه‌ها، توصیف حالت چهره شخصیت‌ها، توصیف کارهایی که شخصیت‌ها موقع حرف زدن در حال انجامشون هستن استفاده بشه، به طوری که روی مخاطب تاثیر بذاره، این میشه گفت و گوی داستانی.
دیگه این که رمان ✨
سیر خوبی داشته تا اینجا آنامیس جلوی چشم بزرگان و شاه شیاطین جلوی مامور عذاب جهنم می‌ایسته، اون رو میارن پیش خودشون و سوال و جوابش می‌کنن، بیرون انداخته میشه و با هرمس‌ها رو به رو و آشنا میشه. این سیر که کم کم به نقطه‌های اوج میرسه، با سرعت درستی داره پیش میره. یعنی الان درست سرعت متعادلی داره و کم کم به اوجش میرسه که این خیلی خوبه. ولی رمان پر از ✨ایرادات نگارشی و واژگانیه:
صدای شیون و جیغ‌های متمدد فضا را دهشت‌انگیزتر کرده‌اند.
متمدد:
ممتد✅
آنامیس بی‌حال به روی زمین داغ افتاد. آب دهانش را قورت داد و به مأمور جهنم که به طور کامل سیاه و بی‌صورت
بود دیده دوخت
بودند
بودند:
بود
مانند همیشه بعد از گذشت چند ثانیه خود به خود التیام می‌شد
التیام می‌شد: التیام می‌یافت، التیام پیدا می‌کرد✅

. تنها به یه چیز دلخوش بود؛ به خونی که در رگ‌هایش جریان می‌یافت.
یه:
یک✅
اینجا «یه» شکسته نویسی به حساب میاد و توی نثر رمان که نوشتاریه جایی نداره و به جاش باید نوشته بشه« یک»
و شان ناگهان از حرکت ایستاد و دیگر سخنی نگفت. منبع نوری به اسم امید، در قلب آنامیس درخشید؛ تصور می‌کرد که فرشتگان هرگز پشت یک فرشته‌ی دیگر را خالی نمی‌گذراند.
خالی نمی‌گذارند:
خالی نمی‌کنند✅

شان به جلو و آنامیس، به عقب قدم برداشت. شان سرش را برگرداند و صدای دویدن آنامیس در راهروی بلند قصر پیچید. شان سری با تأسف تکان داد
در اتاق را به طور کامل گشایش داد.
گشایش داد:
گشود، باز کرد✅
عجیب با رنگ تاج و سر آستین‌های کتش هم‌نواخت شده بود
هم‌نواخت:
هماهنگ✅

نگاهی گذرا و پر حسرتی انداخت: نگاهی گذرا و پر حسرت انداخت درسته. نگاه گذرا و پر حسرتی انداخت هم درسته. وقتی همچین جمله‌ای میاد یکی از این دو کلمه « ی» میگیره. نه هر دو.
اما از کجا می‌دانست که آهکان نگاه و حرف‌هایش، از روی قصد و قرض دیگریست؛
قرض:
غرض✅
آنامیس موهایش را آرام به پشت گوشش هدایت کرد و عزم پرسیدن سوالش را جذب کرد.
عزم پرسیدن سوالش را جذب کرد:
عزمش را جزم کرد تا سوالش را بپرسد. جذب اشتباهه جزم درسته.
آنامیس هم مانند آهکان نگاهش را پنهانی به روی هیریس نهاد و زمزمه‌وار گفت:
- باید فرد قدرتمندی باشه.
نگاهش را پنهانی به روی هیریس نهاد:
پنهانی هیریس را نگاه کرد، پنهانی به هیریس چشم دوخت✅

آنامیس از ترس هین بلندی کشید و ضربات قلبش شتاب یافت.
بی‌شک اگر فردی به قصد وارد شدن
قصر به سمت او می‌آمد و او را در این شکل می‌دید، می‌گرخید و می‌گریخت
می‌گرخید:
این کلمه رو توی زبان عامیانه میگن و هیچ ارتباطی به نثر نوشتاری نداره و در ضمن نمیشه دو تا واژه هم معنی رو هم در کنار هم آورد.
ضربه‌ای به داشپورد مقابلش زد و گفت:
داشپورد: داشبورد✅
و بعد محکم به روی پیشونیش کوبید و افزود:
پیشونیش:
پیشانیش✅
پیشونیش شکسته و محاوره‌ایه و نباید توی نثر نوشتاری باشه.
- یعنی، گریه نکن آنامیس خانم!
بارها و بارها کلنجار رفته و گه گدایی پوفی از کلافگی می‌کشید
گه‌گدایی:
گه گداری، گاه‌گداری✅
اویس اهل شعار و اهل زدن حرف‌های امیدبخش نبود، در تمام سال‌های زندگی‌اش، قصد داشت زور به بقیه می‌چرباند اما زور بقیه به رویش می‌چربید‌‌ معنایی نداره
عاشقانه نژاد و افراد گله‌اش را دوست داشت و از گله‌ی بتا، نفرتش می‌گرفت.
نفرتش می‌گرفت:
نفرت داشت✅
اویس دیگر مذاکره را مکاتبه می‌دید و اطمینان یافت که این زن، چیزی از حرف و منطق سرش نمی‌شود( کلمه‌ها در نوشتن خیلی مهمن، پایه و اصل و رکن هستن، «مذاکره را مکاتبه می‌دید» معنایی نداره)
نگاه آنامیس بین پرنسیپ و در ماشین باز شده‌اش چرخید. آن هم یک شیطان بود، آن هم هم‌نشین آن شیاطین بود، چرا باید به آن اعتماد می‌کرد؟!( به جای «آن» برای شخص، باید از ضمیر «او» استفاده بشه)
می‌ترسید این پسر را غضبگین کند و آن هم
کاری دستش بدهد، در این بیابان سرخ چه کسی می‌توانست او را از چنگ یک اژدهای انسان‌نما نجات دهد؟
غضبگین:
خشمگین، عصبانی✅

غضبگین معنایی نداره
آنامیس سگرمه به روی ابروهایش نشاند و نگاهش را به سمت پرنسیپ برگرداند و لحنش سوالی شد.
آنامیس سگرمه به روی ابروهایش نشاند:
آنامیس سگرمه‌هایش را در هم کشید.✅
- یعنی از انسان‌ها کپی می‌کنین؟
آنامیس اشگفید و در حیرت ماند
اشگفید:
هیچ معنایی نداره
آنامیس نگاهش جلب پیرمردی شد که جواب پرنسیپ را با لبخندی پرمعنا داد و تعظیمی سر داد
تعظیمی سر داد:
تعظیمی کرد.✅

فارق از پرنسیپ و راژان، فارق از زمان و دنیا، فارق از همه چیز شده بود. به قدری که حتی حضور پرنسیپ را هم در کنارش احساس نکرده بود.
فارق:
فارغ✅
اصلاً کسی نباید در مقابلش از فرشتگان بگوید، این‌که خون فرشتگان در رگ‌هایت باشد و در دنیای شیاطین به زیستی چه فایده‌ای دارد؟
به زیستی:
زندگی کنی✅
آنامیس متعجب «چی»‌عه طولانی گفت
«چی»عه:
چیه✅
می‌بینین که ایرادات نگارشی کم نیستن و به همین دلیل نمی‌تونم سطحی بالاتر از برنزی برای این رمان پیشنهاد بدم. بقیه‌ی موارد هم به دلیل اینکه رمان هنوز تموم نشده نقد نشدن. چون باید اول اثر به پایان برسه تا بشه در موردشون درست قضاوت کرد. بنابراین فعلا برای رمان نیران سطح برنزی رو پیشنهاد میدم. به امید اینکه دفعات بعدی ایراداتش برطرف بشن.

سطح: برنزی
رده سنی: نوجوانان
نویسنده: @Gemma
منتقد: @Nil@85

سطح: برنزی
اختصاصی: نیست
رده سنی: نوجوانان
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
در حال مکالمه
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,564
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,557
امتیازها
650

  • #4
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین