به نام خدا
نقد داستان کوتاه نفرین شیاطین
با سلام به نویسندهی عزیز
بابت نوشتن داستان کوتاه با ژانری متفاوت در انجمن متشکرم و امیدوارم نقد زیر در بهتر شدن قلمتون کارساز باشد.
و اما نقد...
اسم:
حداکثر تعداد بخشی که یک اسم باید داشته باشه،
4بخش است و اسم "
نفرین شیاطین" از نظر تعداد کلمات تشکیل شده، اندازهی مطلوبی دارد. یک اسم باید به دور از کلیشه باشد؛ اما متاسفانه کلمات "نفرین + شیاطین" هردو تکراری است و حتی ترکیب آنها هم بارها شنیده شده، خیلی بهتر بود که نویسنده ترکیب جذابتری را انتخاب میکردند؛ ولی از نظر مطابقت اسم با ژانر اثر این اسم با ژانر انتخابی تناسب دارد.
ژانر:
ژانر انتخابی نویسنده فقط ژانر "
ترسناک" بود، در صورتی که در این داستان جهانی توسط نویسنده خلق شده که غیر واقعی و به همراه ارواح، شیاطین، جادوگرها و موجودات مافوق طبیعیست؛ پس جنبهی فانتزی هم دارد. بنابراین ژانر درست برای این اثر ژانر "
ترسناک _ فانتزی " است.
خلاصه:
متن خلاصه باید بین
5تا10 خط باشد؛ اما خلاصه خیلی کمتر از حداقل در نظر گرفته شده است. خلاصه کلیتی از داستان را به خواننده انتقال میدهد و باید به قدری جذبکننده باشد که دنبالکنندگان این سبک به خواندن داستان تمایل پیدا کنند، حتی میتوانست غیر مستقیم و ترغیبکننده به اتفاقات مهم اشاره کند، در صورتی که خلاصهی نوشته شده، مانند تکهای از خود داستان است ولی با ژانر تناسب داشت. بهرحال توصیه میشود خلاصه جدیدی با توجه به ژانر نوشته شود.
مقدمه:
متن مقدمه باید
4تا8 خط باشد که مقدمهی نوشته شده برای این اثر این اندازهی مطلوب را نداشت. اما با ژانر اثر تناسب دارد و با اضافه کردن چند جملهی دیگر کاملا مناسب خواهد بود. نویسنده میتواند با خلاقیت در ادامه این متن از چند بیت شعر، یک جملهی معروف و حتی تکهای ادبی متناسب و در وصف حال شخصیت اصلی و اتفاقات پیرامونش استفاده کند تا کیفیت اثر خود را بالا ببرد.
جلد:
با دیدن این جلد خواننده به راحتی متوجه میشود که این اثر در چه ژانری نوشته شده و از نظر ترکیب رنگ و انتخاب عکس هم، کاملا متناسب با داستان است. رنگ مشکی یکی از رنگهای خنثی بوده که برای توصیف قدرت، تاریکی و مرگ به کار میرود و نماد رمزوراز، قدرت و جدیّت است. ترکیب این رنگ با تصاویر قبرستان و جمجمه به خوبی حس ترس در بیننده ایجاد میکند و ترکیب آن با رنگ قرمز در طراحی جلد همخوانی دارد.
شروع:
شروع این اثر کلیشهای و تکراری است. در حالی که میتوانست خیلی بهتر و متفاوتتر شروع شود. این شروع حتی در جذب مخاطب هم تاثیر داشته و چون تکراری است ممکن است خواننده را همان اول از خواندن ادامه دلزده کند؛ چون اصلا با جلد، اسم و حتی خلاصه و مقدمهی این اثر تناسب ندارد.
"من اِلسانا هستم. یک دختر 18 ساله ساکن اصفهان، مو مشکی، قد متوسط و چشمهایی عسلی.
امسال قراره کنکور بدم و نیاز به آرامش و سکوت دارم ولی امان از میدون جنگی که پدر و مادرم ساختند و..."
حتی بهتر بود توصیف ظاهری شخصیت که در این شروع استفاده شده در طی داستان تکهتکه به آن اشاره میشد تا بهتر در ذهن خواننده ماندگار شود. در واقع این نوع معرفی برای شروع یک داستان، آن هم در ژانر ترسناک جذابیت ندارد. در اینجا راوی مستقیم با خواننده صحبت میکند و این کار جالبی نیست؛ چون طبیعی بودن داستان را زیر سوال میبرد و به باور مخاطب ضربه وارد میشود. نویسنده باید وقتی داستانی حتی با فضای غیر واقعی و عجیب مینویسد، طوری این کار را انجام بدهد که مخاطب آن را باور کند و واقعی به نظر برسد.
سیر:
این اثر در عین داشتن ژانر متفاوت و به دور از کلیشه اما عدم توضیح و توصیف مناسب نویسنده و آنکه از نقاط اوج داستان خیلی تند و سرسری گذشته شد، سیر ضعیفی داشت.
در بسیاری از پارتها بخاطر عدم توضیح مناسب، خواننده گیج میشود و حتی نویسنده با چند اشتباه مشهود در متن ایجادکنندهی این ذهنیت است که وقت چندانی به این اثر اختصاص داده نشده و سرسری نوشته شده است. مثلا:
در
پارت پنجم:
"... بعد از خوردن صبحونه بیبی برای کاری بیرون رفت. یکم گوشت از یخچال برداشتم و برای جاستین بردم. حال و حوصله تو خونه موندن نداشتم...."
✖️در اینجا اینطور اشاره میشود که السانا برای جاستین گوشت ببرد که به تصور خواننده جاستین یک حیوان خانگی مثل سگ است و بعد در
پارت نهم گربهای زخمی پیدا میشود که نویسنده اسم آن را هم جاستین میگذارد!
خب یا نویسنده در اینجا متوجه ورود قبلی آن گربه نبوده و در واقع اشتباهاً در پارت نهم مطرح کردند و یا اگر جاستین اسم 2تا حیوان است، کاملا انتخاب گیجکننده و نادرستی برای داستان است✖️
در
پارت ششم:
".... صدرا گفت:
- راستش موضوع وصیت پدرمه، قبل از مرگش از مادرم خواسته یکی از نوههای حاج مصطفی شب اول سر خاکش قرآن بخونه البته من راضی نیستم و اومدم شخصا خواهش کنم، اگه مادرم موضوع رو مطرح کردند قبول نکنید... ."
✖️در اینجا گفته شده برای شب اول قبر قرار است کسی قرآن بخواند و در پارت بعدی وقتی از همسر متوفی پرسیده میشود، او میگوید 1هفته پیش فوت کرده است که یک تناقض آشکار بوده و نشاندهندهی دقت کم نویسنده به سیر و اتفاقات داستان است✖️
در
پارت چهارده:
"... کلاه شنل رو برداشت و با لذت به صورت پر دردم خیره شد. پاشنه کفشش رو روی دستم گذاشت و فشار داد. جیغ کشیدم و سعی کردم دستم رو از زیر کفشش بیرون بیارم. اما بیشتر فشار داد. حس میکردم انگشتهام کاملا له شده.
حتی نای ناله کردن هم نداشتم. صدرا وقتی دید دیگه تکون نمیخورم عقب رفت.
آهسته لـ*ـب زدم:
- صدرا؟!
یک دفعه قهقه سر داد.
صدرا: واقعا فکر کردی اون پسر دست و پاچلفتی میتونست این کارو بکنه؟!... "
✖️در پارت ششم گفتگویی بین السانا و صدرا بود که در ادامه مشخص شد که آن موجود صدرای واقعی نبوده و حالا در این پارت بدون توصیف درست و دادن یک پیش زمینه به خواننده به همان موضوع اشاره میشود اما باز هم ما اسم صدرا را میبینیم که گیجکننده خواهد بود✖️
در ادامه گفته میشود:
".... اجنههای کریه و زشت خندههای چندش آوری سر دادند.
آشر کنارم روی زمین زانو زد و گفت:...."
✖️
آشر: احتمالا همان موجود خطرناک و پلید داستان که باز هم هیج عَقَبهای برای ورودش و البته دانستن اسمش از طرف راوی که همان السانا یا شخصیت اصلی است، ذکر نشده✖️
لحن:
نویسنده برای این اثر لحن محاورهای را انتخاب کردهاند، یعنی هم مونولوگها و هم دیالوگها به زبان محاورهای نوشته شدهاند. در آمیختگی لحنی دیده نشد اما گاهی زمان فعلها به درستی رعایت نمیشد.
توصیفات
توصیف مکان:
چون ژانر ترسناک و تخیلی است، نویسنده باید خیلی بیشتر و بهتر و به طور غیرمستقیم به این بخش بپردازد تا خواننده با خواندن متن خودش را در آن مکان تصور کند ولی به توصیف مکان خیلی کم پرداخته شده که به طبع تصور درستی از مکان شخصیتها به خواننده نمیدهد. حتی گاهی این اطلاعات غلط است. مثلا:
در
پارت 5و6 السانا درحالی که روی قبر پدربزرگش است، به خواب میرود و اتفاق ترسناکی هم برایش میافتد که اشاره میشود در وسط قبرستان تنها است و بعد میگوید به داخل یک خانه میرود اما در
پارت 11 گفته میشود السانا در خواب خودش را در مردهشور خانه میبیند.
بهتر بود نویسنده با توصیفات بیشتر این دوگانگی را ازبین میبرد.
توصیف زمان:
توصیف زمان هم به خوبی مشخص نیست، گاهی اوقات نویسنده از صحنه و اتفاقی در صبح میگوید و بعد به سرعت به اتفاقی اشاره میکند که در شب افتاده است و این پرشهای ناگهانی خواننده را گیج میکند و باعث میشود به خوبی متوجهی نقاط اوج داستان نشود.
توصیف حالات و احساسات:
با توجه به ژانر ما باید از یک دختر جوان که با اتفاقات ماورایی روبهرو میشود، ترس و وحشت و حتی نگرانی چشمگیری را میدیدیم، ولی خیلی کم، سرسری و با کنشهای نادرستی این حالات توصیف شده که باعث نزول کیفیت اثر شد.
توصیف شخصیت:
این توصیف باید در در 2نوع بیان شود. از نظر چهره و از نظر اخلاق که نویسنده در همان ابتدا و به عنوان شروع یک توصیف از چهرهی شخصیت داد که در پارت دیگری آن توصیف را نقض کرد.
پارت اول:
" من اِلسانا هستم. یک دختر 18 ساله ساکن اصفهان، مو مشکی، قد متوسط و چشمهایی عسلی...."
در
انتهای پارت پانزدهم نوشته شده:
".... به چشمهای سیاه مامان که همرنگ چشمهای خودم بود خیره شدم. برای یک لحظه از رنگ چشمهام بدم اومد....."
✖️
رنگ چشمها از عسلی به مشکی تغییر کرد✖️
ضمن اینکه این توصیفات باید به صورت غیر مستقیم باشد؛ نه اینکه در همان ابتدا و به صورت کلی توصیف شوند. باید به صورت قطره چکانی و در سیر داستان باشد.
کشمکش:
با توجه به داستان ما باید شاهد کشمکشهای جسمی، ذهنی، احساسی و اخلاقی میبودیم؛ اما توصیفات کم نویسنده و سرسری گذشتن در بیان آنها باعث شد که ما بسیار کم شاهد این کشمشها باشیم. در صورتی که ژانر این اثر کاملا دست نویسنده را در بیان این بخش باز گذاشته و حتی میتواند مبالغهآمیز بنویسد؛ چون در ماورا اتفاق میافتد، هیچ ایرادی ندارد؛ اما میبینیم که اینطور نیست و اینکار از کیفیت اثر میکاهد.
زاویه دید:
راوی اول شخص است و داستان از زبان شخصیت اول داستان "السانا" نوشته شده است و همه چیز از زاویهی دید این شخصیت توصیف میشود. خوشبختانه چون تغییر راوی ندارد، درآمیختگی راویها هم دیده نمیشود و خواننده ارتباط بهتری با داستان برقرار میکند.
فضاسازی:
چون در توصیفات نویسنده ضعیف عمل کرده است به طبع ما شاهد فضاسازی مطلوبی از شخصیتها و فضا نبودیم و کردار، رفتار و فضای غالب شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی که شامل بیبی و عدهای از اهالی روستا بودند و آنانی که به دست نویسنده خلق شدند، همگیشان به خوبی توصیف نشدهاند، در نتیجه خواننده با اثر ارتباط مناسبی برقرار نمیکند.
آرایه:
استفاده از آرایههای ادبی مثل: تشبیه، کنایه و... هم ظاهر اثر را آراسته میکند و هم در فهم بهتر روند داستان کمک کننده است که متاسفانه نویسنده از آن استفاده نکرده است. مثلا نویسنده میتوانست در توصیف حالات شخصیتها و فضا از تشبیه استفاده کند تا تصور کردن آن برای خواننده راحتتر باشد و یا میتوانست با گنجاندن کنایه یا مَثلهای قدیمی و مرتبط، بار معنایی اثر خود را بالا ببرد.
تکرار:
در یک داستان نباید از نظر
علائم/
حروف و
واژه/
فعل و
مفهوم تکرار دیده شود که نبود آن در این اثر یک پوئن مثبت برای نویسنده است.
دیالوگ و مونولوگ نویسی:
جداسازی بین دیالوگها و مونولوگها در بعضی از پارتها رعایت شده و در برخی نمیشد. نسبت حجم مونولوگها و دیالوگها رعایت شده است و کیفیت خوبی دارد ولی فضاسازی بین دیالوگها به خوبی رعایت نشده است.
رعایت پارتنویسی:
اندازهی صحیح پارت در داستان کوتاه باید
15الی20 خط سیستم و
45الی50 خط موبایل باشد که در این اثر کوتاهتر از حد تعیین شده است و باید نویسنده آن را به حد مطلوب برساند.
پارتها بیهدف نبودند و حرفی برای گفتن داشتند و اگر ایرادات بالا در آن رعایت شده بود، خیلی بهتر هم میشد.
رعایت شرع و قوانین:
نویسنده در رعایت این اصل موفق بوده و موردی مشاهده نشده است.
غلط املایی:
در برخی از پارتها غلطهای املایی و تایپی وجود داشت. مثلا:
پارت اول
"... باشه هرچی شما بگی. در ضمن این اتاق تا اطلاعات ثانویه تو غرق این جانبه هیچ کسی هم حق ورود نداره...."
اطلاعات ثانویه✖️ اطلاع ثانوی✔️
غُرُق✖️ قُرُق✔️
و باز در همان پارت:
- اصلا رو سر بنده جا داری. منظورم به دخترت و دامادت بود. اگه اومدن روشنشون کن حق ندارن بیان طرف مرفهای من وگرنه بد جور قاتی میکنم. اون وقت میزنم یه بلایی سر خودم میارم.
قاتی✖️قاطی✔️
روشنشون✖️ روشنشون✔️
پارت یازدهم:
"... صدرا: وقت این حرفها نیست. الان که زبونش رو قورت بده."
✖️در حالت تشنج زبان گاز گرفته میشود. بهتر بود که نویسنده اطلاعات بیشتری کسب میکردند.
فرد مشنج را باید سریعا به بیمارستان ببرند ولی این اتفاق نیافتاده است و خب از یک دکتر در داستان نام برده شده و تا حدی این اتفاق با وجود یک پزشک در کنار بیمار قابل پذیرش است اما در ادامه السانا بیتفاوت به همراه صدرا به قبرستان میرود، درحالی که بیبی حال خوبی ندارد که نشاندهندهی عجله نویسنده در طی شدن روند داستان است و باورپذیر نیست✖️
در ادامه پارت:
"...دختر بچهای شش ساله روی زمین به چهار میخ بسته شده بود و با صدای کلفتی فریاد میزد. به پدربزرگ
التمای و خواهش میکرد تمومش کنه؛ اما پدربزرگ اونقدر خوند و خوند تا دود سیاه رنگی از بدن دختر بچه خارج شد و به زمین فرو رفت...."
✖️
غلط نوشتن کلمهی التماس ✖️
پارت پانزده :
"... جاستین میومیوکنان خودش رو بهم رسوند. هنوز نمیتونست درست
رها بره و پاش رو موقع راه رفتن روی هوا نگه میداشت. ... "
✖️
غلط نوشتن کلمهی راه✖️
در همان پارت:
"... میخواستم به مامان بگم من وقتی راحتم که هردوی شما رو در کنار هم داشته باشم ولی خودم
میدنستم گفتنش بیهودهست... "
✖️
غلط نوشتن کلمهی میدونستم✖️
⭕
دو پارت بعدی هم خالی بود..!
سخن منتقد:
نویسندهی عزیز امیدوارم اشکالات بالا هرچه سریعتر از متن شما رفع شود. ایده انتخابی شما میتواند تبدیل به داستان جذابی شود، فقط کافیست که وقت و حوصلهی بیشتری برای پیشرفت آن بگذارید.
توصیفات ناقص و گاهی بسیار کم و حتی بیربط باعث اُفت کیفیت اثر شما شده است، درحالی که میتوان با توجه به قلم شما به درخشش آن امید داشت. پس به این نقد راهی برای پیشرفت اثر خود نگاه کنید و به دنبال رفع اشتباهات خود باشید.
با آرزوی موفقیت برای شما
قلمتان پربار و ماندگار🌹
منتقد: @A. R. I. A╄M
سطح داستان: برنزی
نویسنده: @Ronia_a
مدیر نقد: @مدیر نقد