. . .

در دست اقدام فی‌البداهه در بند افگار| نازنین پناهی

تالار فی‌البداهه
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
عنوان فی‌البداهه: در بند افگار
نویسنده: نازنین پناهی
ژانر: اجتماعی

مقدمه: قسم به ابتدایی‌ترین تا انتهایی‌ترین نفس خویش...
از این عالم جز درد و آهی بسیار، جز ضرب تازیانه‌های تجربه‌های تلخ هیچ چیز نصیب ما نشد.
نمی‌دانم ما راه را اشتباه رفته‌ بودیم یا آنان خبره‌ی راه بودند. هرچه که بود، تنها رد زخم‌هایش نصیب تن و جان ما شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,354
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
2cc515_2320230913-093211.jpg
سلام خدمت نویسنده گرامی؛ متشکریم از انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار دل نویسه‌‌هایتان!

لطفا قبل از تایپ فی‌البداهه‌‌تان قوانین زیر را با دقت مطالعه بفرمایید:
قوانین ایجاد فی‌البداهه​

پس از ارسال حداقل پانزده پارت از فی البداهه‌‌ی خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
درخواست جلد
با اتمام فی البداهه خود، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست نقد و بررسی

پس از اتمام تایپ فی‌البداهه‌‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید.
تاپیک اعلام پایان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد
برای انتقال و یا خروج از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.

درخواست خروج و یا انتقال به متروکه

متشکریم از همکاری شما با انجمن رمانیک!

با آرزوی موفقیت‌های روز افزون شما

|کادر مدیریت انجمن رمانیک|​
 

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #3
صفای دوران را زمانی از دست دادم ک ضربه‌ی کاری پرستار اشکم را در آورد.
هرچه پیش رفت روند این رشد بیشتر درک کردم که هیچ لطفی در آدمی نیست.
گویی موهبت روح آفریدگار را در بند زنجیر کرده و به ابلیس فروخته‌اند.
هیچ صوراسرافیلی نمی‌تواند دگرگون کند حال زارشان را
هیچ وجدانی نمانده در وجودشان که از میان دل سنگشان جوانه‌ی عشق را بی‌آفریند.
خداوندا، سوگند به گواراترین آب، به هفت آسمان و هفت دریا، به اولین طینت تا آخرین رحلت، من در این بی‌صفایی‌ها جان‌ میدهم و دم نمی‌زنم.
 
آخرین ویرایش:

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #4
در مردابی از تنهایی دست و پا میزنم، بی‌خبر از این که این تقلا‌ها مرا بیشتر در مرداب غرق می‌کند.
 

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #5
آدمی را جز آخرین دم هیچ نمی‌ماند...
آز امروز را می‌زنی.
محنت دوش را می‌خوری.
بیم فردا داری...
درد را دم به دم، در هر دم با خویش می‌کشانی.
درنهایت چه خواهد ماند برایت جز آخرین دم؟
 

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #6
در میان احساسات خموش و مرده‌ی شهر، میان آن همه سیاهی و جور دنیا...
من بودم و روحی کودکانه که در اوج سیاهی، همچون خورشید تابان می‌درخشید... .
 

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #7
حرف‌ها سد شدند...
آن‌قدر محکم
که بغض را در پس گلویم
و اشک را در پشت چشم‌هایم، نگه داشتند.
تا مبادا حقیقت از اشک‌هایم خوانده شود.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
35
بازدیدها
932

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 4)

بالا پایین