. . .

نقد و بررسی نقد سریال خانه کاغذی(money heist)

تالار سینما و تئاتر

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #1
فصل پنجم سریال خانه کاغذی، Money Heist، در پس سرگرمی ‌دراماتیزه شده خود، اندیشه‌ای جعلی و هیجانی کاذب را القا کرده و در کلیشه‌های فصل‌های قبلی خود قدم برمی‌دارد. با بررسی این سریال همراه ما باشید.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #2
نقد سریال:
درواقع سریال Money Heist در فصل اول و دوم خود توانست با سرقتی بزرگ، دقیق و برنامه‌ریزی شده از ضرابخانه سلطنتی اسپانیا، روایتی پر هیجان و جذاب با شخصیت‌هایی همراه کننده و مخاطب پسند ارائه کند. این سریال اسپانیایی پر شور و سرشار از عواطف، فصل سوم و چهارم را بر پایه دزدی دیگری از بانک مرکزی به بهانه نجات دادن شخصیت «ریو» رقم زد. در این دو فصل سریال با ایجاد فلش‌بک‌ها سعی در حضور بی مناسبت شخصیت گیرای «برلین» داشت و با اضافه کردن شخصیت‌های جدید و کشتن شخصیت‌های دیگر مخاطب را به دُزِ بالایی از احساسات و کنجکاوی کشاند.

سریال با شخصیت مرکزی «پروفسور» توانست در ایجاد رویکردی مبتنی بر مظلوم نمایی سارقین و خلق وجه قهرمانانه برای آن‌ها، نه‌تنها مردم اسپانیا را همراه بلکه حس همدردی تماشاگران را برانگیخته کند و در پایان هر قسمت با ایجاد پرسش‌هایی درباره سرنوشت کاراکترها، کنجکاوی را تزریق کند.
 
آخرین ویرایش:

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #3

سریال همچنین با تکنیک ایجاد چالش در حین انجام سرقت و به مخاطره افتادن عملیات آن‌ها علاوه‌بر خلق جریانی تنش‌زا به عواطف شخصیت‌های سریال نیز اهتمام ویژه‌ای داشت و این همبستگی عاطفی (چه شخصی چه گروهی) نه‌تنها باعث نزدیکی کاراکترها بلکه باعث به وجود آمدن مسئله و موضوعی برنامه‌ریزی نشده می‌شود که خروجی آن تشویش و اضطراب برای مخاطب و خود آنهاست.
سریال با این گزاره‌ها در فصل چهارم، داستان را تا جایی پیش برد که «لیسبون» آزاد و وارد گروه شد، «نایروبی» مرگ دراماتیکی داشت و اکنون «آلیشیا»، پروفسور را پیدا کرده است. گرچه در تیتراژ پایانی فصل چهارم با خواندن ترانه بلاچاو توسط آلیشیا با حدس‌هایی رو‌به‌رو بودیم که بین گذشته او و گذشته برلین و تاتیانا چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد یا اصلا این نکته برای فریب مخاطب کاشته شده بود.

اکنون با تمام حوادث اگزجره شده و بزرگ‌نمایی شده در داستان و روایت‌های غیرمنطقی که شاهد بودیم به فصل پنجم می‌پردازیم که سارقین در بانک هستند و گاندیا را در اختیار دارند و در حال ذوب کردن طلا هستند و از آن طرف مواجهه آلیشیا با پروفسور را داریم و از سوی دیگر برنامه سرهنگ تامایو برای مبارزه با سارقین و فلش‌بک‌هایی که به گذشته می‌پردازند.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #4
فصل پنج:
از شروع فصل پنجم این سریال مثال می‌زنم که سریال با موسیقی ریمیکی از آهنگ موتزارت با تدوینی سریع به اتفاقات قسمت آخر فصل چهارم و اتحاد گروه با حضور لیسبون و شعار (برای نایروبی) می‌پردازد و درنهایت رسیدن آلیشیا به پروفسور. گرچه تصویر و انگاره‌ها روی موسیقی توانستند خوب سوار شوند و مانند موزیک‌ویدیویی زیبا و متقارن، ایماژی غلیان برانگیز ترسیم می‌کنند اما درنهایت که ما باید با ضربه نهایی موسیقی به دیالوگ و اطلاعاتی مهم و مواجهه‌ای متلاطم بین آلیشیا و پروفسور برسیم، این مهم فاقد پیام و داده‌ای مهم و تأثیرگذار است. مانند کوه‌نوردی که تمام مسیر را به سختی طی کرده اما فقط مسیر زیبای خود را دور کوه چرخیده و به قله نرسیده است.

آلیشیا با بیان اینکه دیگر جایی میان پلیس‌ها ندارد، آبرویش رفته، همه او را به چشم یک شکنجه‌گر نگاه می‌کنند، بچه در شکمش نیاز به مادر دارد و...خواسته‌اش این است که پروفسور کل نقشه را به او بگوید تا او این نقشه را لو بدهد و پروفسور را به جرم تروریسم محکوم کنند تا محکومیتش رستگاری او شود! که چی؟ این همه موش و گربه بازی و تلاش برای یافتن پروفسور برای همچین معامله‌ای که سودش برای آلیشیا نیست و برای پلیس است، شخصیت او را که خاکستری شده دیگر سفید نمی‌کند.
شاید در قسمت‌های بعدی کمی ‌این انگیزه مطرح شود اما به هیچ عنوان پس زمینه قدرتمندی سریال برای آن مطرح نمی‌کند و در دام کلیشه قبلی خود می‌افتد. اینکه کیسه آب آلیشیا پاره می‌شود و با کمک پروفسور بچه‌اش را به دنیا می‌آورد و همزمان سرهنگ تامایو پرونده سازی سنگینی برای اتهام به آلیشیا و همکاری او با پروفسور تشکیل می‌دهد، دراین‌میان آلیشیا با عوض کردن سویه خود از روبروی پروفسور اکنون درکنار او می‌ایستد و این کلیشه (قبلا برای راکل اتفاق افتاده بود) تکراری و بی سرانجام است.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #5
همین بی سرانجامی ‌در بخش‌های مهم این فصل در فلش‌بک‌ها اتفاق می‌افتد. قسمت‌های خیلی زیادی از این فلش‌بک‌ها در این پارت مربوط‌به رابطه برلین و پسرش و دزدی آن‌ها به همراه تاتیانا از میراث ملی دانمارک است. فلش‌بکی که صرفا برای حضور برلین و طرفداران او در سریال تدارک دیده شده و هیچ نقش پیش‌برنده ای نه در داستان نه در شخصیت‌پردازی ندارد و با حذف آن عملا هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
سریال با پر کردن نوار خالی در این فصل فقط به عنصر زمان، احساسات فیک و تصنعی می‌دهد در حالی‌که هیجان، تعلیق و درام باید از دل قصه و فیلمنامه بیاید اما چیزی که بیرون می‌آید دیالوگ‌های احساسی و دراماتیزه کردن بی‌منطق و بیش از حد داستان است.
مثلا در همان قسمت اول که تیم پروفسور می‌فهمد که آلیشیا او را دستگیر کرده، آلیشیا به پروفسور می‌گوید حرف آخر را با تیمت بزن و او شروع می‌کند به عذرخواستن از تمام اعضای تیمش و این هیچ چیزی به داستان جز احساسی کردن مخاطب نمی‌افزاید چرا که مگر آلیشیا می‌خواهد اور ا بکشد؟ نمی‌تواند بگوید که آلیشیا تنهایی او را به دام انداخته نه پلیس؟ به خاطر گفتن جای تانکر طوفان آبی خداحافظی غمگینانه دارد؟ مگر آلیشیا نقشه را کامل فهمیده که اکنون به پروفسور می‌گوید حرف آخرش است؟ اصلا منطق گنجاندن این سکانس چیست؟

اینکه اعضای تیم پروفسور در اشتباه بیافتند که پروفسور توسط پلیس دستگیر شده یا آلیشیا که حالا خارج از پلیس است دور از واقعیت است چرا که پروفسور می‌توانست با دادن کد یا کلمه‌ای این ناامیدی آن‌ها را از بین ببرد نه اینکه قضیه را احساسی کند. شاید مخاطب از نظر عاطفی و کمی ‌هیجانی درگیر شود اما در حالت کلی روند این سکانس‌ها غیر ضروری است، آن هم وقتی سرهنگ تامایو ارتشی زبده را به فرماندهی شخصیت جدید خطرناکی به نام «ساگاستا» برای حمله آماده کرده است.

درنهایت همان‌طور که توکیو به‌عنوان راوی در پایان این قسمت می‌گوید گویی سریال با سرعت ۱۵۰ کیلومتر بر ساعت دارد به بن‌بست می‌خورد، هرچند که مفهوم قشنگی را توکیو عنوان می‌کند اما حیف که پس زمینه این دیالوگ‌های قشنگ بی‌مایه است. اینکه همه ما بالاخره یک لحظه‌ای چیزی را حس می‌کنیم مثل به ته رسیدن که برای هر کس معنی متفاوتی دارد، لحظه‌ای که پروفسور می‌فهمد برادرش بیماری لاعلاجی دارد، لحظه‌ای که استکهلم دیگر بچه‌اش را نمی‌بیند، لحظه‌ای که می‌فهمی‌ دیگر دوستانت را نمی‌بینی، به عشق‌ات نمی‌رسی، پدرت را دیگر نمی‌توانی بغل کنی، خانواده‌ات را از دست می‌دهی و همه تجربه‌هایت در حال از بین رفتن هستند.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #6
پایان:

در پایان بگویم که نگارنده نیز با وجود کم و کاستی‌های این فصل (که بی شک برای عموم و جامع هدف کم سن و سال جامعه مورد اقبال واقع می‌شود) قسمت آخر را نقطه مثبت این فصل می‌داند، وقتی که توکیو در مفهومِ زندگی کردنِ زندگی‌های جدیدی، مرگ را زندگی می‌کند و عشق را دوباره در کهکشان‌ها و در اولین رقص با ریو می‌یابد، نیستی جسم‌اش روح او را آزاد می‌کند.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین