- شناسه کاربر
- 300
- تاریخ ثبتنام
- 2021-01-16
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 519
- نوشتهها
- 4,410
- راهحلها
- 183
- پسندها
- 35,136
- امتیازها
- 1,008
- سن
- 19
- محل سکونت
- خرابههای خاطرات :)
چطور این جملات جدا افتادهٔ کوچک که به جوکها شبیهترند تا تکیهکلامها و شعارهای تبلیغاتی، به صورت عمیق روی نحوه نگرش ما به واقعیت تاثیر میگذارند؟
این جملههای کوچک چطور کار میکنند؟
سرنخ مهم این است که یک گزینگویه باید پیچوتاب داشته باشد.
یک ماکسیم مانند «غرور پیش از اینکه به زیر فرو آید گمراه میکند.» دانش مفیدی است اما یک گزینگویهٔ چالش برانگیز نیست. هیچ پیچوتابی ندارد، هیچ چیز غیرمنتظرهای در آن وجود ندارد. گزینگویه به وارونسازی یا عمومیت بیشتری نیاز دارد، تا ردپاهای مضاعفی از اندیشه را باز پی بگیرد.
اثر بستاری و گشایشی در گزینگویهها
برخی معتقدند گزینگویهها اگر تشریح شوند فریبندگی خود را از دست میدهند، مثل وقتی که سعی میکنید یک لطیفه را توضیح دهید، مانند نسیم طالب. برخی دیگر مانند نیچه گزینگویهها را نیازمند تفسیر میدانند و خوانندههای خود را برای این منظور تربیت میکنند.
به نظر میرسد این گونه اختلاف نظرهای ظاهری در باطن شامل یک معنی هستند و آن اینکه گزینگویهٔ خوب حیات خود را در ذهن خواننده ادامه میدهد. گزینگویه توسط خود نویسنده یا گوینده تفسیر و تشریح نمیشود، بلکه این بار را به دوش خواننده مینهد و وی را در ادامه این مسیر با خود شریک میکند.
بعضی از گزینگویهها همچون کلام آخر، قطعی و خاتمهدهندهٔ بحث هستند و برخی دیگر مهمیز و نیشتری برای حرکت و عمل هستند، نیشگونی پیچوتابدار برای حرکت به جلو.
اثری که برخی از گزینگویهها ایجاد میکنند همچون اثر بالزدن پروانهای در برزیل است که میتواند باعث ایجاد تندبادی در تگزاس شود.
در این سطح از آگاهی میتوان گزینگویهها را به دو دسته تقسیم کرد: گزینگویههایی با اثرِ بستاری و گزینگویههایی با اثرِ گشودگی.
گزینگویههای با اثر بستاری
این دسته از گزینگویهها معمولا گزارههایی هستند که به نظر میرسد جایی برای بحث و گفتگوی بیشتر باقی نمیگذارند. جیمز فنتون در مقالهٔ «هنر دشوار گزینگویگی» از سونتاگ نقل میکند که «این در طبیعتِ تفکرِ گزیدهگویی است که همیشه در حالت استنتاج کردن و نتیجهگیری باشد، در همه فرازنویسان قدرتمند دعوتی برای رسیدن به یک فصلالخطاب، به صورت ذاتی وجود دارد.»
از منظر سونتاگ، گزینگویهها مفهومی از بستار با خود دارند، بیشتر شبیه کلامی که نتیجه زنجیرهای از تفکرات را بیان میکنند.
متون گزینگویهای که «همیشه در حالت نتیجهگیری» هستند اثر بستاری دارند.
«آفوریسم باید قطعی باشد چرا که یک تعریف است. یک گزینگویه چیزی است که مشخص میکند یا جدا میکند؛ این یک تعریف است. گزینگویهها و تعاریف بیشتر نمایشگر هستند تا گفتگو کننده، بیشتر اظهار نظر میکنند تا این که ترغیب یا متقاعد کنند، وضعیت را توصیف میکنند به جای این که پیشنهادی بدهند.
از آنجا که گزینگویهها باید به یکباره خود را فاش و ابراز کنند، اغلب شکل تعریف به خود میگیرند (X، Y است). جای هیچ کنکاش، بررسی یا گفتگو و مناظرهای نیست. هیچ مدرکی هم برای تصدیق آن وجود ندارد و ما باید معنی تحتالفظی آفرویسم را در نظر بگیریم. معمولا به اندازه کافی ساده است چرا که این کلمات بسیار شفاف هستند که ما را به عقیده راسخ خودشان وادار میکنند. گزیدهگوها از بیگزندی دورند. آنها دردسرسازند، آشوبگرند، بتشکناند، متعصب و دُگماندیشند.
آنها طبق تعریف انقلابگرانی هستند که حقایقی را باور دارند که بدیهی و خودپیدا هستند.»
Geary
اگر گزینگویهها را به عنوان عبارات قطعی ببینیم شاید اینطور تصور شود که گزینگویهها سنگنوشتههایی هستند که خواننده نمیتواند چیز بیشتری به آن بیفزاید و این کلام بنبستی در مدار ارتباطی است. استفاده از استعارهٔ بنبست (dead end) دربارهی اثر بستار و شوک ناشی از گزینگویهها، مفهوم آشنای مرگ را به عنوان یک فرجام (زندگی) و کنایهای از شوک هیجانی که مرگ در ما ایجاد میکند، به ذهن متبادر میکند.
هر یادگیری جدیدی سزاوار نامگذاری به عنوان «قتل یک ایدهٔ قدیمی توسط یک ایدهٔ جدید» را دارد.
گزینگویههای پارادوکسیکال در زمرهٔ جلادان نیکوکارِ ایدههای خیلی قدیمی قرار دارند و کارشان را به چند شیوه خاص انجام میدهند.
البته باید توجه داشت که اثر بستاری میتواند به سادگی با اثر شوکِ ناشی از بسیاری گزینگویهها اشتباه گرفته شود، بهخصوص در مورد گزینگویههای لاورشفوکو. ماکسیمهای لاورشفوکو از نظر احساسی همچون سیلی بر صورت خواننده فرو میآید و ذهنیت او را فرو میپاشد.
ممکن است به این خاطر باشد که با خواندن گزینگویهها که اساسا و بیشتر گزارههای قطعی هستند، فرد ممکن است وسوسه شود که فکر کند این متن سنگنوشتهای است که خواننده دیگر چیزی ندارد تا به آن بیفزاید و یک بنبست در مدار ارتباطی است.
کاربرد استعارهٔ بنبست مدار ارتباطی ممکن است منجر به ابهام میان اثر بستاری و اثر شوک گزینگویه شود، ترکیب این مولفهها از طریق مفهوم مرگ به عنوان یک نتیجه (از زندگی) و یک کنایه از شوک هیجانی که مرگ در ما تولید میکند، میتواند به درک بهتر موضوع کمک کند.
دریدا معتقد است که «گزینگویهها حقیقت را به فرم قضاوت نهایی بیان میکنند و این حقیقت با خود مرگ به همراه دارد.» و E. P. Lewis ماکسیم را «نتیجهگیری بدون مقدمه» میداند.
البته برخی مانند James Geary معتقدند که گزینگویهها ذاتا قرار نیست در ما احساس خوبی به وجود بیاورند، بلکه نیشتری تیز و دردآور از حقایقی فراموش شده هستند.
گزینگویههای با اثر گشایشی
همه گزینگویهها را نمیتوان به عنوان متونی با اثر بستاری طبقهبندی کرد. گزینگویههای خاصی هم هستند که خواندنشان گویی یک لذت ثانوی بسیار متفاوتی از یک شوک تیز ایجاد میکنند.
از سویی به نظر میرسد گزینگویهها به سلسلهای از استدلالها یا جریانی از ایدهها با تبدیل شدن به فصلالخطاب ـ پایان میدهند.
از سوی دیگر به نظر میرسد گزینگویهها آغازگر یک حرکت هوشمندانه هستند. نیروی فعالی که سرآغازی برای بیشتر و عمیقتر اندیشیدن هستند.
این جملههای کوچک چطور کار میکنند؟
سرنخ مهم این است که یک گزینگویه باید پیچوتاب داشته باشد.
یک ماکسیم مانند «غرور پیش از اینکه به زیر فرو آید گمراه میکند.» دانش مفیدی است اما یک گزینگویهٔ چالش برانگیز نیست. هیچ پیچوتابی ندارد، هیچ چیز غیرمنتظرهای در آن وجود ندارد. گزینگویه به وارونسازی یا عمومیت بیشتری نیاز دارد، تا ردپاهای مضاعفی از اندیشه را باز پی بگیرد.
اثر بستاری و گشایشی در گزینگویهها
برخی معتقدند گزینگویهها اگر تشریح شوند فریبندگی خود را از دست میدهند، مثل وقتی که سعی میکنید یک لطیفه را توضیح دهید، مانند نسیم طالب. برخی دیگر مانند نیچه گزینگویهها را نیازمند تفسیر میدانند و خوانندههای خود را برای این منظور تربیت میکنند.
به نظر میرسد این گونه اختلاف نظرهای ظاهری در باطن شامل یک معنی هستند و آن اینکه گزینگویهٔ خوب حیات خود را در ذهن خواننده ادامه میدهد. گزینگویه توسط خود نویسنده یا گوینده تفسیر و تشریح نمیشود، بلکه این بار را به دوش خواننده مینهد و وی را در ادامه این مسیر با خود شریک میکند.
بعضی از گزینگویهها همچون کلام آخر، قطعی و خاتمهدهندهٔ بحث هستند و برخی دیگر مهمیز و نیشتری برای حرکت و عمل هستند، نیشگونی پیچوتابدار برای حرکت به جلو.
اثری که برخی از گزینگویهها ایجاد میکنند همچون اثر بالزدن پروانهای در برزیل است که میتواند باعث ایجاد تندبادی در تگزاس شود.
در این سطح از آگاهی میتوان گزینگویهها را به دو دسته تقسیم کرد: گزینگویههایی با اثرِ بستاری و گزینگویههایی با اثرِ گشودگی.
گزینگویههای با اثر بستاری
این دسته از گزینگویهها معمولا گزارههایی هستند که به نظر میرسد جایی برای بحث و گفتگوی بیشتر باقی نمیگذارند. جیمز فنتون در مقالهٔ «هنر دشوار گزینگویگی» از سونتاگ نقل میکند که «این در طبیعتِ تفکرِ گزیدهگویی است که همیشه در حالت استنتاج کردن و نتیجهگیری باشد، در همه فرازنویسان قدرتمند دعوتی برای رسیدن به یک فصلالخطاب، به صورت ذاتی وجود دارد.»
از منظر سونتاگ، گزینگویهها مفهومی از بستار با خود دارند، بیشتر شبیه کلامی که نتیجه زنجیرهای از تفکرات را بیان میکنند.
متون گزینگویهای که «همیشه در حالت نتیجهگیری» هستند اثر بستاری دارند.
«آفوریسم باید قطعی باشد چرا که یک تعریف است. یک گزینگویه چیزی است که مشخص میکند یا جدا میکند؛ این یک تعریف است. گزینگویهها و تعاریف بیشتر نمایشگر هستند تا گفتگو کننده، بیشتر اظهار نظر میکنند تا این که ترغیب یا متقاعد کنند، وضعیت را توصیف میکنند به جای این که پیشنهادی بدهند.
از آنجا که گزینگویهها باید به یکباره خود را فاش و ابراز کنند، اغلب شکل تعریف به خود میگیرند (X، Y است). جای هیچ کنکاش، بررسی یا گفتگو و مناظرهای نیست. هیچ مدرکی هم برای تصدیق آن وجود ندارد و ما باید معنی تحتالفظی آفرویسم را در نظر بگیریم. معمولا به اندازه کافی ساده است چرا که این کلمات بسیار شفاف هستند که ما را به عقیده راسخ خودشان وادار میکنند. گزیدهگوها از بیگزندی دورند. آنها دردسرسازند، آشوبگرند، بتشکناند، متعصب و دُگماندیشند.
آنها طبق تعریف انقلابگرانی هستند که حقایقی را باور دارند که بدیهی و خودپیدا هستند.»
Geary
اگر گزینگویهها را به عنوان عبارات قطعی ببینیم شاید اینطور تصور شود که گزینگویهها سنگنوشتههایی هستند که خواننده نمیتواند چیز بیشتری به آن بیفزاید و این کلام بنبستی در مدار ارتباطی است. استفاده از استعارهٔ بنبست (dead end) دربارهی اثر بستار و شوک ناشی از گزینگویهها، مفهوم آشنای مرگ را به عنوان یک فرجام (زندگی) و کنایهای از شوک هیجانی که مرگ در ما ایجاد میکند، به ذهن متبادر میکند.
هر یادگیری جدیدی سزاوار نامگذاری به عنوان «قتل یک ایدهٔ قدیمی توسط یک ایدهٔ جدید» را دارد.
گزینگویههای پارادوکسیکال در زمرهٔ جلادان نیکوکارِ ایدههای خیلی قدیمی قرار دارند و کارشان را به چند شیوه خاص انجام میدهند.
البته باید توجه داشت که اثر بستاری میتواند به سادگی با اثر شوکِ ناشی از بسیاری گزینگویهها اشتباه گرفته شود، بهخصوص در مورد گزینگویههای لاورشفوکو. ماکسیمهای لاورشفوکو از نظر احساسی همچون سیلی بر صورت خواننده فرو میآید و ذهنیت او را فرو میپاشد.
ممکن است به این خاطر باشد که با خواندن گزینگویهها که اساسا و بیشتر گزارههای قطعی هستند، فرد ممکن است وسوسه شود که فکر کند این متن سنگنوشتهای است که خواننده دیگر چیزی ندارد تا به آن بیفزاید و یک بنبست در مدار ارتباطی است.
کاربرد استعارهٔ بنبست مدار ارتباطی ممکن است منجر به ابهام میان اثر بستاری و اثر شوک گزینگویه شود، ترکیب این مولفهها از طریق مفهوم مرگ به عنوان یک نتیجه (از زندگی) و یک کنایه از شوک هیجانی که مرگ در ما تولید میکند، میتواند به درک بهتر موضوع کمک کند.
دریدا معتقد است که «گزینگویهها حقیقت را به فرم قضاوت نهایی بیان میکنند و این حقیقت با خود مرگ به همراه دارد.» و E. P. Lewis ماکسیم را «نتیجهگیری بدون مقدمه» میداند.
البته برخی مانند James Geary معتقدند که گزینگویهها ذاتا قرار نیست در ما احساس خوبی به وجود بیاورند، بلکه نیشتری تیز و دردآور از حقایقی فراموش شده هستند.
خلاصه اینکه دو مولفه متفاوت وجود دارد که میخواهم آنها را متمایز کنم: یک مفهوم نتیجهگیرانه و قطعی، و یک واکنش برانگیزاننده و احساسی.«گزینگویهها فرازهای گرم و نرمی نیستند که در کارتهای تبریک پیدا میشوند. آنها تندتر و زنندهتر یا خشنتر هستند، درگیرکننده و آشوبگر هستند. شما با یک کتاب خوب از گزینگویهها در خود مچاله نمیشوید، آنها از این صفحه میپرند و خود را درون شما میگسترند.»
گزینگویههای با اثر گشایشی
همه گزینگویهها را نمیتوان به عنوان متونی با اثر بستاری طبقهبندی کرد. گزینگویههای خاصی هم هستند که خواندنشان گویی یک لذت ثانوی بسیار متفاوتی از یک شوک تیز ایجاد میکنند.
«گزیدهگویی حالتی از نوشتن است که جریان ایدهها را بیشتر به جلو سوق میدهد، البته نه با ارتباطات منطقی معمول یا حتی استنتاج منطقی، بلکه با ایجاز و نیش و کنایه. در عین حال لزومی هم ندارد به صورت کلی قابل درک باشد یا آرا و جملاتی باشد که بهسادگی به خاطر سپرده میشوند.»
ژوزف فروچتل
از سویی به نظر میرسد گزینگویهها به سلسلهای از استدلالها یا جریانی از ایدهها با تبدیل شدن به فصلالخطاب ـ پایان میدهند.
از سوی دیگر به نظر میرسد گزینگویهها آغازگر یک حرکت هوشمندانه هستند. نیروی فعالی که سرآغازی برای بیشتر و عمیقتر اندیشیدن هستند.