. . .

آموزش از تلخی نوشتن تا شیرینی آفریدن

تالار مطالب آموزش نویسندگی

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1
«آن‌ها که هیچ نمی‌نویسند و تنها می‌اندیشند، از اندیشه‌های خود بیشتر لذت می‌برند و نیز اندیشه‌های بیشتری دارند. همین‌که می‌خواهی اندیشه‌هایت را ثبت کنی و کلمات فرار و سمج و ستیزه‌جو را در اختیار بگیری، رشتۀ اندیشه‌هایت گسیخته می‌شود.»
-فریدون تنکابنی | یادداشت‌های شهر شلوغ
تلخی نوشتن را زمانی می‌چشی که می‌بینی روی کاغذ آن آدم جالبی که خیال می‌کردی، نیستی.

نوشتن، سوزن خوبی برای ترکاندن بادکنک جهل و توهم آدم‌های پرمدعاست. فقط کافی است قلم دست بگیری و بفهمی تمام آن حرف‌های شفاهی فریبنده‌ات، روی کاغذ جز مشتی مهمل بی‌سر و ته و سطحی نیستند.

اما اگر برای نوشتن یا هر نوع دیگری از آفرینش هنری نکوشیم و به نشخوارهای ذهنی خودمان اکتفا کنیم، تاوانی خواهیم داد؟

اصلاً بگذارید کار بی‌حاصل اما بامزۀ دسته‌بندی آدم‌ها را یک بار دیگر انجام بدهیم:

راستش من از نوجوانی، یعنی زمانی که کچل بودم و فقط عاشق پیراهن چهارخانۀ سبزرنگی بودم که چون به تن پسرعمه‌ام اندازه نمی‌شد به من رسیده بود، حس می‌کردم که آدم‌ها دودسته‌اند:

یعنی عمه و پسرعمۀ من که خلق نمی‌کنند! و من که مثلاً خلق می‌کنم.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #2
وقتی حرف خلق و خلاقیت می‌شود بعضی‌ها با گسترش دامنۀ ماجرا می‌خواهد خیال خودشان را راحت کنند، مثلاً غذا پختن و جارو زدن و غیره را هم قاطى هنر و خلاقیت می‌کند؛ اما از شوخی که بگذریم، حد اعلای آفریدن و خلق کردن، هنر است و نقاشی و موسیقی و داستان و شعر و…

من گمان می‌کردم و می‌کنم که زندگی روزمره بدون آفریدن چیزی، وضعیتی است برزخی به شکل و صورت زیر:

یعنی تو حیوانی هستی، که نه امکانات انسانیت را کامل داری، و نه می‌توانی مثل حیوانات، بکر و آزادانه لذت ببری.

آدم از جایی آدم می‌شود که خدای درونش بیدار می‌شود.

وگرنه در خوردن و خوابیدن و تولیدمثل، من و گربۀ من هر دو به یک سیاق عمل می‌کنیم. البته او کمی متبحرتر، با حرص و تنش کمتر.

سهم ما از زندگی، نه پول و نه خانه و نه حتی سلامتی و رفاه است، سهم ما الهامات و ایده‌هایی‌ست که هستی به‌سوی ما روانه می‌کند؛ اما الهام ماده‌ای خام است. نقد کردن چک کار ماست: وقتی شروع به آفریدن می‌کنی، به هدیه‌های هستی شکل عینی می‌بخشی. کار هنرمند تبدیل روح به ماده است. برای اشتراک‌گذاری روح با دیگران.

با این نگاه، از همان زمان که پیراهن سبز چهارخانه و کلۀ کچل داشتم به معیار روشنی برای انتخاب‌هایم رسیده بودم:

آیا کاری که انجام می‌دهم، به من فرصت خلق کردن می‌دهد؟ آیا در تمام روزهای من اندک چیزی خلق می‌شود؟ آیا من چیزی برای اضافه کردن به جهان ۳ دارم؟

باری، برای من دسته‌بندی آدم‌ها به این شکل و صورت مطمئن و مفید است، هرچند در ذات خود غلط است.

پیشنهاد: دفعۀ بعدی که افسرده و مستأصل شدیم اول از خودمان بپرسیم: آیا من خدای درونم را کشته‌ام؟ و اگر جواب مثبت بود، با دست گرفتن، قلم‌مو، ساز یا قلم، تکانش بدهیم، شاید با تنفس مصنوعی، هنوز امیدی به او باشد.

قیصر امین‌پور زمانی نوشته بود:

«بهتر است به‌جای اینکه بگوییم نویسنده کسی است که تا زنده است می‌نویسد، بگوییم نویسنده کسی است که تا می‌نویسد، زنده است؛ یعنی زندگی او، نویسندگی او است؛ یعنی نه کسی که در زندگی، نویسندگی می‌کند؛ بلکه کسی که در نویسندگی زندگی می‌کند؛ اگرچه در تمام عمرش تنها چهل صفحه زندگی کرده باشد و یا یک داستان کوتاه زیسته باشد، و یا طول زندگی او تنها یک دوبیتی باشد که برای هیچ‌کس هم آن را نخوانده است.»
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین