. . .

آموزش ماموریت های روزانه‌ یک نویسنده مدرن

تالار مطالب آموزش نویسندگی

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #1
هفته نامه کرگدن: یادداشتی توییتری از مستندنویس معروف، سوزان اورلئان، دیدم که نوشته بود عجب، اگر قرار نبود کتابی بنویسم، هیچ وقت کمدم را مرتب نمی کردم.

خرت و پرت ها را از فضای کارتان بریزید بیرون، هر چیزی را که نمی خواهید در پروژه فعلی تان از آن استفاده کنید، از جلوی چشمتان بردارید یا رویش را بپوشانید

شما برای هر پروژه نویسندگی نیاز به فضای کاری دارید که به آن پروژه اختصاص یافته باشد. ارزشش را دارد که زمانی را صرف خانه تکانی کنید زیرا به هم ریختگی بیش از حد باعث تلف شدن وقت و تحلیل رفتن انرژی می شود. همین امروز صبح یادداشتی توییتری از مستندنویس معروف، سوزان اورلئان دیدم که نوشته بود «عجب، اگر قرار نبود کتابی بنویسم، هیچ وقت کمدم را مرتب نمی کردم». اما صبر کنید. آیا او نباید به جای تمیز کردن کمدش، [بنشیند و] بنویسد؟ شاید هر دو کار را همزمان انجام می دهد.

شاید هم برای تمیز کردن تارهای عنکبوتی که ذهنش را از نوشتن باز می دارند، نیاز به تمیز کردن کمدش دارد. به عبارت دیگر، شاید او برای «نوشتن» نیاز به «ننوشتن» دارد. نشانه تولد قریب الوقوع یک بچه «ضربه هایی درونی است در بخشی از وجود مادر. یک خانم باردار که گردگیری می کند، جارو می زند، یک چیزهایی را انبار می کند، دیوارها را نقاشی می کند و لباس های بچه را روی هم می چیند، مثل عقاب مادری در فلوریداست که برگ های سوزنی کاج را به چنگال می گیرد و آن ها را با خودش می برد بالای ایستگاه برق یک پارکینگ عمومی.

همان طور که نوشتن یک متن دست نویس یا یک نسخه اولیه- به طور استعاری- شبیه زایمان یک کودک است، این هم نباید شگفت زده مان کند که شروع فرایند نوشتن شبیه این است که لوتا در می یابد چیزی دارد در درونش می جنبد. من هم، مثل اورلئان، بیشتر وقت ها تمیزکاری هایمدر قبال فضاها و وسایلم (گاراژم، چوب های گلفم) مستقیما به پروژه نویسندگی ام مربوط نمی شود. اما مرتب و تمیز کردن آن کپه خرت و پرت های کنج دفتر کارم برایم یک جور دست گرمی است تا [بعد] مستقیم بروم سراغ کار اصلی تری که سر و سامان دادن به مواد و مصالح نوشته ام باشد.

دفترچه هایتان را علامت گذاری کنید، تاریخ بزنید و آن ها را متناسب با پروژه تان و به ترتیب توالی زمانی در قفسه ای بچینید.

دونالد موری- مدری نویسندگی- یک برنامه ریز تمام عیار بود. او مشهور بود به این که به وسیله یک دفتر یادداشت های روزانه فکرهایش را جمع و جور و وقتش را تنظی می کند. او پیش از مرگ وسایل شخصی ادبی اش را به موسسه پوینتر بخشید و برای من غوطه خوردن در این وسایل- یک فرایند آموزشی درخشان بود. اگر سراغ مجموعه موری بروید، به سلسله ای از دفترهای یادداشت های روزانه بر می خورید- نزدیک صد تا- که به ترتیب توالی زمانی به ط شده اند.
موری برای ثبت از دفترچه های سیمی 80 برگ بیست در بیست و پنج سانتیمتر مدل 33008 شرکت ردی فرم (به آدرس تگزاس 75019) استفاده می کرد. همه این ها را ذکر کردم تا ادای احترامی هم به توجه موری به جزییات کرده باشم. او- به شکلی که من از پسش بر نمی آیم- آماده ثبت، پردازش، فهرست بندی، حاشیه نویسی و تدوین بود؛ بی چون و چرا آستین هایش را برای کارهای سخت و پرفشار بالا می زد و شالوده ای را بنیاد می گذاشت که می شد رویش کلیسایی زیبا بنا کرد.

اگر پروژه تان آغاز، میانه و پایان روشنی دارد، مواد و مصالح کارتان را در همین سه گروه طبقه بندی کنید.

اگر در سازمان دهی مواد و مصالح کارتان حرفه ای و مجرب نیستید، به شما جدی تصویه می کنم که از راه حل سه جبعه ای استفاده کنید. «3» عدد قدرتمندی است زیرا حسی از کلیت اثر را به ذهن منتقل می کند. این عدد همه چیز را در بر می گیرد. به همین دلیل است که عدد 3- دست کم در ادبیات- از 4 بیشتر است. از هر عدد دیگری بیشتر است. اگر من برای شما سه تا مثال از نویسنده هایی که خوب مواد و مصالحشان را سر و سامان می دهند مطرح کنم، مثل این است که به شما همه نویسنده هایی که چنین خصلتی را دارند، معرفی کرده باشم. همین را بیاورید به دنیای نویسندگی تا ببینید عدد 3 می تواند هم به ساختار داستان و هم به شیوه ای که برای خلق آن پیش می گیرید، ربط پیدا کند.

هر قطعه ای از نوشتار- حتی یک هایکو- یک آغاز دارد، یک میانه و یک پایان. حتی داستانی که ساختارش پنج بخشی است- مثلا یکی از نمایشنامه های شکسپیر- در لباس مبدل، ساختاری سه بخشی دارد. دلیلش این است که بخش میانه معمولا از سه جزءکلیدی تشکیل می شود. نمی توانید از آن فرار کنید. 3، عدد مقدس است. پس از آن استفاده کنید. بروید سراغ سه تا جعبه تان. روی یکی بنویسید «آغاز»، بعدی «میانه»، و آخری «پایان».

با در ذهن داشتن این سه تا جبعه یادداشت ها، بریده روزنامه ها و مواد و مصالح مبعتان را طبقه بندی کنید. اگر به خرده روایتی برخوردید که مسائلی را که در ذهتنتان است خلاصه می کند، شاید جایش توی حعبه «پایان» باشد. آمار تکان دهنده شاید بروند نزدیک «آغاز». نقل قولی که سند یا شهادت خوبی را در خود دارد، احتمالا باید برود توی «میانه». همیشه می توانید چیزها را از جعبه ای به جعبه دیگر ببرید، بعضی مواد و مصالح را بیندازید دور یا حتی چیزی را بگذارید کنار تا برایتان معلوم شود که باید توی کدام جعبه برود.

ماموریت روزانه تان را در دفتر یادداشت های روزانه بنویسید

بیایید به جای توصیف کلان تری از هدف که شرح می دهد چرا دارید روی فلان پروژه کار می کنید، اسمش را بگذاریم «ماموریت روزانه». یک ماموریت روزانه- خیلی ساده- درباره این است که «امروز قرار چه کاری رو انجام بدم؟» ماموریت روزانه من در 26 آپرین 210 این بود: «امروز باید روی سه یا چهار تا موضوع کار کنم. اگر بتوانم هر کدام را کمی پیش ببرم، برایم روز موفقی خواهدبود. می خواهم چهار راه حل برای نویسنده هایی بنویسم که به کمک نیاز دارند. لازم است نسخه چاپی کتاب دستور زبانم را بخوانم تا برای ضبط فایل های صوتی آماده شوم. باید کتاب هایی را که برای پژوهش مربوط به نوشتن مقدمه کتاب روزنامه نگاری و واقع گرایی نیاز دارم، جدا کنم.»

وقتی چنین فهرستی می نویسم، باید خودم را برای این احتمال- و البته نه قطعیت- آماده کنم که ممکن است نتوانم ماموریت روزانه ام را تمام و کمال به انجام برسانم. مادرم، شرلی، همیشه می گوید «فردا روز دیگری است.» هر کاری که امروز نتوانید آن را انجام دهید، می تواند بخشی از ماموریت روز بعدتان باشد. [توانایی] بخشش خود، برای کی نویسنده شاد و پرکار، فضیلتی حیاتی است.

زیر ماموریت روزانه تان فهرست کارهایی را بنویسید که حتما باید تمام شوند

بزرگ ترین چالش کار نویسندگی چه زمانی روی می دهد؟ شاید آن زمانی که نویسنده می فهمد باید تعدادی کار مشخص و محدود را برای به پایان رساندن ماموریتی انجام بدهد. حالا برگردیم به همان مثالی که قبل تر از کارهای شخصی ام مطرح کردم. من برای شروع نسخه صوتی کتاب دستور زبانم فهرستی از این کارهای ضروری هم خواهم داشت:

دوباره جزییات را بخوانم و با جف هماهنگ کنم تا مطمئن شوم همه تجهیزات صوتی لازم را داریم.

به پاول در دفتر نشر صوتی زنگ بزنم و از او درباره انتظارات خودش و شرایط قرارداد موسسه شان سوال کنم.

یک فایل الکترونیک برای موسسه چاپ و نشر «سر اسپیدی» بفرستم تا بتوانم متن را در اختیار داشته باشم و چند باری از رویش بخوانم و علامت گذاری کنم. همین الان (ساعت دو و بیست و شش دقیقه بعد از ظهر است) همه این کارها تمام شد و حالا منتظرم تا ببینم کی نسخه چاپی به دستم می رسد.

در این فاصله روی «امداد! برای نویسندگان» کار می کنم و وقتی به خانه بروم توی کتابخانه ام دنبال متن های مناسب درباره واقع گرایی خواهم گشت. شاید هم چندتایی از این مسابقه های تلویزیونی واقع نما را که با حضور مردم عادی اجرا می شوند، تماشا کنم تا ببینم به موضوع بحثم ربطی دارند یا نه.

بیان ماموریت به هر شکلی باید گویای استراتژی ها و تاکتیک ها باشد. نمی تواند در زمان منجمد شود. تغییر می کند. این توقع را هم از آن داشته باشید که با چیز دیگری آمیخته یا در آن جاری شود.

روی پیتر کلارک

ترجمه: کاوه فولادی نسب، مریم کهنسال نودهی

 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین