. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح دلنوشته عشق، امید| سهیل

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg

عنوان دلنوشته: عشق، امید
نویسنده: سید سهیل موسوی @سهیل
ژانر: عاشقانه، تراژدی
مقدمه: اینکه در درون یک فرد عاشق ، عشق در حال سیر و سفر هست و مسیرهایی وجود دارند در درون یک فرد عاشق که با نوری به اسم امید روشن میشود.

لینک اثر:

تمام شده - دلنوشته عشق، امید | سیدسهیل‌موسوی

منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
مهلت اتمام نقد: ۲۲ فروردین
۱۴۰۱
 
راه‌حل
یه بار دیگه با شما هستیم با نقدی تازه از اثری جدید، یه دلنوشته از نویسنده‌ی انجمن، سید سهیل موسوی و می‌خوایم ببینیم چی برامون داره. دلنوشته‌ی عشق، امید به نظر میرسه که اولین اثر تموم شده‌ی این دوستمون در انجمن باشه برای همین سعی می‌کنم خیلی سخت نگیرم. ( به امید اینکه در آثار بعدیش دقتش رو‌ در نوشتن بالا ببره) و برای شروع می‌خوام دلنوشته رو تعریف کنم تا دوستانی که اطلاعات کمی در مورد این نوع ادبی دارن یه کم به اطلاعاتشون اضافه بشه و بتونن راحت‌تر نقد این منتقد رو درک کنن:

در تعریف دلنوشته اومده که یه نوع تک گوییه که یا به صورت نثر و یا موزون نوشته میشه و معمولاً پدیدآورنده‌ی اثر، از سر دلتنگی اون رو می‌نویسه، یه نوشته‌ی صادقانه و صمیمانه و بدون تعارف که احساسات و افکار نویسنده رو نشون میده. مثل داستان یا رمان نیست که...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,567
راه‌حل‌ها
54
پسندها
13,565
امتیازها
650

  • #2
یه بار دیگه با شما هستیم با نقدی تازه از اثری جدید، یه دلنوشته از نویسنده‌ی انجمن، سید سهیل موسوی و می‌خوایم ببینیم چی برامون داره. دلنوشته‌ی عشق، امید به نظر میرسه که اولین اثر تموم شده‌ی این دوستمون در انجمن باشه برای همین سعی می‌کنم خیلی سخت نگیرم. ( به امید اینکه در آثار بعدیش دقتش رو‌ در نوشتن بالا ببره) و برای شروع می‌خوام دلنوشته رو تعریف کنم تا دوستانی که اطلاعات کمی در مورد این نوع ادبی دارن یه کم به اطلاعاتشون اضافه بشه و بتونن راحت‌تر نقد این منتقد رو درک کنن:

در تعریف دلنوشته اومده که یه نوع تک گوییه که یا به صورت نثر و یا موزون نوشته میشه و معمولاً پدیدآورنده‌ی اثر، از سر دلتنگی اون رو می‌نویسه، یه نوشته‌ی صادقانه و صمیمانه و بدون تعارف که احساسات و افکار نویسنده رو نشون میده. مثل داستان یا رمان نیست که از قبل بهش فکر کرده باشی و همه اتفاقاتش از پیش تعیین شده باشن یه نوشته‌ایه که از دل میاد ولی هر دلنوشته‌ای هم البته ارزش ادبی نداره و اگر بخوایم آثار با ارزشی در این زمینه بنویسیم باید به قواعد نوشتن و البته به زیبایی اثرمون کاملاً توجه کنیم‌ و اینجاست که کار سخت میشه. حالا با توجه به تعریفی که کردم و توضیحاتی که دادم نگاهی میندازم به دلنوشته‌‌ی آقا سهیل و اول از همه مقدمه رو بررسی می‌کنم: معمولاً برای نوشتن مقدمه‌ی یه اثر ادبی، بعضی میگن بهتره بخشی از خود اثر و بهترین قسمتش انتخاب بشه و بعضی عقیده دارن نه این خوب نیست و بهتره خودش یه قسمت جدا باشه که البته ارتباط تنگاتنگی با کل دلنوشته داشته باشه. از نظر من این که یه تیکه از خود دلنوشته یا متن ادبی، برای مقدمه انتخاب بشه خیلی بهتره چون باعث آشنا شدن خواننده با اثری که توی دستش داره میشه و بهش کمک می‌کنه هم بفهمه متن به اندازه کافی زیبا هست یا نه و هم کمکش می‌کنه تصمیم بگیره خوندنش رو شروع کنه. مقدمه شبیه دریه که مخاطب ازش وارد دنیای ذهن نویسنده میشه. ما معمولاً وقتی خونه‌‌ای رو می‌بینیم که در قدیمی و رنگ و رو رفته و زنگ زده و دیوارای کهنه داره، حس خوبی بهش پیدا نمی‌کنیم و خونه‌های جدیدتر و یا با ظاهر شیکتر توجهمون رو بیشتر و زودتر جلب می‌کنن. مقدمه هم همین‌طوره وقتی زیبا باشه، کلمات و جملات با دقت و زیبایی در کنار هم چیده شده باشن، ابهام نداشته باشه و معناش کاملاً قابل فهم باشه، مخاطب خیلی سریع جذبش میشه. اما چیزی که در مقدمه‌‌ی دلنوشته عشق، امید می‌بینیم بیشتر شبیه یه خلاصه‌‌ست تا مقدمه، در حالی‌که دلنوشته به خلاصه احتیاج نداره. درسته ابهامی در اون نمی‌بینیم و می‌تونیم به خوبی منظور نویسنده رو بفهمیم و حتی این که عشق رو مثل موجود زنده ای توصیف کرده که در حال سیر و سفر در یک فرد عاشقه ستودنیه ولی نوع بیانش زیبا نیست و در انتخاب افعال و کلمات هم که گفتم مهمه دقت لازم رو نداشته. من در مقدمه دوستمون می‌بینم که به جای فعل « است» نوشته « هست» :

اینکه در درون یک فرد عاشق ، عشق در حال سیر و سفر
هست.

این اشتباهه و باعث میشه زیبایی متن دچار خدشه بشه. در یک متن ادبی مثل دلنوشته حفظ زیبایی یکی از موارد خیلی مهمیه که نویسنده باید با عدم تکرار کلمات پشت سر هم و رعایت اصول نگارشی بهش توجه داشته باشه و چون ژانر: اثرش عاشقانه‌ست پس باید مخاطب رو با یه نوشته‌ی پر احساس مواجه کنه. در مورد ژانر عاشقانه ذکر چند تا نکته مهمه: این‌که یکی از انواع ادبیه که در مورد روابط دو شخص نوشته شده، این دو نفر باید عاشق هم باشن و در راه این عشق به موانعی بربخورن، در موقعیت‌های مختلفی قرار بگیرن و در مسیر این عشق به یه رشد و تغییری هم دست پیدا کنن:

شاید این مسیرها در درون یک فرد، مقاصد مختلفی داشته باشند؛ امّا‌ همگی به یک مقصد مشترک باید ختم میشوند و نام آن مقصد مشترک «دل» هست. عشق به خوبی درک کرده که افسار درون یک فرد در دستان دل قرار دارد. تا آن زمان که حال دل نیک باشد درون آن فرد در آرامش است و بازه‌ای هم که حال دل نیک نباشد آرامش درونی فرد به مخاطره می‌افتد. حال‌و‌هوای دل از اهمیّت بالایی در آرامش درونی فرد برخوردار است.

و:

سرزمینی کویری، گرم‌وخشک، که تاریکی سراسر آن را فرا گرفته است.

امّا ای نور در افق، تو را می‌بینم درحالیکه به یاد می‌آورم تو را از دل سرزمین‌های امید. امّا هر چه من همچون نفس، نفس، نفس‌هایم؛ التماس تو میکنم که پایان خط را هر چه زودتر نشان من دهی؛ تو سکوت میکنی! اگر تو پرتویی از منبع نور امید در دل سرزمین‌های نا امیدی هستی، باید بدانی که در کنار تنهایی که امروز هم‌نشین و مونس من شده است؛ بیش از همه چیز من دلتنگ نور امید در سرزمین‌های امید هستم. دوست دارم؛ عشق‌وعاشقی را دوست دارم!! محبت را دوست دارم امّا به نوری چون امید نیاز است تا درون من را روشن کند و عشق به آسانی در درونم سیروسفر کند. عشق به پیش دل برود و حال دل را نیک کند. سراسر درونم را آرامش و نیکی فرا گیرد.


همون‌طور که در نوشته‌های بالا دیدین، دلنوشته دوستمون مخاطب خاصی نداره و بیشتر یه تک‌گویی درونیه که گاهی خودش رو مخاطب قرار میده، گاهی هم طبیعت رو.
یعنی قرار نیست عاشقی، معشوقش رو مخاطب قرار بده یا از اون و احساساتش برامون چیزی بگه و با وجود اینکه دلنوشته یه کلام از دل براومده‌ست و باید سرشار از حس باشه ولی عشق، امید نتونسته به خواننده اون احساس صمیمیت، محبت، عشق، غم و یا حسرت رو القا کنه و تحت تأثیر قرارش بده، اینجا
توصیف: ضعیف احساسات داریم و پیشنهاد من به سهیل عزیز اینه که اگر واقعاً می‌خواد یه متن عاشقانه بنویسه، روی توصیف حسش خیلی خیلی کار کنه. در مورد ژانر بعدی دلنوشته، یعنی تراژدی هم خیلی از ما می‌دونیم این ژانر یه نوع سوگنامه‌ست، وقتی دو شخص عاشق با وجود تلاش‌هایی که می‌کنن نمی‌تونن به هم برسن و ماجرا غم انگیز ادامه پیدا می‌کنه و غم انگیز به پایان میرسه( معمولا با جدایی، مرگ یکی از طرفین یا هر دو و اتفاقات ناگوار دیگه) اون‌وقت به نوشته‌ای با موضوعات این‌چنینی میگیم تراژدی. خب نویسنده عشق، امید هم در بخش‌هایی از دلنوشته‌ش از مرگ و ناامیدی دم زده ولی اینجا هم نتونسته اون حس تراژیک رو به مخاطب منتقل کنه و این بازم برمیگرده به توصیفات ضعیف. پس دوست عزیزمون باید این نکته رو در نظر بگیره که در عین استفاده از کلمات ساده جمله‌های پیچیده ایجاد کنه( ترکیب سازی) تا با این جملات بتونه به خوبی تصاویر مورد نظرش رو توی ذهن مخاطب شکل بده( تصویر سازی) یعنی وقتی عاشقه این عشق رو توی نوشته‌ش نشون بده نه این‌که فقط بنویسه، وقتی ناراحته و آرزوی مرگ داره اینو فقط ننویسه، به مخاطبش نشون بده تا جایی که خواننده واقعاً از خوندن متن، متأثر بشه.
پس هر قدر قدرت توصیف و انتقال حسش بالا باشه، ژ

ژانر نوشته قویتر و قابل لمس‌تر میشه.
قبل از این به زیبایی به نوشته هم اشاره کردم که این مربوط میشه به استفاده از
آرایه: آرایه های ادبی یا صنایع ادبی نوعی از هنره که یه نویسنده یا شاعر ازش استفاده می‌کنه تا به نوشته یا شعرش زیبایی ببخشه. در واقع می‌تونیم بگیم یه ابزار برای قوت و ظرافت اثره و البته در دلنوشته‌ها آرایه‌های ادبی بیشتر دیده میشن. مخصوصاً تشبیه و استعاره.
توی دلنوشته عشق، امید هم خیلی زیاد از آرایه‌ها استفاده شده:
ولی تنهایی، حالا از بودن در کنار من احساس آرامش میکند. امّا ای کاش که برای تنهایی، احساسات و عواطف من هم اهمیت داشت. ای کاش که تنهایی هم می‌توانست این را درک کند که از هم‌نشینی با او هیچ لذتی نمی‌برم. امّا، امّا،... ای کاش! تلاش میکنم تا از هم‌نشینی چون تنهایی، به گونه‌ای فاصله بگیرم که به هیچ وجه احساس غم‌وناراحتی در وجود تنهایی، صاحب حیات نشود چون اندوه تنهابودن را در قعر این چاه با تمام وجود حس کرده‌ام و دوست ندارم که تنهایی، احساس تنهابودن کند. امّا هر بار که تلاش میکنم به در بسته میخورم!
که نشون میده علاوه بر این که با آرایه‌ها آشنایی داره، تخیلش هم خیلی قویه و همین براش در نویسندگی یه امتیاز مثبته. ولی مسئله اینجاست که با وجود این همه استفاده از آرایه، ما به خاطر همون عدم درک احساسات که قبلاً در موردش گفتم از خوندن دلنوشته‌ش رضایتمون جلب نمیشه. سهیل نوشته، از آرایه‌ استفاده کرده تا متن زیباتری داشته باشه به تخیلاتش دامن زده و حجم وسیعی از اونا رو توی اثرش آورده ولی دلنوشته‌ش یه خشکی و بی احساسی خاصی داره که باعث میشه مخاطب نتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و این رو هم بگم که وقتی یه نویسنده زیاده از حد یه چیزایی رو توی نوشته‌هاش استفاده کنه، جذابیت متنش از بین میره. استفاده زیاد و پشت سر هم از آرایه‌ها، یه راه برای از بین بردن جذابیت نوشته‌ست که نویسنده بدون اینکه متوجه باشه بهش دست می‌زنه. این مسئله حتی باعث میشه یه اثری مثل دلنوشته، مصنوعی به نظر برسه و این همون اشتباهیه که دوستمون مرتکب شده و البته کلام یه نویسنده فقط اینجا نیست که یه حالت مصنوعی پیدا کرده. وقتی به
لحن: اثرش دقت کنیم متوجه میشیم یه دلیل دیگه‌ش نداشتن لحن درسته. لحن یه اثر ادبی احساسات و نگرش یه نویسنده رو بازگو می‌کنه. ما در ادبیات چهار نوع لحن کلی داریم: 1- لحن حماسی
2- لحن غنایی( عاشقانه)
3- لحن تعلیمی و اندرزی
4- لحن عاطفی
یعنی اگه نویسنده داره عاشقانه می‌نویسه، لحنش هم باید
عاشقانه، ملایم، لطیف و حسرت‌آمیز باشه و خواننده بتونه درست درکش کنه و اگر مخاطب در فهمش دچار مشکل بشه امکان اینکه نتونه با متن ارتباط برقرار کنه خیلی زیاده.
توی دلنوشته‌ی دوست عزیزمون هم همین اتفاق افتاده، یعنی خواننده نمی‌تونه لحن اثر رو درک کنه و بیشتر احساس می‌کنه داره یه نوشته‌ای رو از یه مجله‌ی موفقیت می‌خونه:
دریا را می‌بینم؛ کوه را می‌بینم. حالا با عشق، دریاها و کوه‌ها را در کنار یکدیگر می‌بینم. درون یک فرد عاشق، عشق خود در حال عاشقی‌کردن است. عشق مدام در حال گشت و گذار است تا اگر جایی در درون یک فرد عاشق، کوچکترین نقصانی را مشاهده کرد با جوهره وجودی خود که همان عاشقی است؛ آن نقصان را برطرف کند. پس در درون یک فرد عاشق، برای اینکه عشق بتواند به آسانی سیروسفر کند، مسیرهای همواری وجود دارد.
اون هم با وجود اینکه از کلمه‌های عشق و عاشقی توی دلنوشته به وفور استفاده شده. لحن و حس درست، فقط با چیدن کلمات در کنار هم اون هم بدون احساسی ایجاد نمیشه. نویسنده باید با حسی که داره رو به نوشته‌‌ منتقل کنه. بدون تعارف و بدون کم و کاست.
در مورد
نثر: اثر هم باید قبلش این نکات رو ذکر کنم که اولاً بر چهار نوعه: محاوره‌ای یا گفتاری، نثر علمی، فنی یا ادبی، نثر مرسل
که در دلنوشته عشق، امید با استفاده از تشبیهات، کنایه‌ها و استعاره‌های زیاد و رعایت ایجاز سعی شده نثر، ادبی باشه. اما در خلق زیبایی که مقصود نثر ادبیه خیلی موفق نبوده و اگر بخوام بیشتر در این مورد توضیح بدم مجبورم حرفهای قبلیم رو تکرار کنم که خیلی جالب نیست.
ولی می‌تونم بگم نثر یکدستی داشت، بدون درآمیختگی و این می‌تونه براش یه امتیاز مثبت باشه و به نظرم از هر کسی هم بر نمیاد بتونه یکدستی متنی رو که می‌نویسه حفظ کنه. خیلیا هستن که توی این مورد مشکل دارن و حتی به فکر رفع این اشکالشون نیستن.
اما مورد دیگه‌ای که می‌تونم بهش بپردازم سیر اثره: خط سیر یه اثر ادبی در بهترین حالت، این‌طوره که در مسیر مشخصی قرار داشته باشه و حول محور موضوع اصلی قرار داشته باشه، نه خیلی تند و نه خیلی کند باشه که مخاطب نفهمه چی خونده یا سرسری بگذره یا کسل بشه و نوشته رو کنار بذاره.
ولی در دلنوشته‌ی عشق، امید با وجود رعایت اندازه نسبی پارتها و با وجود اینکه نویسنده تونسته به خوبی به هم پیوستگی بین هر قسمت رو حفظ کنه و نوشته‌ش انسجام نسبی داشته باشه، در لا به لای متن، به طور ناگهانی حواس خواننده از خوندن پرت میشه و نمی‌فهمه چی خونده
و این بیشتر در اواسط بعضی پارت‌ها اتفاق میفته:
در سرزمین‌های امید اگر نشاط و عشق نداشته باشی می‌میری. تنها راهی که میتوانی زنده بمانی و آن گرمای عظیم حاصل از نور امید را در وجود خود کنترل کنی، باید که محبت و عشق و نشاط به مسائل نیک، داشته باشی!! امّا ای نور در افق، حالا که به درون خود نگاه میکنم و به بی‌تابی نفس، نفس، نفس‌هایم گوش میدهم؛ مرگ را ترجیح میدهم.
درون خود را جستجو میکنم. درونم درحال غرق‌شدن در اقیانوس ناامیدی شده است. دلیل بی‌تابی نفس، نفس، نفس‌هایم هم همین است. درونم شناکردن در این اقیانوس را نیاموخته است. دوست دارم با تمام عشق به درون خود شنا کردن را بیاموزم در حالیکه این اقیانوس آن قدر وسعت دارد که نمی‌توانم درون خود را پیدا کنم.

یا:
امّا خیلی ترس‌های دیگر، وجودم را فرا گرفته است که می‌ترسم آن‌ها را برایت بیان کنم. آن قدر ترسیده و تنها شده‌ام که به هیچ کس نمی‌توانم هیچ اعتمادی کنم. این عدم اعتماد باعث شده تاتنهاو تنهاتر شوم . برایم این محرز شده که اگر اکنون من در اینجا قرار گرفته‌ام بدلیل این است که از سرزمین‌های امید با وجود آن همه نشاط و عشق، مهاجرت کردم و به اینجا آمدم.
ایام حیات خود را به یاد می‌آورم. توان مقابله با تمام مشکلات را داشتم امّا به جای اینکه با مانع بیرونی مقابله کنم و آن را از مقابل خود بردارم، به خود بیهوده‌وباطل حمله میکردم. هر غم و اندوهی که من را محاصره کرده بود به حریم دل خود راه میدادم و همین امر هم موجب شد تا دلم از من بشدت برنجد و من را رها کند
و به نظرم این به خاطر نبود احساس کافی در نوشته‌های دوستمونه. که قبلا هم بهش اشاره کرده بودم.

و بالاخره نوبتی هم که باشه نوبت عنوانه، که گذاشته بودم آخر سر در موردش بگم. می‌دونیم که اسم یه اثر علاوه بر داشتن زیبایی باید خلاقانه باشه، اسم یه کلید برای باز کردن در ورودی یه اثر هنریه. اگر کلید خراب یا ناقص باشه در باز نمیشه و نمیشه داخل رو دید.
همچنین عنوان باید پوششی باشه برای تمام اثر و تمامش رو در بر بگیره.
اسم دلنوشته سهیل عزیز کنجکاوی لازم رو در خواننده ایجاد نمی‌کنه چون دو کلمه‌ای که ازشون در عنوان استفاده شده، بارها توسط نویسنده‌های دیگه‌ای استفاده شدن و این به کلیشه افتادن با وجود محتوای متفاوت اثر ضربه‌‌ی بدی بهش می‌زنه. چرا؟ به این دلیل که خواننده با خودش فکر می‌کنه این یکی هم حتماً مثل اون قبلیاست که دیدم یا خوندم پس ازش میگذره. حتی امکان این‌که به مقدمه هم نگاهی نندازه وجود داره.
و بالاخره نتیجه این‌که اگر آقا سهیل:
۱: یه عنوان مناسب‌تر و جذاب‌تر انتخاب کنه.
۲: به موسیقی کلمات و جمله‌ها توجه بیشتری داشته باشه و شور و احساسات بیشتری رو به نوشته‌هاش منتقل کنه و بهتر حسش رو‌ توصیف کنه.
۳: روی لحن اثرش دقت بیشتری داشته باشه.
۴: و سعی کنه اشکالات نگارشی کمتری توی نوشته‌هاش داشته باشه و البته کلمات رو هم کمتر پشت سر هم و توی یه پارت یا پاراگراف تکرار کنه، می‌تونه نویسنده‌ی خیلی خوبی بشه و من انتظار دارم که همین‌ اتفاق هم بیفته. با قوه‌ی تخیلی که داره فقط کافیه کمی بیشتر دقت کنه تا آثار بهتری به وجود بیاره.
با آرزوی موفقیت برای دوست خوبمون.

من سطح برنزی رو براش در نظر می‌گیرم.

سطح: برنزی
@مدیر نقد
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
یه بار دیگه با شما هستیم با نقدی تازه از اثری جدید، یه دلنوشته از نویسنده‌ی انجمن، سید سهیل موسوی و می‌خوایم ببینیم چی برامون داره. دلنوشته‌ی عشق، امید به نظر میرسه که اولین اثر تموم شده‌ی این دوستمون در انجمن باشه برای همین سعی می‌کنم خیلی سخت نگیرم. ( به امید اینکه در آثار بعدیش دقتش رو‌ در نوشتن بالا ببره) و برای شروع می‌خوام دلنوشته رو تعریف کنم تا دوستانی که اطلاعات کمی در مورد این نوع ادبی دارن یه کم به اطلاعاتشون اضافه بشه و بتونن راحت‌تر نقد این منتقد رو درک کنن:

در تعریف دلنوشته اومده که یه نوع تک گوییه که یا به صورت نثر و یا موزون نوشته میشه و معمولاً پدیدآورنده‌ی اثر، از سر دلتنگی اون رو می‌نویسه، یه نوشته‌ی صادقانه و صمیمانه و بدون تعارف که احساسات و افکار نویسنده رو نشون میده. مثل داستان یا رمان نیست که از قبل بهش فکر کرده باشی و همه اتفاقاتش از پیش تعیین شده باشن یه نوشته‌ایه که از دل میاد ولی هر دلنوشته‌ای هم البته ارزش ادبی نداره و اگر بخوایم آثار با ارزشی در این زمینه بنویسیم باید به قواعد نوشتن و البته به زیبایی اثرمون کاملاً توجه کنیم‌ و اینجاست که کار سخت میشه. حالا با توجه به تعریفی که کردم و توضیحاتی که دادم نگاهی میندازم به دلنوشته‌‌ی آقا سهیل و اول از همه مقدمه رو بررسی می‌کنم: معمولاً برای نوشتن مقدمه‌ی یه اثر ادبی، بعضی میگن بهتره بخشی از خود اثر و بهترین قسمتش انتخاب بشه و بعضی عقیده دارن نه این خوب نیست و بهتره خودش یه قسمت جدا باشه که البته ارتباط تنگاتنگی با کل دلنوشته داشته باشه. از نظر من این که یه تیکه از خود دلنوشته یا متن ادبی، برای مقدمه انتخاب بشه خیلی بهتره چون باعث آشنا شدن خواننده با اثری که توی دستش داره میشه و بهش کمک می‌کنه هم بفهمه متن به اندازه کافی زیبا هست یا نه و هم کمکش می‌کنه تصمیم بگیره خوندنش رو شروع کنه. مقدمه شبیه دریه که مخاطب ازش وارد دنیای ذهن نویسنده میشه. ما معمولاً وقتی خونه‌‌ای رو می‌بینیم که در قدیمی و رنگ و رو رفته و زنگ زده و دیوارای کهنه داره، حس خوبی بهش پیدا نمی‌کنیم و خونه‌های جدیدتر و یا با ظاهر شیکتر توجهمون رو بیشتر و زودتر جلب می‌کنن. مقدمه هم همین‌طوره وقتی زیبا باشه، کلمات و جملات با دقت و زیبایی در کنار هم چیده شده باشن، ابهام نداشته باشه و معناش کاملاً قابل فهم باشه، مخاطب خیلی سریع جذبش میشه. اما چیزی که در مقدمه‌‌ی دلنوشته عشق، امید می‌بینیم بیشتر شبیه یه خلاصه‌‌ست تا مقدمه، در حالی‌که دلنوشته به خلاصه احتیاج نداره. درسته ابهامی در اون نمی‌بینیم و می‌تونیم به خوبی منظور نویسنده رو بفهمیم و حتی این که عشق رو مثل موجود زنده ای توصیف کرده که در حال سیر و سفر در یک فرد عاشقه ستودنیه ولی نوع بیانش زیبا نیست و در انتخاب افعال و کلمات هم که گفتم مهمه دقت لازم رو نداشته. من در مقدمه دوستمون می‌بینم که به جای فعل « است» نوشته « هست» :

اینکه در درون یک فرد عاشق ، عشق در حال سیر و سفر
هست.

این اشتباهه و باعث میشه زیبایی متن دچار خدشه بشه. در یک متن ادبی مثل دلنوشته حفظ زیبایی یکی از موارد خیلی مهمیه که نویسنده باید با عدم تکرار کلمات پشت سر هم و رعایت اصول نگارشی بهش توجه داشته باشه و چون ژانر: اثرش عاشقانه‌ست پس باید مخاطب رو با یه نوشته‌ی پر احساس مواجه کنه. در مورد ژانر عاشقانه ذکر چند تا نکته مهمه: این‌که یکی از انواع ادبیه که در مورد روابط دو شخص نوشته شده، این دو نفر باید عاشق هم باشن و در راه این عشق به موانعی بربخورن، در موقعیت‌های مختلفی قرار بگیرن و در مسیر این عشق به یه رشد و تغییری هم دست پیدا کنن:

شاید این مسیرها در درون یک فرد، مقاصد مختلفی داشته باشند؛ امّا‌ همگی به یک مقصد مشترک باید ختم میشوند و نام آن مقصد مشترک «دل» هست. عشق به خوبی درک کرده که افسار درون یک فرد در دستان دل قرار دارد. تا آن زمان که حال دل نیک باشد درون آن فرد در آرامش است و بازه‌ای هم که حال دل نیک نباشد آرامش درونی فرد به مخاطره می‌افتد. حال‌و‌هوای دل از اهمیّت بالایی در آرامش درونی فرد برخوردار است.

و:

سرزمینی کویری، گرم‌وخشک، که تاریکی سراسر آن را فرا گرفته است.

امّا ای نور در افق، تو را می‌بینم درحالیکه به یاد می‌آورم تو را از دل سرزمین‌های امید. امّا هر چه من همچون نفس، نفس، نفس‌هایم؛ التماس تو میکنم که پایان خط را هر چه زودتر نشان من دهی؛ تو سکوت میکنی! اگر تو پرتویی از منبع نور امید در دل سرزمین‌های نا امیدی هستی، باید بدانی که در کنار تنهایی که امروز هم‌نشین و مونس من شده است؛ بیش از همه چیز من دلتنگ نور امید در سرزمین‌های امید هستم. دوست دارم؛ عشق‌وعاشقی را دوست دارم!! محبت را دوست دارم امّا به نوری چون امید نیاز است تا درون من را روشن کند و عشق به آسانی در درونم سیروسفر کند. عشق به پیش دل برود و حال دل را نیک کند. سراسر درونم را آرامش و نیکی فرا گیرد.


همون‌طور که در نوشته‌های بالا دیدین، دلنوشته دوستمون مخاطب خاصی نداره و بیشتر یه تک‌گویی درونیه که گاهی خودش رو مخاطب قرار میده، گاهی هم طبیعت رو.
یعنی قرار نیست عاشقی، معشوقش رو مخاطب قرار بده یا از اون و احساساتش برامون چیزی بگه و با وجود اینکه دلنوشته یه کلام از دل براومده‌ست و باید سرشار از حس باشه ولی عشق، امید نتونسته به خواننده اون احساس صمیمیت، محبت، عشق، غم و یا حسرت رو القا کنه و تحت تأثیر قرارش بده، اینجا
توصیف: ضعیف احساسات داریم و پیشنهاد من به سهیل عزیز اینه که اگر واقعاً می‌خواد یه متن عاشقانه بنویسه، روی توصیف حسش خیلی خیلی کار کنه. در مورد ژانر بعدی دلنوشته، یعنی تراژدی هم خیلی از ما می‌دونیم این ژانر یه نوع سوگنامه‌ست، وقتی دو شخص عاشق با وجود تلاش‌هایی که می‌کنن نمی‌تونن به هم برسن و ماجرا غم انگیز ادامه پیدا می‌کنه و غم انگیز به پایان میرسه( معمولا با جدایی، مرگ یکی از طرفین یا هر دو و اتفاقات ناگوار دیگه) اون‌وقت به نوشته‌ای با موضوعات این‌چنینی میگیم تراژدی. خب نویسنده عشق، امید هم در بخش‌هایی از دلنوشته‌ش از مرگ و ناامیدی دم زده ولی اینجا هم نتونسته اون حس تراژیک رو به مخاطب منتقل کنه و این بازم برمیگرده به توصیفات ضعیف. پس دوست عزیزمون باید این نکته رو در نظر بگیره که در عین استفاده از کلمات ساده جمله‌های پیچیده ایجاد کنه( ترکیب سازی) تا با این جملات بتونه به خوبی تصاویر مورد نظرش رو توی ذهن مخاطب شکل بده( تصویر سازی) یعنی وقتی عاشقه این عشق رو توی نوشته‌ش نشون بده نه این‌که فقط بنویسه، وقتی ناراحته و آرزوی مرگ داره اینو فقط ننویسه، به مخاطبش نشون بده تا جایی که خواننده واقعاً از خوندن متن، متأثر بشه.
پس هر قدر قدرت توصیف و انتقال حسش بالا باشه، ژ

ژانر نوشته قویتر و قابل لمس‌تر میشه.
قبل از این به زیبایی به نوشته هم اشاره کردم که این مربوط میشه به استفاده از
آرایه: آرایه های ادبی یا صنایع ادبی نوعی از هنره که یه نویسنده یا شاعر ازش استفاده می‌کنه تا به نوشته یا شعرش زیبایی ببخشه. در واقع می‌تونیم بگیم یه ابزار برای قوت و ظرافت اثره و البته در دلنوشته‌ها آرایه‌های ادبی بیشتر دیده میشن. مخصوصاً تشبیه و استعاره.
توی دلنوشته عشق، امید هم خیلی زیاد از آرایه‌ها استفاده شده:
ولی تنهایی، حالا از بودن در کنار من احساس آرامش میکند. امّا ای کاش که برای تنهایی، احساسات و عواطف من هم اهمیت داشت. ای کاش که تنهایی هم می‌توانست این را درک کند که از هم‌نشینی با او هیچ لذتی نمی‌برم. امّا، امّا،... ای کاش! تلاش میکنم تا از هم‌نشینی چون تنهایی، به گونه‌ای فاصله بگیرم که به هیچ وجه احساس غم‌وناراحتی در وجود تنهایی، صاحب حیات نشود چون اندوه تنهابودن را در قعر این چاه با تمام وجود حس کرده‌ام و دوست ندارم که تنهایی، احساس تنهابودن کند. امّا هر بار که تلاش میکنم به در بسته میخورم!
که نشون میده علاوه بر این که با آرایه‌ها آشنایی داره، تخیلش هم خیلی قویه و همین براش در نویسندگی یه امتیاز مثبته. ولی مسئله اینجاست که با وجود این همه استفاده از آرایه، ما به خاطر همون عدم درک احساسات که قبلاً در موردش گفتم از خوندن دلنوشته‌ش رضایتمون جلب نمیشه. سهیل نوشته، از آرایه‌ استفاده کرده تا متن زیباتری داشته باشه به تخیلاتش دامن زده و حجم وسیعی از اونا رو توی اثرش آورده ولی دلنوشته‌ش یه خشکی و بی احساسی خاصی داره که باعث میشه مخاطب نتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و این رو هم بگم که وقتی یه نویسنده زیاده از حد یه چیزایی رو توی نوشته‌هاش استفاده کنه، جذابیت متنش از بین میره. استفاده زیاد و پشت سر هم از آرایه‌ها، یه راه برای از بین بردن جذابیت نوشته‌ست که نویسنده بدون اینکه متوجه باشه بهش دست می‌زنه. این مسئله حتی باعث میشه یه اثری مثل دلنوشته، مصنوعی به نظر برسه و این همون اشتباهیه که دوستمون مرتکب شده و البته کلام یه نویسنده فقط اینجا نیست که یه حالت مصنوعی پیدا کرده. وقتی به
لحن: اثرش دقت کنیم متوجه میشیم یه دلیل دیگه‌ش نداشتن لحن درسته. لحن یه اثر ادبی احساسات و نگرش یه نویسنده رو بازگو می‌کنه. ما در ادبیات چهار نوع لحن کلی داریم: 1- لحن حماسی
2- لحن غنایی( عاشقانه)
3- لحن تعلیمی و اندرزی
4- لحن عاطفی
یعنی اگه نویسنده داره عاشقانه می‌نویسه، لحنش هم باید
عاشقانه، ملایم، لطیف و حسرت‌آمیز باشه و خواننده بتونه درست درکش کنه و اگر مخاطب در فهمش دچار مشکل بشه امکان اینکه نتونه با متن ارتباط برقرار کنه خیلی زیاده.
توی دلنوشته‌ی دوست عزیزمون هم همین اتفاق افتاده، یعنی خواننده نمی‌تونه لحن اثر رو درک کنه و بیشتر احساس می‌کنه داره یه نوشته‌ای رو از یه مجله‌ی موفقیت می‌خونه:
دریا را می‌بینم؛ کوه را می‌بینم. حالا با عشق، دریاها و کوه‌ها را در کنار یکدیگر می‌بینم. درون یک فرد عاشق، عشق خود در حال عاشقی‌کردن است. عشق مدام در حال گشت و گذار است تا اگر جایی در درون یک فرد عاشق، کوچکترین نقصانی را مشاهده کرد با جوهره وجودی خود که همان عاشقی است؛ آن نقصان را برطرف کند. پس در درون یک فرد عاشق، برای اینکه عشق بتواند به آسانی سیروسفر کند، مسیرهای همواری وجود دارد.
اون هم با وجود اینکه از کلمه‌های عشق و عاشقی توی دلنوشته به وفور استفاده شده. لحن و حس درست، فقط با چیدن کلمات در کنار هم اون هم بدون احساسی ایجاد نمیشه. نویسنده باید با حسی که داره رو به نوشته‌‌ منتقل کنه. بدون تعارف و بدون کم و کاست.
در مورد
نثر: اثر هم باید قبلش این نکات رو ذکر کنم که اولاً بر چهار نوعه: محاوره‌ای یا گفتاری، نثر علمی، فنی یا ادبی، نثر مرسل
که در دلنوشته عشق، امید با استفاده از تشبیهات، کنایه‌ها و استعاره‌های زیاد و رعایت ایجاز سعی شده نثر، ادبی باشه. اما در خلق زیبایی که مقصود نثر ادبیه خیلی موفق نبوده و اگر بخوام بیشتر در این مورد توضیح بدم مجبورم حرفهای قبلیم رو تکرار کنم که خیلی جالب نیست.
ولی می‌تونم بگم نثر یکدستی داشت، بدون درآمیختگی و این می‌تونه براش یه امتیاز مثبت باشه و به نظرم از هر کسی هم بر نمیاد بتونه یکدستی متنی رو که می‌نویسه حفظ کنه. خیلیا هستن که توی این مورد مشکل دارن و حتی به فکر رفع این اشکالشون نیستن.
اما مورد دیگه‌ای که می‌تونم بهش بپردازم سیر اثره: خط سیر یه اثر ادبی در بهترین حالت، این‌طوره که در مسیر مشخصی قرار داشته باشه و حول محور موضوع اصلی قرار داشته باشه، نه خیلی تند و نه خیلی کند باشه که مخاطب نفهمه چی خونده یا سرسری بگذره یا کسل بشه و نوشته رو کنار بذاره.
ولی در دلنوشته‌ی عشق، امید با وجود رعایت اندازه نسبی پارتها و با وجود اینکه نویسنده تونسته به خوبی به هم پیوستگی بین هر قسمت رو حفظ کنه و نوشته‌ش انسجام نسبی داشته باشه، در لا به لای متن، به طور ناگهانی حواس خواننده از خوندن پرت میشه و نمی‌فهمه چی خونده
و این بیشتر در اواسط بعضی پارت‌ها اتفاق میفته:
در سرزمین‌های امید اگر نشاط و عشق نداشته باشی می‌میری. تنها راهی که میتوانی زنده بمانی و آن گرمای عظیم حاصل از نور امید را در وجود خود کنترل کنی، باید که محبت و عشق و نشاط به مسائل نیک، داشته باشی!! امّا ای نور در افق، حالا که به درون خود نگاه میکنم و به بی‌تابی نفس، نفس، نفس‌هایم گوش میدهم؛ مرگ را ترجیح میدهم.
درون خود را جستجو میکنم. درونم درحال غرق‌شدن در اقیانوس ناامیدی شده است. دلیل بی‌تابی نفس، نفس، نفس‌هایم هم همین است. درونم شناکردن در این اقیانوس را نیاموخته است. دوست دارم با تمام عشق به درون خود شنا کردن را بیاموزم در حالیکه این اقیانوس آن قدر وسعت دارد که نمی‌توانم درون خود را پیدا کنم.

یا:
امّا خیلی ترس‌های دیگر، وجودم را فرا گرفته است که می‌ترسم آن‌ها را برایت بیان کنم. آن قدر ترسیده و تنها شده‌ام که به هیچ کس نمی‌توانم هیچ اعتمادی کنم. این عدم اعتماد باعث شده تاتنهاو تنهاتر شوم . برایم این محرز شده که اگر اکنون من در اینجا قرار گرفته‌ام بدلیل این است که از سرزمین‌های امید با وجود آن همه نشاط و عشق، مهاجرت کردم و به اینجا آمدم.
ایام حیات خود را به یاد می‌آورم. توان مقابله با تمام مشکلات را داشتم امّا به جای اینکه با مانع بیرونی مقابله کنم و آن را از مقابل خود بردارم، به خود بیهوده‌وباطل حمله میکردم. هر غم و اندوهی که من را محاصره کرده بود به حریم دل خود راه میدادم و همین امر هم موجب شد تا دلم از من بشدت برنجد و من را رها کند
و به نظرم این به خاطر نبود احساس کافی در نوشته‌های دوستمونه. که قبلا هم بهش اشاره کرده بودم.

و بالاخره نوبتی هم که باشه نوبت عنوانه، که گذاشته بودم آخر سر در موردش بگم. می‌دونیم که اسم یه اثر علاوه بر داشتن زیبایی باید خلاقانه باشه، اسم یه کلید برای باز کردن در ورودی یه اثر هنریه. اگر کلید خراب یا ناقص باشه در باز نمیشه و نمیشه داخل رو دید.
همچنین عنوان باید پوششی باشه برای تمام اثر و تمامش رو در بر بگیره.
اسم دلنوشته سهیل عزیز کنجکاوی لازم رو در خواننده ایجاد نمی‌کنه چون دو کلمه‌ای که ازشون در عنوان استفاده شده، بارها توسط نویسنده‌های دیگه‌ای استفاده شدن و این به کلیشه افتادن با وجود محتوای متفاوت اثر ضربه‌‌ی بدی بهش می‌زنه. چرا؟ به این دلیل که خواننده با خودش فکر می‌کنه این یکی هم حتماً مثل اون قبلیاست که دیدم یا خوندم پس ازش میگذره. حتی امکان این‌که به مقدمه هم نگاهی نندازه وجود داره.
و بالاخره نتیجه این‌که اگر آقا سهیل:
۱: یه عنوان مناسب‌تر و جذاب‌تر انتخاب کنه.
۲: به موسیقی کلمات و جمله‌ها توجه بیشتری داشته باشه و شور و احساسات بیشتری رو به نوشته‌هاش منتقل کنه و بهتر حسش رو‌ توصیف کنه.
۳: روی لحن اثرش دقت بیشتری داشته باشه.
۴: و سعی کنه اشکالات نگارشی کمتری توی نوشته‌هاش داشته باشه و البته کلمات رو هم کمتر پشت سر هم و توی یه پارت یا پاراگراف تکرار کنه، می‌تونه نویسنده‌ی خیلی خوبی بشه و من انتظار دارم که همین‌ اتفاق هم بیفته. با قوه‌ی تخیلی که داره فقط کافیه کمی بیشتر دقت کنه تا آثار بهتری به وجود بیاره.
با آرزوی موفقیت برای دوست خوبمون.

من سطح برنزی رو براش در نظر می‌گیرم.

سطح: برنزی
@مدیر نقد

نویسنده: @سهیل
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: برنزی

@مهرآگیٖـن𓇬
@مدیر تایپ
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,127
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین