. . .

در دست اقدام رمان کولادا | معصومه فخیری

تالار تایپ رمان
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. پلیسی
  2. دلهره‌‌آور(هیجانی)
  3. جنایی
do.php


عنوان: کولادا
نویسنده: معصومه فخیری
ژانر: پلیسی، دلهره آور، جنایی
ناظر: @دنیا شجری بخشایش
خلاصه: یاقوت قرمز، یک رییس مافیا که هر کسی نمی‌تواند با آن رقابت کند.
او قدرتمند است، ولی در رده‌ی دوم!
کسی هست که یاقوت قرمز از او پایین‌تر است؛
یاقوت قرمز تمام تلاشش را می‌کند که به او برسد.
در این بین او خواهر دوقلویش را پیدا می‌کند.
خواهر دوقلویی که پلیس است.
و داستان این دو خواهر از این‌جا شروع می‌شود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

_MAH_

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
8077
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-05
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
81
پسندها
141
امتیازها
58

  • #21
به سمتش دویدم و صداش زدم:
- ببخشید یه لحظه می‌تونین صبر کنید؟!
وایستاد! قیافش زیاد از دور معلوم نبود وقتی نزدیکش شدم قیافش نمایان شد.
- تو؟!
- اِ بازم که تو!
- اینجا چیکار می‌کنی؟
- خودت اینجا چیکار می‌کنی؟
- باز داری شروع می‌کنی؟
- سوال‌های تو سوال‌های منم هست؛ برای دومین بار.
این دختر باز داره میره روی اعصابم.
- من اومدم پیش خاتون که فکر نکنم بشناسیش. تا بتونم بفهمم تو کی هستی، حالا تو بگو اینجا چیکار می‌کنی؟
- من اومدم پیش خاتون که فهمیدم تو می‌شناسیش تا بفهمم تو کی هستی.
- تو خاتون رو می‌شناسی؟!
- آره.
- فکر نمی‌کردم برات مهم باشه.
- فعلا می‌بینی که مهمه!
- با این که برام خیلی سخته ولی بهتره دوتایی باهم خونش و پیدا کنیم.
- اون‌وقت چرا برات سخته؟!
- تحمل کردن آدمی مثل تو بعد از کار توی معدن سخت‌ترین کار دنیاست.
- باشه.
آدم چقدر می‌تونه رو مخ باشه آخه!
- الان شبه بهتره بریم تو ماشین بخوابیم.
- ولی تو شب بیشتر حال میده. مخصوصا اگه جن یا روحی بهمون حمله کنه.
با قیافه‌ی پوکر فیسی گفتم:
- اینجا نه جنی داره نه روحی. موضوع کیف دادن نیست. کسی نیست بخوایم ازش بپرسیم، فهمیدی یا نه؟!
- بنظرت سخته که در بزنیم ازشون بپرسیم؟
- تو چیزی از شعور تو وجودت نیست؟
- این چیزی که میگی چی هست؟!
نفس کلافه‌ای کشیدم و گفتم:
- چیزی که تو نداریش.
شونه‌ای بالا انداخت و گفت:
- باشه.
بعدم رفت در ماشینم رو باز کرد و نشست. تا حالا پرروتر از این دختر هیچ‌جا ندیدم. سرم رو به نشانه‌ی تاسف تکون دادم و سمت ماشین حرکت کردم. در سمت صندلی راننده رو باز کردم و نشستم.
- پررو تویی بقیه اداتم نمی‌تونن در بیارن.
- هیچ کی نمی‌تونه ادای منو در بیاره.
پوکر نگاهش کردم و اونم چیزی نگفت، چون چشم‌هاش بسته بود. الان فرصت خوبی برای پرسیدنه سوال.
- تو پدر و مادرت و دیدی؟!
- هیچ‌وقت.
- منم همین‌طور! شغلت چیه؟
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین