. . .

در دست اقدام شعر معراج سقوط| دمیورژ

تالار اشعار کاربران
رده سنی
  1. جوانان
  2. بزرگسالان
شاعر: دمیورژ
قالب: سپید
نام: معراج سقوط
ژانر: ...................
خلاصه: .............
سخنی با مخاطبین: از اونجایی که شعر مثل رمان یا داستان نیست که منسجم باشه و هر شعر یک نوشته مستقل و جدا به حساب میاد نمیتونم ژانر یا خلاصه کلی واسش تعیین بکنم
 

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,354
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
سلام خدمت شاعر گرامی؛ متشکریم از انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار قافیه و ردیف‌ شعرهایتان!​

لطفا قبل از تایپ اشعارتان قوانین زیر را با دقت مطالعه بفرمایید:​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.​

پس از ارسال حداقل دوازده پارت از مجموعه شعر، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام تایپ مجموعه شعر، در تاپیک زیر اعلام کنید.​

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد، برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.​

متشکریم از همکاری شما با انجمن رمانیک!​

با آرزوی موفقیت‌های روز افزون شما
|کادر مدیریت انجمن رمانیک|
 

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #3
سخنانِ افلیج
به کلیساها و مساجد
به معابد
می‌ریزند
با دهانی رو به معجزه...
با دهانی چشم به راه
و چشم‌هایی تشنه که در لاله‌زارها پلک می‌زنند
در لاله‌زارها، معجزه می‌کارند
در لاله‌زارها، لال می‌شوند
که صدایی بیاید
صدای تخت
که از پهلو به دروغ
از پهلو به ریا
غلت می‌خورد
گویا معجزه خوابیده


سخنانم که پای صدایشان
از معابد آویزان
که مسیرشان به حلقوم مسجد پیچیده
عطسه‌ می‌کنند حرف را
حروفی که میمیرند نرسیده به لامسه گوش‌ها
و بالا می‌آورند سخن افلیج را

سخن افلیج
تولد اشک‌های سینه خیز و
پافشاری سکوت در گلوی زندگیست

و من برای ما
برای سخنان افلیجمان
از پرتگاه دستانم
به گلو می‌ریزم
به مردگی صدایی که
از پنجره حنجره
گردن خم می‌کند
و به خودکشی دست تکان می‌دهد
و تنها این دم است که صدا می‌دهد
صدای مرگ
صدای شکستن شیشه
صدای جـ×ر خوردن گلو
صدای پاره شدن امید
صدای مرگ
و برای خود می‌بارم که
باران سنگینی نگاه آسمان
روی زخم‌های ماست
و اگر دهان، زخم باز کند
شهر را سیل می‌برد
سیلی از خون گلو‌های بریده شده
نزدیک به گشودن پای سخن

از تولد سخن افلیج بگو
که در جنازه منتقدی رویید
از انتقادی بگو که کلاه منتقدی را انداخت
از سکوت بگو
که
این انتهای سکوت است
نقدی تمجیدپوش
این انتهای سکوت است
لبی که به تحسین گشود
این انتهای سکوت است
و شاید تنها شاید
سقوط آخرین منتقد
مرگ آخرین صدا باشد

به لب‌هایمان خیره شوید
به انعکاس معابد
مسجدها
کلیساها
به انعکاس کلمات افلیج
و واژگان بی دست و پایی که
همه را جز خودمان
سوار زندگیمان کرده
و اگر مرگ
تماشای زندگیمان از فاصله نزدیک نباشد
پس چیست؟
اگر مرگ
نگاه غبارآلود دردپوش در آیینه نباشد
پس چیست؟
که من مقابل خودم
تا یقه فرو رفتم

شاید که مدادم
بوی لاله بدهد
بوی خون در دیواره گلو
بوی تلخ سخنانی که
به زور فرو دادیم
بوی جنازه صدساله
در گوشه قلبمان
که بی ضربان ضربه می‌زد
شاید هم بوی ع×ر×ق تنی را بدهد که
دنبال زندگیش دوید
و هرگز نرسید
هرگز نرسید
با سخنانی افلیج
هرگز نرسید
شاید که مدادم
بوی آخرین منتقد را بدهد
که مُرد
و من نیز...​
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
113

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین