طردوعکس
من سایهام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد
هی ریخت، خوردم
(مهدی اخوانثالث)
طردوعکس که میتوان آن را «تکرار معکوس ساختمان نحوی» نیز نامید، درحقیقت گونهای از تکرار ساختمان نحوی است که در آن با جابهجایی ارکان جمله در قرینه یا مصراع دوم، گاهی نقش دستوری اجزا تغییر میکند و گاهی تغییر نمیکند. در تعریف طردوعکس یا تبدیلوعکس نوشتهاند که مصراعی را به دوپاره تقسیم کنند و آن دوپاره را در مصراع دیگر، برعکس تکرار کنند و ممکن است این تبدیل را در یک مصراع انجام دهند و... و در مثالهایی که ذکر کردهاند، در برخی موارد نقشهای دستوری بعد از جابهجایی تغییر نکردهاند، مانند این بیت:
دلبر جانان من، برده دل و جان من
برده دل و جان من، دلبر جانان من
این نوع طردوعکسِ بدون تغییر نقشهای دستوری را در
شعر امروز نیز میبینیم:
میترسم از عشق/ از عشق میترسم/ این شعرهای عاشقانه که مینویسم/ سوت زدن کودک است در تاریکی(شهاب مقربین، سوت زدن در تاریکی)
شالگردن میبافی/ بشتاب و ژرف/ ژرف و بشتاب/ خاموش(م. مؤید، سهبار میگویم گلسرخ)
و در برخی دیگر نقشهای دستوری بعد از جابهجایی تغییر کردهاند، مانند این بیت:
چیره شد بر جوانیام پیری
قار شد شیر و شیر شد قارم(مسعود سعد)
طردوعکس در
شعر و نثر قدیم کاربرد بسیار داشته است:
بحکم این مقدّمات روشن میگردد که دین بیملک ضایع است و ملک بیدین، باطل(کلیلهودمنه)
بر اهل معنی شد سخن، اجمالها، تفصیلها
بر اهل صورت شد سخن، تفصیلها، اجمالها(مولوی)
ما خود زدهایم جام بر سنگ
دیگر مزنید سنگ بر جام(سعدی)
رهبان رهبرند در این عالم و در آن
نه آبشان بهکار و نه کاری به آبشان(خاقانی)
پس از سیسال، روشن گشت بر خاقانی این معنی
که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی(همان)
بهر پلنگان دین، کرد سراب از محیط
بهر نهنگان کین، کرد محیط از سراب(همان)
و در
شعر معاصر نیز این شیوه بسیار موردتوجه قرار گرفته است:
آنگه که گمگشته مرد مسافر/ آوارۀ وادی بیسرانجامی و خوف/ از تشنگی، خستگی برده از یاد/ وز خستگی، تشنگی را فراموش کرده/ در خاک و خون میکشد تن(اخوانثالث، دوزخ امّا سرد)
به سودای خرد همتاست سود روح و روح سود(اخوانثالث، در حیاط کوچک پاییز...)
من سایهام را به میخانه بردم/ هی ریختم، خورد/ هی ریخت، خوردم/ خود را به آن لحظۀ خوب و عالی سپردم(اخوانثالث، از این اوستا)
دو تنها، رهگذر کفتر/ نوازشهای این، آن را تسلیبخش/ تسلیهای آن، این را نوازشگر(همان)
اگر سپیدار من بشکفد، مرغ سیا پرواز خواهد کرد/ اگر مرغ سیا بگذرد، سپیدار من خواهد شکفت(شاملو، هوای تازه)
من آبستن جاودانگیام/ جاودانگی آبستن من(شاملو، مدایح بیصله)
هیچ میدانی چرا چون موج/ در گریز از خویشتن، پیوسته میکاهم؟/ زانکه بر این پردۀ تاریک/ این تاریکی نزدیک،/ آنچه میخواهم نمیبینم/ وآنچه میبینم نمیخواهم(شفیعیکدکنی، در کوچهباغهای نشابور)
چه میکنند/ این خندهها که انگار الآن از پستوهای دلتنگی آمدهاند و در خیابان میگردند؟/ چه میکنند این دلتنگیهای خندان میان خندانهای دلتنگ؟(آتشی، حادثه در بامداد)
عشق/ مرغ شبانفریب است/ دور میشوی/ نزدیک میشود/ نزدیک میشوی/ دور میشود(صفارزاده، سد و بازوان)
از شعلههای گردنهاشان/ از گردنهای شعلهای/ دست و پرنده جاری بود(رؤیایی، دلتنگیها)
انگار که دعوتی پنهان/ او را میخواند/ یا اوست که میخواند انگار/ دعوت پنهان را(همان)
باد را آتش زدیم/ از گرمی سرمست شدیم/ یا از سرمستی گرم(شهاب مقربین، سوت زدن در تاریکی)
اسبها چنان میدویدند/ که یال موج و موج یال/
شعر را بههم میزد(گروس عبدالملکیان، سطرها در تاریکی)
منبع: naghdesher.ir