بحث و گفتگو مشاعره

[Paradox]

من به خواب لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم تو را دیدمو بیمار شدم
حمید حسینی

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت

 

[آرشام سرمست]

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت

 

[Paradox]

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

 

[آرشام سرمست]

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

محترم دار دلم کاین مگس قند پرست
تا هوا خواه تو شد فر همایی دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

 

[Paradox]

محترم دار دلم کاین مگس قند پرست
تا هوا خواه تو شد فر همایی دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش

 

[آرشام سرمست]

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش

شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد

 

[Paradox]

شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

 

[آرشام سرمست]

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

مي يابم از خود حسرتي باز از فراق کيست اين
آماده ي صد گريه ام از اشتياق کيست اين

 

[Paradox]

مي يابم از خود حسرتي باز از فراق کيست اين
آماده ي صد گريه ام از اشتياق کيست اين

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

 

[آرشام سرمست]

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

من عاشقم و دلم بدو گشته تباه عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه