پارت اول
دختی با دامنی از جنس پاییز، پا بر کفش باغ پرتقال میگذارد، با دستی نارنجی میچیند پرتقالی را، با لبی خندان پر از بغض هوای بارانی دیده میدوزد بر آن، دریایی از موجهای غم به سمت ساحل قلبش روانه میشوند؛ اما با بادی تندی که میوزد و گیسوانش را به رقص در می آورد خود رها میسازد در باغ پاییزی پرتقال!
در آن سو شاهزادهای با شمشیری از جنس غرور پا بر کفش باغ انار میگذارد، با دست غیرت میچیند اناری را، با دیدهای از اندوه نگاه میدوزد بر آن، دریایی از موجهای حسرت به سوی قایقِ شکستهی روحش روانه میشوند و او را با تلاطمی از سردی به سمت دریا میکشانند؛ اما با باد تندی که میوزد و نوازش میکند چهرهی متفکرش را ، سر بلند میکند و آن طرف باغ پرتقال را نگاه میدوزد، نمایشی پاییزی برپا است، دختی پرتقال بر دست در آغوش باد گیسوانش را به رقص در آورده، انار از دستش بر زمین رها میشود و دیدهاش مهمان نمایش گیسو کمندی با دامنی از پاییز میشود !
و در این هنگام نسیمی خبر میآرد:«این است آغاز دلدادگی»