در دست اقدام فی‌البداهه رهایم نکن|سحرصادقیان

بنام خدا
فی‌البداهه: رهایم نکن
نویسنده: سحرصادقیان
ژانر:عاشقانه، غمگین
مقدمه:
حال من حال غریبی‌ست، شنیدن دارد
درد من رنجِ وسیعی‌ست که دیدن دارد

 

[Romanik Bot]

سلام خدمت نویسنده گرامی؛ متشکریم از انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار دل نویسه‌‌هایتان!

لطفا قبل از تایپ فی‌البداهه‌‌تان قوانین زیر را با دقت مطالعه بفرمایید:

​

قوانین ایجاد فی‌البداهه​

پس از ارسال حداقل پانزده پارت از فی البداهه‌‌ی خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
درخواست جلد
با اتمام فی البداهه خود، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست نقد و بررسی

پس از اتمام تایپ فی‌البداهه‌‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید.
تاپیک اعلام پایان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد
برای انتقال و یا خروج از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.

درخواست خروج و یا انتقال به متروکه

متشکریم از همکاری شما با انجمن رمانیک!

با آرزوی موفقیت‌های روز افزون شما

|کادر مدیریت انجمن رمانیک|​

 

[سحرصادقیان]

من از تمام دنیا
یک تو می‌خواستم ولی
خواسته‌ی من زیادی بزرگ بود!
من آخر هرچه که خواستم در این دنیا
شدنی نبود!
گویا خدا با دل من لج کرده بود!
کسی در درونم فریاد میزد:
خواسته هایت در حد تو نیستند
لقمه‌ی اندازه‌ی دهانت بردار!
اما مگر دلِ من دل نبود؟

 

[سحرصادقیان]

چه گویم از دلی که پر است
قصیده یا مثنوی؟
اگر بخواهم قصه‌اش را باز کنم
از این‌ها همه گذشته باید مجموعه بنویسم!
آخر دل من چگونه این حجم وسیع را در خود جای داده است که نمی‌ترکد؟

 

[سحرصادقیان]

کاش دستانی بودند که دست مرا می‌گرفتند
کاش کسی بود که مرا از منجلاب این دنیا بیرون می‌کشید
ای کاش دستانی بودند که گره کورهای کارهای مرا باز می‌کردند
ای کاش اتمامی برای رنج‌ها و مشکلات‌مان بود

 

[سحرصادقیان]

بخواب آروم، ای دل بی قرارِ من
جای خوبی نیست این دنیا که پر پر میزنی
برای لحظه ای لبخند و شادی، ای دل
چگونه این‌قدر بی‌تاب له له میزنی!

 

[سحرصادقیان]

اما این دنیا تا ابد به من بدهکار است
این دنیا یک خبر خوب به من بدهکار است
یک خوشی عظیم و از ته دل...
مگر با او چه کرده بودم که این‌گونه با من سرِ جنگ داشت؟
چه زمان از غم‌دیگری خوشحال شدم؟
چه زمان برای کسی بد خواستم؟
چه زمان برای خنده‌ی دیگران حسادت کردم؟
من بد نبودم
اما او مرا بد می‌دید!

 

[سحرصادقیان]

همیشه من اولین بودم!
ذاتا مشکل همین بود
که در هرحال و هر زمان، من اولین بودم
اولین کسی که به داد دیگران رسید، من بودم
اولین کسی که همیشه سراغ حال دیگران را پرسید، من بودم
آنقدر من اولین بودم که توقعشان بالا رفت
به خودم که آمدم دیدم دیگر کسی نیست که حال مرا بپرسد!
کسی نیست که دست مرا بگیرد!
پس کجا رفتند اطرافیانی که اسم من از سر زبانشان نمی‌افتاد؟
آری هر زمان تورا لازم بدانند، هستند!

 

[سحرصادقیان]

امید؛ واژه قشنگی‌ست
خصوصا زمانی که زندگی رو به اتمام است
من نشدم هرگز از او نا امید
اما او انگار با دلم در جنگ است...

 

[سحرصادقیان]

هر زمان دنبال راه نجات بودم
خدا تورو توی راهم قرار داد
شدی فرشته نجاتم
به من زندگی دوباره بخشیدی
باعث موفقیت و پیشرفتم شدی
تو کنار تموم آرزوهام یه تیک بزرگ زدی
باعث شدی حسرت چیزی به دلم نمونه
خدا وقتی خیلی کسی رو دوست داشته باشه
تو راهش یه فرشته قرار میده!
فرشته نجات من...