. . .

انتشاریافته دلنوشته ترحم مرگ | نفس (nfs_nm)

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar_۲۰۲۱۰۶۱۸_۲۳۰۳۵۵_jorr.png
دلنوشته: ترحم مرگ
دل‌نویس: نفس(nfs_nm)
طراح: نفس (nfs_nm)
ژانر: عاشقانه، تراژدی
مقدمه:
خواب بودم یا بیدار؟
این یک رویا بود یا کابوس؟
در این همهمه‌ی خواب و بیداری،
کاش کمی منطقی بودم، افسوس!
بد کردم!
به تو نه،
به خودم!
آرام آرام دل بستم و می‌دانستم چیزی جز نابودی در انتظارم نیست.
حتی مرگ هم به من ترحم می‌کند!
آن‌قدر غریب مانده‌ام که مرگ به حالم دل می‌سوزاند و ذره ذره جانم را می‌گیرد.
مثل یک دلتنگی عمیق،
یک مرگ تدریجی!
و من هنوز نمی‌دانم که خواب بودم یا بیدار.
نکته: داستان دلنوشته برگرفته از واقعیت است!

لینک صفحه‌ی نقد کاربران
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #11
خوب به یاد دارم اولین باری را که از من دور شدی و عقب کشیدی!
هنوز هم حس می‌کنم اولین تَرَکی را که به دل شیشه‌ای‌ام انداختی و دیگر من را نخواستی!
می‌دانم!
فکرت را به بازی گرفته بودند.
آن افکار مالیخولیایی لحظه‌ای رهایت نمی‌کردند.
مریض و بدحال بودی و من با تو پرستار قابلی شده بودم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #12
سال‌ها تنهایی و شکست، صبوری را یادم داده بود.
درمان شدن برای دلت، پرستاری را به من آموخته بود.
پس صبوری کردم!
باز هم برایت مادر شدم، باز هم جامه‌ی جنگ پوشیدم و در میدان نبرد، سپاه عظیم احوال بدت را تسلیم خود کردم.
بالاخره روحت از کما خارج شد و از خوابی طولانی بیدار شد.
به خودت آمدی و با عشقی چند برابر به آغوشت دعوتم کردی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #13
شیرینی روزهایم برگشت!
آرامشم را با صدای سبزت پس گرفتم.
لبخند نرمت شادی را به خنده‌هایم برگرداند و من باز هم خوشبختی را به وضوح چشم‌های شب‌رنگت حس کردم.
آخر حتی پلک بر هم زدنت تمام معادلات زمین را
بر هم می‌ریخت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #14
ناگاه چه شد؟
آه دل حسودان دامن‌گیرمان کرد یا زندگی از اول هم سرنوشت‌مان را جدا از هم بافته بود؟
رویای عشق سرخ‌مان شبیه به کابوسی سیاه شد.
کام لبخندم به تلخی کشید و قلب شکستنی‌ام یک‌بار دیگر فرو ریخت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #15
مگر زمین چه‌قدر تنگ می‌شد اگر من و تو جمع می‌شدیم،
یکی می‌شدیم،
"ما" می‌شدیم؟!
دلبندم، می‌دانی؟
دنیا زنی حسود بود.
تاب شادی و خنده‌هایمان را نداشت و آن را ربود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #16
رفتنت پر از درد بود و سرشار از امید!
ای دوست‌داشتنی‌ترین خلقتِ خالقِ بزرگ،
این چه رفتنی بود؟!
رفتن در عین عاشق بودن!
یادت می‌آید؟
هنگام رفتن، آخرین پیام را... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #17
هر بار که چشمم را می‌بندم،
آخرین پیامت پشت پلک‌های سیاهم نقش می‌بندد.
یک قلب قرمز، پر از عشق!
آخرین قلب سرخ رنگی که برایم فرستادی.
آخرین حرفی که زدی،
آخرین عشقی که دادی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #18
و حالا من مانده‌ام و من!
من مانده‌ام و یک قلب سرخ.
من مانده‌ام و یک آلبوم عکس از چهره‌ی شیرین‌ات.
من مانده‌ام و یک دنیا درد.
من مانده‌ام و کورسوی امیدی به بازگشت.
من مانده‌ام و مرگی که ترحم می‌کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #19
نمی‌دانم دل خوش کنم به عشقی که هنوز در دلت است یا التماس کنم برای مردن؟!
دلدار بی‌وفایم!
تو را به آن خدایی که می‌پرستی قسم، بگو پر از امید شوم یا به خانه‌ی عزرائیل دخیل ببندم؟
امیدم کم است و مرگ هم به حالم دل می‌سوزاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,485
امتیازها
478

  • #20
ترحم نکن ای مرگ، یا برو یا بکش!
اگر هوس کشتن نداری، ذره ذره هم جان نگیر!
این مرگ تدریجی دردناک‌تر است و آن‌طور که می‌گویند اسمش دلتنگی‌ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین