مهم تاپیک اعلام پایان داستان

سلام خدمت نویسنده‌های محترم رمانیک

همانطور که از اسم تاپیک مشخصه اگر داستان های کوتاه شما به پایان رسید، وقتی که مطمئن شدید نیازی به تغییر ندارد درخواست بدهید.

"نکته مورد توجه"
*داستان کوتاه شما باید بیش از ۱۵ پست
و داستان های طولانیتون بیش از ۳۰ پست یا به عبارتی دیگر بیش از 3 صفحه نوشته داشته باشد.
۶توجه کنید داستان حتما دارای جلد باشد بدون جلد معذوریم آن را به بخش ویرایش منتقل کنیم.

هنگام اعلام @ABRA رو تگ بفرمایید.

موفق باشید ​

 

[|Scary|]

تمام شده - داستان پلکان معکوس|mojgan_a

″بسم التعالی″ داستان:پلکان معکوس نویسنده:mojgan_a ویراستار: @Nafas.h خلاصه داستان: - دوربین حاضره؟ یک، دو، سه! اوکی بریم. مارگریت استمز هستم، خبرنگار شبکه سی ان ای و اینجا آسایشگاه روانی ″ کلینتون ″ در بخش غربی ایالت فلوریداست. اینجا هستیم تا مصاحبه ای با یکی...

romanik.ir

پایان داستانم

 

[ARA.O.O]

تمام شده - داستان پلکان معکوس|mojgan_a

″بسم التعالی″ داستان:پلکان معکوس نویسنده:mojgan_a ویراستار: @Nafas.h خلاصه داستان: - دوربین حاضره؟ یک، دو، سه! اوکی بریم. مارگریت استمز هستم، خبرنگار شبکه سی ان ای و اینجا آسایشگاه روانی ″ کلینتون ″ در بخش غربی ایالت فلوریداست. اینجا هستیم تا مصاحبه ای با یکی...

romanik.ir

پایان داستانم

تاپیک قفل شد و پست پایان تایپ، ارسال گردید. زین پس شما نویسنده‌‌ی عزیز اجازه‌‌ی ویرایش ندارید.
با آرزوی موفقیت روز افزون

 

[دمیــــــورژ]

انتشاریافته - رمان دستگاه جرئت | آرمیتا حسینی

نویسنده: آرمیتا حسینی ژانر: ترسناک نام: دستگاه جرئت خلاصه: یک اتفاقی که نباید می‌افتاد، یک احساسی که نباید به وجود می‌آمد و یک دستی که برای لمس کردنش، نباید تکان می‌خورد و حتی نگاهی که نباید به سویش می‌رفت؛ اما این اتفاق‌ها همگی رخ دادند. نگاه این گروه به دستگاه پشت شیشه قفل شد و حتی دست‌شان...

romanik.ir

پایان

 

[ARA.O.O]

انتشاریافته - رمان دستگاه جرئت | آرمیتا حسینی

نویسنده: آرمیتا حسینی ژانر: ترسناک نام: دستگاه جرئت خلاصه: یک اتفاقی که نباید می‌افتاد، یک احساسی که نباید به وجود می‌آمد و یک دستی که برای لمس کردنش، نباید تکان می‌خورد و حتی نگاهی که نباید به سویش می‌رفت؛ اما این اتفاق‌ها همگی رخ دادند. نگاه این گروه به دستگاه پشت شیشه قفل شد و حتی دست‌شان...

romanik.ir

پایان

تاپیک قفل شد و پست پایان تایپ، ارسال گردید. زین پس شما نویسنده‌‌ی عزیز اجازه‌‌ی ویرایش ندارید.
با آرزوی موفقیت روز افزون
طبق قوانین درخواست رصد دهید

 

[Setare_khalili]

پایان داستان کوتاه در میان جن ها

انتشاریافته - داستان در میان جن‌ها | ستاره خلیلی

نام داستان: در میان جن‌ها نویسنده: ستاره خلیلی ژانر: ترسناک، اجتماعی خلاصه: دختری به نام ایده، برای سفر تابستونی به روستا پیش مادر‌بزرگ و پدر‌بزرگش میره. توی روستا برای یکی از روستایی‌ها اتفاقات ماورایی رخ میده و ایده تصمیم می‌گیره تحقیقاتی درباره‌ی اتفاقات انجام بده و... .

romanik.ir

 

[آلباتروس]

با سلام
درخواست قفل داستانم رو دارم. تموم شده!
در دست اقدام داستان خشم شب

 

[ansel]

پایان داستان کوتاه در میان جن ها

انتشاریافته - داستان در میان جن‌ها | ستاره خلیلی

نام داستان: در میان جن‌ها نویسنده: ستاره خلیلی ژانر: ترسناک، اجتماعی خلاصه: دختری به نام ایده، برای سفر تابستونی به روستا پیش مادر‌بزرگ و پدر‌بزرگش میره. توی روستا برای یکی از روستایی‌ها اتفاقات ماورایی رخ میده و ایده تصمیم می‌گیره تحقیقاتی درباره‌ی اتفاقات انجام بده و... .

romanik.ir

سلام
تاپیک قفل شد و پست پایان تایپ، ارسال گردید. زین پس شما نویسنده‌‌ی عزیز اجازه‌‌ی ویرایش ندارید.
با آرزوی موفقیت روز افزون
اگر هنوز درخواست رصد نداده‌اید، لطفا طبق قوانین درخواست بدهید

 

[ansel]

با سلام
درخواست قفل داستانم رو دارم. تموم شده!
در دست اقدام داستان خشم شب

سلام
تاپیک قفل شد و پست پایان تایپ، ارسال گردید. زین پس شما نویسنده‌‌ی عزیز اجازه‌‌ی ویرایش ندارید.
با آرزوی موفقیت روز افزون
اگر هنوز درخواست رصد نداده‌اید، لطفا طبق قوانین درخواست بدهید

 

[seon-ho]

انتشاریافته - داستان حوالی دروازه غار | AYSA_H

«به نام او که زندگی را بر روی سراشیبی بلندی بنا کرد!» مجموعه داستان‌های: حوالی دروازه غار نویسنده: AYSA_H ژانر: اجتماعی خلاصه: کمی پایین‌تر از موزه‌ی گلستان، در حوالی دروازه غار، کوچه پس کوچه‌های خزانه، این روز‌ها حال و هوای عجیب و غریبی دارد. البته برای مایی که نام خود را انسان گذاشته‌ایم و...

romanik.ir

سلام خسته نباشید داستان به اتمام رسید

 

[ansel]

انتشاریافته - داستان حوالی دروازه غار | AYSA_H

«به نام او که زندگی را بر روی سراشیبی بلندی بنا کرد!» مجموعه داستان‌های: حوالی دروازه غار نویسنده: AYSA_H ژانر: اجتماعی خلاصه: کمی پایین‌تر از موزه‌ی گلستان، در حوالی دروازه غار، کوچه پس کوچه‌های خزانه، این روز‌ها حال و هوای عجیب و غریبی دارد. البته برای مایی که نام خود را انسان گذاشته‌ایم و...

romanik.ir

سلام خسته نباشید داستان به اتمام رسید

سلام
تاپیک قفل شد و پست پایان تایپ، ارسال گردید. زین پس شما نویسنده‌‌ی عزیز اجازه‌‌ی ویرایش ندارید.
با آرزوی موفقیت روز افزون
اگر هنوز درخواست رصد نداده‌اید، لطفا طبق قوانین درخواست بدهید
@ara.pr.o.o