. . .

متروکه رمان اولین دیدار | موفرفری

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
رمان : اولین دیدار
نویسنده : مو فرفری
ژانر : عاشقانه _ اجتماعی
خلاصه : پسری جوان به اسم امیرشاهان عاشق دختره شیطونی به اسم سارا میشه اما فکر میکنه که این اولین و آخرین باره که میبینتش ولی سرنوشت جوره دیگه ای رو رقم میزنه این وسط توی زندگی سارا اتفاقاتی میوفته که کلا زندگیش از این رو به او رو میشه
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #11
《 پارت 9 》
باهم وارد مغازه شدیم
فروشنده یه مرد حدود 40 سال بود
فروشنده _ خوش اومدید
ما هم سلام کردیم
ماندانا_ ببخشید اون مانتو سفید مشکیه رو میشه بدید
بهش داد و ماندانا رفت تو اتاق پرو

بعد از تقریبا 1 تا 2 ساعت راه رفتن فقط غزل و ماندانا هر چی خواستنو خریدن
ماندانا که همون مانتو با مقنعه و شلوار غزلم یه مانتو جلوباز تا روی زانو که رنگشم مشکی و سبز یشمی بود با لوازم آرایش خرید
منم تا الان فقط تونستم لوازم آرایش و مقنعه بخرم
دیگه نا امید شده بودم و همینجوری تو مغازه ها رو نگاه میکردم که چشمم خورد به یه مانتو لی مدل کت کوتاه
سریع رفتم تو مغازه
فروشنده که یه پسر جوون بود با لبخند گفت : سلام خوش اومدید در خدمتم
در جوابش فقط لبخند زدمو سلام کردم بعد از اینکه مانتو رو آورد پایین و تنم کردم خیلی خوشم اومد
خریدمو از مغازه بیرون زدیم
بعد اینکه از پاساژ اومدیم بیرون شام خوردیمو رفتیم خونه
بعد از سلام و سوالات همیشگی خانواده رفتم تو اتاق و خسته و کوفته افتادم رو تخت و با فکر اینکه فردا اولین روز دانشگاهه خوابم برد

با صدای مزخرف آلارم گوشیم یکی از چشمامو باز کردم
_ اه خدا لعنت کنه هر کی رو که دانشگاهو....
_ وایییییی خاک تو سر عمم دانشگاه و یادم رفت
یهو از رو تخت پریدم پایینو با دو رفتم سرویس بهداشتی و بعد از کارهایی که به شما اصلا ربطی نداره اومدم بیرون
شلوار مام‌‌ استایل + مانتو ( که دیروز خریدم ) + زیرش یه هودی مشکی ساده ( چون هوا سرده ) + مقنعه ( مشکی ) + آل استار
موهامو چون عجله داشتم فقط جلوشو اتو کشیدم و یه طرفه ریختم
لباسایی که آماده کرده بودم رو تنم کردم
بعدم نشستم جلو آیینه شروع کردم به آرایش کردن
ریمل ، خط چشم ( گربه ای ) ، رژ صورتی کم رنگ و ابروهامم مرتب کردم
در آخرم با ادکلن یه سر رفتیم حموم و برگشتیم
سریع وسایل لازمو ریختم تو کیفمو گوشیمو برداشتم
همین طوری که به سمت در میرفتم یه نگاه به آیینه قدی کردمو گفتم : جوننن... ندزنت خوشگله
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #12
《 پارت 10 》
سریع جلو آیینه یه عکس گرفتمو رفتم از اتاق بیرون
بابا با کت شلوار نشسته بود پشت میز صبحانه
مامان هم چایی میریخت
_ سلام به مامانی و بابایی خودم چطور مطورین؟
بعدم نشستم پشت میز
بابا_ سلام دخترم صبحت بخیر
مامان _ یکم دیگه تیپ میزدی‌... چرا نمیفهمی میخوای بری دانشگاه، دانشگاهم خونه خالت که نیست
_ اهم من اگه خونه خاله برم که تیپ نمیزنم بعدم تقصیر من که نیست خوشتیپم چون اگه کیسه هم تنم کنم بازم بهم میاد
مامان_ اونوقت چرا تیپ نمیزنی؟ فقط من موندم این همه اعتماد بنفس رو از کجا میاری تو
بابا_ خب به شما رفته دیگه
مامان_ نگاه کار به کجا کشیده که پدر و دختر باهم میریزن روهم منو عذاب بدن
با خنده گفتم_ مامی جون حرص نخور زشت میشی
مامان_ دلت کتک میخواد؟
_ اممم الان که دارم فکر میکنم داره دیرم میشه بابای
و سریع از جام پاشدم و از خونه اومدم بیرون
سوار ماشینم که یه هیوندا سانتافه مشکی بود شدم
دوتا بوق زدم که آقا علی دستشو به معنی سلام رو قفسه سی*نش گذاشت و خم شد بعدم در رو باز کرد منم سرمو تکون دادم و از خونه خارج شدم
بعد از تقریبا ده دقیقه رسیدم پشت چراغ قرمز
لعنتی سبز نمیشد
گوشیمو برداشتمو عکسی که صبح گرفته بودمو استوری کردم و زیرشم نوشتم من در اولین روز دانشگاهم
با صدای بوق ماشینا گوشیمو انداختم رو صندلی دوباره به راهم ادامه دادم
بیست دقیقه بعد رسیدم جلو در دانشگاه
ماشینو پارک کردم و پیاده شدم
همین طور که میرفتم دخترا و پسرای زیادی رو میدیدم که چشمم به غزل و ماندانا و نیوشا افتاد که روی نمیکت نشسته بودنو داشتن از خنده زیاد میزدن رو پاهاشون
رفتم جلو که تا چشمشون بهم افتاد خندشون شدت گرفت
_ چقد بیشعورین شما مگه دلقک دیدین که میخندین اصلا ایشالا روی نیمکت خرابکاری کنین آبروتون بره
ماندانا با خنده گفت: هیچی داشم ( خنده )هیچی نشده
غزل_ خب بسه دیگه جمع کنیم بریم بالا که از بچه ها شنیدیم چه استادای جیگری داریم و بعد شروع کرد به خندیدن
ماندانا و نیوشا هم تا اسم استاد اومد دوباره غش کردن از خنده
با کیفم نفر یکی کوبوندم تو هم فرق سرشون و گفتم : خاک تو سرتون پاشین بریم که اگه دیر برسیم دهنمون آسفالت میشه
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #13
《 پارت 11 》
باهم وارد کلاس شدیم
از اونجایی که به خاطر آزاد بودن مثل خنده و شوخی و حرف و‌... همیشه تو مدرسه میز آخر میشستیم الانم رفتیم میز های آخر
تقریبا بعد 5 دقیقه یه پسر جوون و خوشگل و اما به شدت آشنا وارد کلاس شد
همه کلاس ساکت شدند
استاد با قدم های محکم و بلند رسید به میزش
استاد آشنا_ سلام امیرشاهان فرهمند هستم امیدوارم این چند جلسه ای که قراره باهم باشیم براتون مفید باشه
حالا میخوام از یک کنار بلند شید و خودتون رو معرفی کنید تا باهم آشنا بشیم
بالاخره نوبت من شد
منم بدون هیچ ناز و عشوه ای از جام بلند شدم و : سارا شاهان هستم
اول یه جوری نگام میکرد اما وقتی اسممو شنید داشت با حالت تعجب نگام میکرد در حدی که میترسیدم چشمش الان بیفته از تو کاسه
منم گفتم : اتفاقی افتاده استاد؟
گفت : نه یعنی..ام
_ آخه احساس کردم چشماتون مشکلی داره که اینطوری نگاه میکنید
اخم کرد و گفت : احتمالا مشکل از احساستونه...میتونید بشینید
از عصبانیت و حرص قشنگ فهمیدم گونه هام قرمز شدن نشستم سر جام و آروم گفتم : پسره ی چشم کاسه ای بیشعور بی شخصیت ...
استاد_ خانم شاهان لطفا مراقب حرف زدنتون باشید
آروم تر گفتم : ایششش دارم شک میکنم آدمه یعنی چی صدامو شنید پسره‌ی...
متوجه سنگینی نگاهی شدم سرمو بالا آوردم که دیدم بالا سرمه
تو دلم گفتم: این جته؟ انقد سریع اومده
مغز_ واقعا ...من میترسم بازم بفهمه تو دلتو
_ آره ولی جدا ازینا واقعا آشناس
صداشو صاف کردو با اخم رفت سر جاش نشست
بعد از اینکه مخصوصا دخترا با ناز و عشوه خرکی معرفی کردن خودشونو
آقای آشنا شروع کرد به درس دادن
همین طور که نوت برداری میکردم یهو یادم اومد این فرهمند رو کجا دیدم... آره تقریبا چند هفته پیش توی اون باغ رستوران سرمو آوردم بالا که دیدم داره نگام میکنه اخم کردم
به غزل دم گوشش گفتم : چقد جلویی ها زر میزنن
غزل نگاهی به دوتا دخترای جلویی که خیلی جلف بودن و داشتن راجب فرهمند میحرفیدن انداخت گفت : آره واقعا
صدا مو صاف کردمو گفتم : میشه انقد زر زر نکنید چون سر درد گرفتم ... به خدا همچین مالیم نیست این استاده اگه میخواین بهتر ازینو بهتون نشون میدم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #14
《 پارت 12 》
فرهمند محکم و جدی گفت_ خانم شاهان... کلاسو به هم نزنید این دومین باره که تذکر میدم مراقب حرف زدنتون باشید دفعه بعد باید از کلاس بیرون برید
یه نگاه تمسخر آمیز به سر تا پاش کردمو گفتم : هه نه به اون موقعت که گفتی ( اداشو در آوردم ) میشه شمارتو داشته باشم نه به الانت کیفمو چنگ زدم و از کلاس بیرون رفتم و قبل از اینکه در رو ببندم بهش یه پوزخند زدم چنان محکم در رو بهم کوبیدم که خودم ترسیدم
با قدم های بلند رفتم و نشستم روی یه نیمکت
_ پسره ی بیشعور نفهم به من میگه میشه شمارتو داشته باشم بعد خود عنترش اینطوری رفتار میکنه...ایشش
[غزل]
_ بعد از اینکه سارا برای شماره گفت چشمام اندازه توپ تنیس شد یعنی این همون پسره که گفته بوده بعد از رفتنش کل کلاس بهم ریخت
یهو استاد داد زد: بسهههه...با اینکه به شما مربوط نیست اما اینطوریم که فکر میکنید نیست الانم میتونید برید
استاد وسایلشو جمع کردو زودتر از همه رفت بیرون ماهم سریع جمع کردیم بریم ببینیم سارا کجا رفت
[ سارا ]
همین طوری که به فرهمند فحش میدادم دیدم با عصبانیت داره میاد سمتم
سریع جمع و جور شدم و اخم کردم
امیر_ این چی بود گفتی سر کلاس..هان؟
_ از خودتون بپرسین استاد
استاد رو کشدار گفتم
کلافه دستی به صورتش کشید و گفت : خیلی کارت اشتباه بود الان همه فکراشون میره یه سمت دیگه
محل ندادم
گفت: منم اشتباه کردم اون روز همچین حرفی زدم باید اعتراف کنم شمارتو واسه دوستم میخواستم اما چون خجالت میکشید گفت من بیام بگم بهت
( ته دلم ناراحت شدم اما نخواستم غرورم بشکنه)
_ خو به من چه
امیر_ خانم شاهان خودتون اینو گفتین حالا خودتون هم باید درستش کنید
و بعد راهشو کشید رفت پسره گاو نر
ایشش بیا برو تو کوچه
سرمو برگردوندم که با سه تا میمون از جنگل های آمازون روبرو شدم
_هان چیه؟نگا داره؟
غزل_ نگو که این استاده همون پسره ایه که گفتی واسه...
پریدم وسط حرفش و گفتم: خب درست فهمیدی چرا نباید بگم
نیوشا_ پشمام سارا تو که رفتی کلاس رفت رو هوا
نیشخندی زدمو گفتم: نوش جانش خوب کار کردم
ماندانا_ اگه تا چند ثانیه پیش شک داشتم اما دیگه الان کامل فهمیدم که دیوونه ای
_ مرسی نظر لطفته اصلا دیوونگی از خوتونه کلا دیوونه رو از رو تو ساختن اصلا...
 

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #15
《 پارت 13 》
ماندانا_ حاجی ادویه خوردم بس کن
بارکلایی بهش گفتمو پاشدم : من حوصله ندارم واسه کلاس بعدی صبر کنم پس رفتم خونه
غزل_ یعنی اصلا شانسو میبینی؟ اینم از اولین روز دانشگاهمون الان باید برم زیر استوری که گذاشتی بنویسم که چه روز خوبی بود
با تعجب گفتم: تو کی وقت کردی اونو ببینی
غزل با خنده گفت: سر کلاس خب حالا بسه پاشین بریم
نیوشا با من من گفت : اممم...خب چیزه من... یعنی نمیتونم باهاتون بیام
مشکوک نگاش کردمو گفتم: چرا؟
نیوشا_ خب...قراره... پسر عموم بیاد دنبالم
غزل_ نیوشا؟
نیوشا_ هان؟ خب دوسش دارم
لبخند شیطونی زدمو گفتم: که دوسش داری آره؟
نیوشا_ اذیت نکن دیگه سارا من رفتم خدافظ
بعدم رفت بیشعور
بلند شدیم و رفتیم سوار ماشینامون شدیم البته ماندانا با غزل رفت چون فاصله خونه هاشون فقط یه خیابونه بعد از خداحافظی از هم راه افتادیم
دست بردم سمت ضبط.بعد از چند ثانیه بالا پایین کردن آهنگا رسیدم به آهنگ دلخواهم
[ همه چی ساده شروع شد یهو پیچید به هم تا حال تو خوب شد
مگه چیکار کردم من چی دیدی ازم که اعصاب تو خورد شد
این آدم سر به زیرو هی وایمیستادی آره تو روشو
تا فهمیدی که دوست دارم همه ادا اطفارات با من تازه شروع شد
گفتم طرف با منه چون که طرفدارمه رفتی و منو کردی طرف با همه
تیکه کلاماتو همش یادمه بعد جـ×ر و بحثامون همش با هم هی
میدادی تکست قلب یه دونه نمیذاشتی که حالم بد بمونه
آره میمیرم من بدونت تو ولی کیه که قدر بدونه
من با تو هر وقت که بیخودی قهر میکردم
فرداش تو میدونستی که باز خودم برمیگردم
حالا زنگاتو نمیبینم شب تا صبح
هی میبینم عکساتو خالیه پهلو من جاتو
من با تو هر وقت که بیخودی قهر میکردم
فرداش تو میدونستی که باز خودم برمیگردم
حالا زنگاتو نمیبینم شب تا صبح
هی میبینم عکساتو خالیه پهلو من جاتو... ]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
45
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
24
پاسخ‌ها
18
بازدیدها
242

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین