- شناسه کاربر
- 300
- تاریخ ثبتنام
- 2021-01-16
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 519
- نوشتهها
- 4,411
- راهحلها
- 183
- پسندها
- 35,139
- امتیازها
- 1,008
- سن
- 19
- محل سکونت
- خرابههای خاطرات :)
تلخی نوشتن را زمانی میچشی که میبینی روی کاغذ آن آدم جالبی که خیال میکردی، نیستی.«آنها که هیچ نمینویسند و تنها میاندیشند، از اندیشههای خود بیشتر لذت میبرند و نیز اندیشههای بیشتری دارند. همینکه میخواهی اندیشههایت را ثبت کنی و کلمات فرار و سمج و ستیزهجو را در اختیار بگیری، رشتۀ اندیشههایت گسیخته میشود.»
-فریدون تنکابنی | یادداشتهای شهر شلوغ
نوشتن، سوزن خوبی برای ترکاندن بادکنک جهل و توهم آدمهای پرمدعاست. فقط کافی است قلم دست بگیری و بفهمی تمام آن حرفهای شفاهی فریبندهات، روی کاغذ جز مشتی مهمل بیسر و ته و سطحی نیستند.
اما اگر برای نوشتن یا هر نوع دیگری از آفرینش هنری نکوشیم و به نشخوارهای ذهنی خودمان اکتفا کنیم، تاوانی خواهیم داد؟
اصلاً بگذارید کار بیحاصل اما بامزۀ دستهبندی آدمها را یک بار دیگر انجام بدهیم:
راستش من از نوجوانی، یعنی زمانی که کچل بودم و فقط عاشق پیراهن چهارخانۀ سبزرنگی بودم که چون به تن پسرعمهام اندازه نمیشد به من رسیده بود، حس میکردم که آدمها دودستهاند:
یعنی عمه و پسرعمۀ من که خلق نمیکنند! و من که مثلاً خلق میکنم.
نام موضوع : از تلخی نوشتن تا شیرینی آفریدن
دسته : مطالب آموزش نویسندگی