Lady Dracula گفت:
سلام نرگس عزیز روزتون بخیر. ممنون میشیم بیوگرافی مختصری از خودتون ارائه کنید. (در این قسمت، نام و نام خانوادگی، سن، محل سکونت و... توسط نویسنده مطرح میشه)
نویسندگی رو از 12 سالگی مینوشتم ولی همه نوشته هام رو برای خودم نگه میداشتم حس خوبی بهشون نداشتم صرفا برای رفع دلتنگی قلم دست می گرفتم. تا کلاس هفتم که معلم ادبیاتم نوشته هام رو روی دفترام خوند و مجبورم کرد هر روز پای تابلو یک جمله بنویسم و حس خوبی از بچه ها میگرفتم این شد که انگیزه و جرقه ای برای نوشتنم شد.
بلی اولین اثر منتشر شده ام (چون من نویسنده تنبلی ام خخـخخ) یه داستان کوتاه اینجا خدا حضور ندارد هست که روی سایت اصلی رمانیک پخش شده بچه ها دوست داشتن میتونن برن بخونن یه تراژدی تلخیه از پاندمیک کرونا و روز پدر. یه رمان هم دارم به عنوان چوب کبریت های رقصان که تراژدیک اجتماعی هست. اون هم درحال تایپه و توی انجمن خودمونه
تعداد ایده های من برای نوشتن که سر به فلک کشیده محسوب میشن! اما انتشار یافته ها دو رمان که یکی رو نام نمیبرم و حذف شده محسوب میشه و رمان چوب کبریت های رقصان و یک داستان کوتاه ناسور و دلنوشته خودکار مشکی.
که جز رمان دوتای دیگه رو منتشر نکردم.
Lady Dracula گفت:
۴. اثر چاپ شدهای دارید؟ نام و نوع اثر و انتشاراتی مذکور رد ذکر میکنید؟ اگر خیر، قصد چاپ اثری رو دارید؟
من اندازه موهای سرم اسطوره توی ذهنم دارم بزرگان دنیای نویسندگی حقیقتا انسان های برجسته ای در تاریخ هستن و کسی که بیشتر از همه بهش تکیه میکنم حکیم ابوالقاسم فردوسی و داستان های شاهنامه هستند که در دوران خودشون و حتی همین الان و مطمعنا تا سالیان سال همچنان بهترین اسطوره برای من خواهد بود.
پ.ن: شاید بگید فردوسی که شاعره باید بگم من برای اولین بار شاهنامه به نثر ور مطالعه کردم برای همین بیشتر از شاعر فردوسی برای من یک نویسنده خیالی هست.
Lady Dracula گفت:
۶. همه میدونیم نویسندگان بزرگ، قبل از اینکه نویسندهی خوبی باشند، خوانندهی خوبی هستن! خیلی کتاب میخونید؟
راستش کتاب خوندن من به رمان خوندن بر نمی گرده! چون جز رمان های معروف و برخی رمان هایی که عنوانشون من رو جذب کرده و انگشت شماری رمان مجازی دیگه رمانی نخوندم و این برای یک نویسنده کمه. بیشتر مطالعه من رو اول مطالعات درسی و بعد اطلاعات عمومی فرا گرفته و به نظرم این درست تره چون اطلاعاتی که در رمانم در اختیار نویسنده قرار میدم حقیقت هستند و به دنیای واقعیت نزدیک تر و همچنین رمانی که به دنیای واقعیت نزدیک تر باشه خواننده رو خیلی بیشتر به خودش جذب میکنه.
همون طور که ما در جهان موازی زندگی میکنیم نویسنده ها هم در جهان نویسندگی زندگی میکنن و به نظرم جهان نویسندگی کمی هم قاطی شده با جهان خیاله و هر نویسنده بسته به ژانری که مینویسه بین جهان نویسندگی و جهان خیال خودش رفت و آمد میکنه. نویسندگی برای کسایی بهش اعتیاد دارن آرامش و برای کسایی که ازش خوششون نمیاد هرج و مرج فراهم میکنه انگار که همه چیز در هم و برهمه و این نویسنده است که باید همه چیز رو نظم بده.
انگار یک دنیای بنا گذاری شده برپایه فلسفه است و این فلسفه رو گاهی برای زیبایی داستان نقض هم میکنند و هرگز مشکلی پیش نمیاد مثل یک خمیر نرم که هر شکلی بشه بهش داد چه تبدیلش کنی به ابزار درمان یا یک سلاح برای هدف گرفتنه بیگناهان
برای به نوعی ورزیده شدن دستتون همه چیز بنویسید همه ژانری رو امتحان کنید گاهی اون ژانری که فکر میکنید دوستش دارید راه دست خودتون هم نیست و شما درواقع تنها خواننده ژانری هستید که دوستش دارید نه نویسنده اون ژانر! پس بهتره که با ژانری که تواناییش رو دارید ادامه بدید وقتی حسابی آماده شدید برید سراغ ژانری که دوست دارید و توی همون ژانر ادامه بدید اینطور میتونید خیلی موفق تر به کار هاتون ادامه بدید.
من عقیده ای دارم که میگه "هیچ داستانی ناممکن نیست و هیچ ناممکنی داستان نیست داستان ها هنوز بُعد های کشف نشده ای دارن و اون چیزی که ما مشاهده میکنیم بخش کمی از مسائله جهان هستی است" طبق همین نظر ممکنه که اون داستانی که من دارم مینویسم و به نظرم خیالی میاد و ممکن نیست همچین اتفاقی رخ بده در واقع جای دیگه ای از جهان درحال رخ دادن باشه یا در آینده رخ بده!
مثلا همین داستان اینجا خدا حضور ندارد که تراژدی تلخ مرگ یک پدر در روز پدره خوب چطور ممکنه اون دورانی که ما روزی 200 فوت شده کرونایی داشتیم در روز پدر یکی از این فوت شدگان پدری نبوده باشه!
سعی میکنم تعادل رو در داستان حفظ کنم و همیشه تصویری نزدیک به واقعیت ارائه کنم که شخصیت من مثلا هم موقع شادی شاد باشه و هم موقع غم غمگین غرور کاذب و بیش از حد نداشته باشه یا اگر لازمه داشته باشه از حد نرمال خارج نشه!
Lady Dracula گفت:
۱۴. بیشتر چه ژانری رو برای خودن و حتی نوشتن انتخاب میکنید؟
از لحاظ قیافه: خیلی اتفاقی اما همیشه سعی دارم تصاویری از دختران و پسران شرقی در رمان هام داشته باشم عمدتا چشم مشکی و دماغ های نیمه گوشتی و هیکل های پر و نسبتا چاق
اما اسم هاشون رو کاملا اتفاقی.
Lady Dracula گفت:
۱۶. یکی از دیالوگهای به یادماندنی رمانتون رو بهمون تقدیم میکنید؟
والا باید از رمان های منتشر نشده ام یه چیزایی رو کنم خخـخخ
- این شکوری هم بد برای ما دردسری شده ها!
+ نگران نباش خبر آوردن که هفته دیگه عروسیش با همین همکار خودمونه بعد اینکه عروسی کنه مطمعن باش دیگه اینورا پیداش نمیشه
- چطوره؟
+ اخه چندتا آدم دیدی بعد ازدواجشون بازم مثل قبلش فعال باشن خونه نشین میشه حسابی.
پوزخندی زدم و از در فاصله گرفتم آدم هایی که ازدواج را سد موفقیت میدیدند لیاقت حضور در عروسی ام را نداشتند.
با توجه به اینکه با نگاه کردن به نوشته های هنگام شروعم حس خوبی بهم دست نمیده قطعا ده سال دیگه هم همینطور خواهد بود.
Lady Dracula گفت:
*خب نرگس... ما خیلی خوشحال شدیم از همصحبتی باشما. ما همهی سوالهامون رو پرسیدیم و جوابهامون رو گرفتیم؛ اگه احساس میکنید چیزی مونده و نپرسیدیم و نیازه خوانندهها بدونند، بفرمایید.
نویسندگی چیزی نیست که در اون عجله کنید اینکه سریع تر پارت بذارین اصلا اهمیتی نداره در برابر کیفیت پ**ا**ر**ت**ی که میگذارین باید روش فکر کنید اگر خیالی مینویسید به خیال و وهم نزدیکش کنید اگر واقعی مینویسید به زندگی واقعی نزدیکش کنید از هیچ جهتی غافل نشید تا بهترین رمانتون رو ارائه بدین!