- شناسه کاربر
- 185
- تاریخ ثبتنام
- 2020-12-02
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 378
- نوشتهها
- 1,696
- راهحلها
- 3
- پسندها
- 12,456
- امتیازها
- 639
- سن
- 20
- محل سکونت
- باشگاه پنج صبحی ها
به نام خدای مهربون
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
یک دختر خوب و قشنگ به اسم صبا با مامان و باباش زندگی میکرد.
صبای قصهی ما خیلی مرتب و منظم بود.
ولی یه اخلاق بدی داشت و اون مشکل هم این بود که مسواک نمیزد.
مامانش هرچی بهش میگفت دخترم مسواک بزن چون اگر نزنی دندونهای قشنگت خراب میشن و میکروبها تو دندونات زندگی میکنن.
اما صبای ما گوش نمیکرد که نمیکرد.
تا اینکه یه روزی از خواب که بلند شد دید دندونش حسابی درد میکنه، آخ و اوخکنان بلند شد و نتونست هیچی بخوره
مامانش که این وضع رو دید نگران شد و به بابای صبا تلفن کرد و گفت که بیاد تا صبا رو ببرن دکتر
صبا وقتی به مطب دکتر رفت گریهکنان گفت که دندونش خیلی درد داره.
دکتر بهش گفت که صبا خانم میکروبهای زیاد و بزرگی روی دندونات خونه ساختن و زندگی میکنن
صبا ترسید و گفت ببخشید دیگه قول میدم مسواک بزنم.
خانم دکتر هم یه داروی خوب و اثر گذار برای صبا نوشت تا زودتر خوب بشه.
وقتی به خونه اومدن بابای صبا بهش یه مسواک هدیه داد تا با اون همیشه دندوناشو مسواک بزنه.
صبا هم قول داد از اون به بعد همیشه دندوناش رو مسواک کنه تا هیچ وقت دندون درد نگیره.
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
یک دختر خوب و قشنگ به اسم صبا با مامان و باباش زندگی میکرد.
صبای قصهی ما خیلی مرتب و منظم بود.
ولی یه اخلاق بدی داشت و اون مشکل هم این بود که مسواک نمیزد.
مامانش هرچی بهش میگفت دخترم مسواک بزن چون اگر نزنی دندونهای قشنگت خراب میشن و میکروبها تو دندونات زندگی میکنن.
اما صبای ما گوش نمیکرد که نمیکرد.
تا اینکه یه روزی از خواب که بلند شد دید دندونش حسابی درد میکنه، آخ و اوخکنان بلند شد و نتونست هیچی بخوره
مامانش که این وضع رو دید نگران شد و به بابای صبا تلفن کرد و گفت که بیاد تا صبا رو ببرن دکتر
صبا وقتی به مطب دکتر رفت گریهکنان گفت که دندونش خیلی درد داره.
دکتر بهش گفت که صبا خانم میکروبهای زیاد و بزرگی روی دندونات خونه ساختن و زندگی میکنن
صبا ترسید و گفت ببخشید دیگه قول میدم مسواک بزنم.
خانم دکتر هم یه داروی خوب و اثر گذار برای صبا نوشت تا زودتر خوب بشه.
وقتی به خونه اومدن بابای صبا بهش یه مسواک هدیه داد تا با اون همیشه دندوناشو مسواک بزنه.
صبا هم قول داد از اون به بعد همیشه دندوناش رو مسواک کنه تا هیچ وقت دندون درد نگیره.
نام موضوع : داستان دندان صبا
دسته : داستانهای کودکانه