متروکه دلنوشته بهار| اسماء

نام اثر: بهار
نویسنده: اسما
ژانر: فانتزی، عاشقانه
مقدمه:
تورفتی و من باخاطرات لحظه تحویل سالم ماندم ، با آرزوهایی که کردم... تورفتی و گل های باغچه از نبودنت پرپرشدند، تورفتی و تابستان شکوفه هایت را برای پاییز سوغات می برد ،کاش دوباره شهر شلوغ میشد و من با سروصدای چهارشنبه سوری آمدنت را حس میکردم.

 

[Romanik Bot]

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​

خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

[قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته]​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته] ​

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]​

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

درخواست رصد​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]​

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]​

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​

 

[Asmaa]

گل پرپر


نسیم خنک تا هرجا که خواست گل های باغچه را تکان داد تا پرپر شوند، دستانش را باز گذاشتم تا هرآنچه می خواهد انجام دهد ، آنها گل هستند دیر یا زود پرپر می شوند ، اینها دل هستند نباشد روزی که بیایی بشکنی و تا بلندای قلبم بروی ، این دل هست مواظب باش من دوستت دارم ولی نه به قیمت پرپرشدن!
@Asmaa

 

[Asmaa]

زندگی
زندگی زیبا هست ، زندگی احساس هست ، گاه شادی ، گاه غم ، گاه تلخ ، گاه شیرین ...
زندگی پیچیدن صدای کلاغ در سکوت ترین روز پاییزیست ، زندگی شکفتن اولین شکوفه بهاریست...زندگی همین نزدیکیست حسش کن میبینی!
زندگی سجاده روی طاقچه هست ، میگیرم وضو می نشینم در درگاهش ، میگویم هر چه میخواهم او مرا میفهمد او همین نزدیکیست چهره اش نورانیست ، دوستت دارم زندگی.
@Asmaa

 

[Asmaa]

به یاد گذشته...
این تابستان چقد حال بد این روز هایمان را به رخ میکشد ؛ عصر های دورهمی ، قاچ هندوانه و بوی گل محمدی از باغچه حیاطمان جایشان را داده اند به خاموشی های بی موقع ، خنده های مصنوعی پشت ماسک ! دیگر شهر بوی زندگی نمیدهد ، اما ما به نفس کشیدن ادامه می دهیم...آری غم بسیار است اما شادی از ما دور نیست.
@Asmaa

 

[Asmaa]

دلخوشی های کودکی
ساعت از نیمه شب گذشته بود ، آسمان ابری و قرمز شده بود، هیچکس از شدت سردی هوا جرعت بیرون رفتن را نداشت ...بابا جلوی پنجره پذیرایی ایستاده بود و به آسمان نگاه می کرد، صدای مامان که در آشپزخانه مشغول شستن ظرفهای شام بود می آمد ؛ بچه ها بازی بسه دیروقته برین بخوابین صبح از مدرستون جا میمونین...بعد هم با غرولند کمی صدایش را بلند کرد و به بابا گفت:آقا تو یه چیزی به اینا بگو ! بابا خندید و گفت : چشم خانوم ، چشم
چشمان بابا برق میزد مثل وقتایی که می خواست مارا خوشحال کند!بابا به سمت ما آمد و گفت : بچه های فردا برف میاد مدرسه ها تعطیله! ما هورایی کشیدیم و از سرو کله بابا بالا رفتیم ، مامان همانطور که دستانش را با دستمال خشک میکرد از آشپزخانه بیرون آمد و گفت : از دست تو مرد حالا اینا تا صبح از ذوق خوابشون نمیبره!
هروقت که بابا می گفت : برف میاد من مطمئن بودم که راست می گوید ...دلخوشی زمستانمان همین بود که سفیدی برف روی زمین ببینیم، اما نمیدانم چرا این روز ها خیلی کم خوشحال میشویم حتی گاهی با دلخوشی های بزرگ هم ذوق نمی کنیم ، اما بابا همیشه می گفت: آدم باید خودش دلخوشی بسازد.

 

[Asmaa]

دلخوشی واقعی
دل آدمی خیلی زود خوش می شود ! ممکن هست یک باران چند دقیقه ای در عصر یک روز پاییزی دلت را خوش کند و لحظه ای ذوق کنی .
یا گرفتن هدیه از نزدیکانت می تواند تو را به اوج آسمان ببرد و بازگرداند تا روزها به هدیه نگاه کنی و به خودت افتخار! یا ممکن هست تنها دلخوشی تو خوردن یک شام خوشمزه در کنار خانواده بعد از یک روز سخت و طاقت فرسا باشد ، تا برای لحظه ای خستگی از تن بیرون کنی ! حتی گاهی دلت با یک تعریف کوچولوی دیگران از خودت خوش می شود همین که لحظه ای با خود فکر کنی دیگران قدر من را می دانند خیلی خوب هست! یا خوردن چایی با قند هم در هوای سرد زمستانی می تواند دلت را برای لحظاتی خوش کند .
ولی به نظرم هیچ دلخوشی در ذهنم بهتر از زمانی که حس می کنی خداوند کنارته و صداتو میشنوه پیدا نکردم هیچ کس حال نماز گذار را بعد از نماز می داند مگر خودش که چه احساس خوشی می کند و چه بی صبرانه ، بعد از نماز تک تک آرزوهایش را با خدا در میان می گذارد دلخوشی واقعی یعنی همین!

 

[Asmaa]

روزی خواهم رفت!
تا بحال به رفتن فکر کرده ای؟ درست لحظه ای که هیچ امیدی برای ماندن نمی بینی ! بغصی از آدم ها انگاری مسئول حال بد ما هستند که هر لحظه بدترش کنند.
همان هایی که برای هیچ کدام از شیطنت هایت ذوق نمی کنند ، همان هایی که وقتی اشک میریزید به جای اینکه اشک هایتان را پاک کنند سرزنشتان می کنند ، همان هایی که تا خودتان نخواهید دست هایتان را نمی گیرند که آرام شوید.همان هایی که وقتی صدایشان می کنید به جانم با هان و بله جواب می دهند! اما من روزی خسته می شوم دیگر شیطنت نمی کنم ، برای دیدنش ذوق نمی کنم دیگر روز تولدش تمام دغدغه من نخواهد بود، آری روزی بی تفاوتی ها من را سرد خواهد کرد ، آن روز مرا می خواهد و من دیگر نیستم.

 

[Asmaa]

پائیز
پائیز یعنی پادشاه فصل ها ، پائیز یعنی پیراهن طلایی درخت انار، یعنی انار های ترک خورده روی درخت...پائیز یک باغ پر از برگ یعنی صدای خش خش برگ ها زیر پاهایت...پائیز یعنی آخرین نفس های گل محمدی ، یعنی طراوت و زیبایی گل یاس در دل شب...پائیز یعنی یک زمین زرد پوش یعنی یک دسته کلاغ رو درخت بی برگ!
پائیز یعنی استاد رنگ آمیزی برگ ها.
پائیز یعنی دل بی قراری یعنی دل نگرانی ، پائیز یعنی غافلگیری آسمان یعنی یک دل بی سرو سامان ، پائیز یعنی شب یلدا...پائیز یعنی یک زمستان انتظار یعنی یک نوید بهار آشنایی ...پائیز فصل قصه ها ، پائیز فصل باهم بودن ها ، پائیز یعنی یکی بود یکی نبود.