. . .

تمام شده دلنوشته ماهِ کوچکم"benim küçük ayım" | هدیه قلی‌زاده

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: مـاهِ کوچکم!
"benim küçük ayım"
ژانر: عاشقانه، ترژادی
نام نویسنده: هدیه قلی‌زاده

مقدمه:
لبخندی کم‌رنگ بر لبان سرخ رنگش نشاند، با طنازی طره‌ای از موهایش را پشت گوش انداخت و با همان نازِ همیشگی صدایش گفت:

- الان از دستم ناراحت هستی؟
اَخمِ میان دو ابروی پسرک، برای تصدیق حرفش کافی بود. با غیظ زمزمه کرد:

- مشخص نیست؟
از تلخی کلامش، مچاله شدن قلبش را به خوبی احساس کرد. تقصیر خودش بود پس چرا ناراحت بود؟
دستش را پیش به سوی ابروی او برد؛ تنها سه بند انگشت بیشتر نمانده بود که گره‌ی اخم را باز کند. با تردید حرف دلش را بر زبان آورد:

- برای بخشیدن چی‌کار کنم؟
پاسخش تنها لبخند محو و اخم باز شده پسرک بود و حرارت کف دست دخترکِ مبهوت که در دستان او، گم شده بود!

⚠بر اساس واقعیت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
875
پسندها
7,364
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

پس از اعلام اتمام نگارش برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #2
به این جمله اعتقاد داشتم که به سادگی می‌توانم شروع دلنوشته‌ای را آغاز کنم؛ اما حالا تمام معادلات ذهنم به هم ریخته‌ است! حتی نمی‌دانم تو را چگونه توصیف کنم؟ توصیف؟ اصلاً مگر می‌شود تو را توصیف کرد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #3
نمی‌دانم باید دقیقاً از کجا شروع کنم!
هیچ‌ موقع در این لحظه‌ای که حتی نمی‌دانم چه بنویسم، گیر نکرده بودم؛ اما می‌خواهم هم‌چو همیشه، مثل یک برادر، برای آخرین بار، به گفته‌هایم گوش دهی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #4
یک‌جا خواندم که نوشته بود:
- کسانی که فردی را دوست دارند، حتی اگر هزاران دلیل برای رفتن‌شان داشته باشند، با همان یک بهانه دوست داشتن شما، نمی‌روند!
با خواندن این جمله خندیدم، هم‌چون همیشه! می‌دانی که؟ هنوز هم خوش‌خنده‌ام.
من برای رفتنم تنها یک دلیل داشتم؛ اما رفتم، ترکت کردم، دلت را شکستم! نمی‌گویم پشیمان نیستم، به هیچ‌وجه! اصلاً مگر می‌توانم نباشم؟ دلت را بشکنم آن‌وقت خوش‌حال باشم؟

اما باز با تمام پشیمانی‌هایم، نمی‌توانم برگردم. آن‌قدر برایم عزیزی و آن‌قدر خودخواهم که حسرت نبودت و دلتنگی نبودت را به جان بخرم؛ ولی بهایی به قلبم ندهم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #5
خبر داشتی دلیل بودنم، خودت بودی؟
خبر داری با وجودی که زمانی از رفتنت نمی‌گذرد، دلتنگی امانم را بریده؟
چه‌زمانی این‌‌قدر بی‌رحم شدم که خودت را از خودم منع کنم!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #6
می‌دانستی؟
تمام حسی که به تو دارم، دقیقاً همان حسی هست که تو به من داری و من به تو!
نه بیشتر، نه کمتر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #7
کناردرختی در خیابان کنارت ایستاده بودم. نسبت به تو، خب؛ قد من کوتاه بود، دستان کوچک و سفید رنگم در دستان مردانه تو، گم شده بود و تضاد جالبی را ایجاد می‌کرد.
هر بار که نگاهم به دستانمان می‌افتاد، نمی‌دانستم بگویم قند در دلم آب کنند یا بخندم از تضاد قشنگی که ایجاد شده بود.
آخر من کجا، احساسی بودن کجا؟
خنده را انتخاب کردم.
خندیدم!
خندیدم!
و تو بی‌پروا نگاهت را به خنده‌هایم داده بودی!
و بی‌توجه به رنگی شدن گونه‌هایم، با سکوت و همان نگاه خاص خودت، که دنیایی حرف در آن بود، هم‌چنان نگاهم می‌کردی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #8
می‌دانستی دختری نیستم که اخم کنم و با گفتن هرچیزی، ناراحت شوم؛ حتی اگر چیزی بر خلاف میل من باشد.
مگر دلم می‌آید با اخم‌های بچگانه‌ام لذت تو را بگیرم؟
هرچه نگاهت کردم از رو نرفتی، نگاهت را به من دوخته بودی... تا این‌که با خجالت سرم را پایین انداختم.
پیش خودت نگفتی از تب نگاهت غش می‌کنم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #9
صدای ایستادن اتوبوس، حواس هر دوی ما را به خودش داد، دستم را در دستت فشردی. هنوز هم چرایش را نفهمیدم!
من با همان ذوق کودکانه خودم به بچه‌های خردسال نگاه می‌کردم و پر ذوق‌تر در دلم برای هر کدام‌شان قند آب می‌کردم، تو هیچ توجه‌ای به بچه‌ها نداشتی و با همان نگاه خاص خودت، نگاهم می‌کردی!
وقتی گفتم:
- چرا حواست به آن کوچولو‌های دوست داشتنی نیست؟
با همان لبخند دل‌ربایت و شیطنت مختص به خود گفتی:
- چرا، دقیقاً یکیش جلومه!
سرت را جلوتر آوردی و کنار گوشم با لحنی پچ‌پچ مانند ادامه دادی:
- وروجکم!
و من... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

هدیه زندگی

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
223
نوشته‌ها
1,852
راه‌حل‌ها
5
پسندها
10,677
امتیازها
452

  • #10
سوار بر اتوبوس شدیم.
ایستگاه آخر، هر دو پیاده شدیم!
خواهرت آن طرف خیابان منتظر ایستاده بود.
او مرا نمی‌شناخت، مگر نه؟
اما من او را به خوبی می‌شناختم!
اصلاً، مگر چیزی هم بود که مرتبط با تو باشد و من ندانم؟
بی‌آنکه بفهمم چه می‌کنم، خودم را به تو رساندم.
آن‌قدر مبهوت بودی که بی حرکت ایستادی!
ده ثانیه بیشتر طول نکشید، خودم را عقب کشیدم، با چشمانی گریان لبخند زدم و کم کم، بلند بلند، بی‌توجه به خواهرت، مردم شهر که بعضاً با لبخند نگاهمان می‌کردند، خندیدم!
و افسوس، که نمی‌دانستی این‌بار، بار آخر است!
و افسوس، که دیالوگی برای خداحافظی، جز چشمان گریان من، چیزی یادم نمی‌آید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین