. . .

تمام شده دلنوشته دریای اوهام | مینا جرجندی

تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
inshot_۲۰۲۴۰۴۲۸_۱۱۰۴۰۱۸۳۵_8nxb.jpg

دلنوشته: دریای اوهام
نویسنده: مینا جرجندی
ژانر: تراژدی
مقدمه:
در پی پایان دادن به این اسارت و خسته از این زندان‌بان بی‌رحم، تبر به دست گرفتند و تکه‌ای از وجودم را قطع کردند! خنده‌ام پژمرده شد و ریشه‌‌ی خوشبختی‌ام خشکید؛ او بر من حکومت می‌کرد و من چاره‌ای جز اطاعت از خواسته‌هایش نداشتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
880
پسندها
7,376
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
20230912-190802-rpnm.jpg

سلام خدمت شما دلنویس عزیز

متشکریم از شما بابت انتخاب انجمن رمانیک برای نگارش آثار ارزشمندتان

خواهشمندیم قبل از شروع دلنوشته‌ی خود، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین ایجاد دلنوشته

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

آموزش درخواست جلد رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش درخواست جلد برای دلنوشته​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست نقد و بررسی دلنوشته

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
تاپیک اعلام پایان تایپ

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد برای دلنوشته

بعد از اتمام رصد، مدیران هر تالار تاپیک‌های مربوطه رو ایجاد و نظر شما رو در پایان میپرسند و نیازی به ایجاد تاپیک‌های مختلف تا بر روی سایت رفتن اثر نمی‌باشد.

در صورت علاقمندی به صوتی شدن اثر خودتان، در لینک زیر درخواست صوتی شدن دهید.
درخواست صوتی شدن دلنوشته

آموزش و قوانین درخواست صوتی شدن رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش و قوانین صوتی شدن

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.

درخواست انتقال یا خروج از متروکه

|متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |
 

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #3
با پا‌های بـر×ه×ن×ه و خونین، روی شیشه‌های شکسته‌ی قلبم قدم می‌گذارم و جسدی را حمل می‌کنم. درد جسمم را احساس نمی‌کنم؛ زیرا در تمام عمرم شکنجه شده‌ و مبتلا به بی‌حسی شده‌ام.
چشم‌هایم لبالب از اشک و کمرم از سنگینی این جسد خم شده است؛ وجودم از مشت‌های روزگار درد‌ دارد و قلبم فشرده می‌شود.
اینک من با چشمان سوزان و خیس به جسد آرزوهایم نگاه می‌اندازم و این درد اندوهگین را با تمام تار و پودم احساس می‌کنم.
همه چیز تمام شد! حالا تمام آرزوهایم به گور خواهند رفت و من خود گورکن آرزوهایم هستم.
جسد سوخته را به خود می‌فشارم و با تمام وجود به حال خود و تمام آرزوهای بر باد رفته می‌گریم!
من همین حالا هم مرگ را پذیرفته بودم؛ امّا فرشته‌ی مرگم من را نمی‌خواست بپذیرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #4
به انتهای شیشه‌های بُرنده رسیده‌ام. به قبر خالی در رو‌به‌رویم‌ خیره‌ و جسد را محکم‌تر به خود می‌فشارم!
چشم‌هایم پر و خالی می‌شوند و قلبم تیر می‌کشد؛ امّا دگر نای اعتراض به آن درد را ندارم؛ باد بی‌رحمانِ موهایم را هم چون سیلی به صورتم می‌کوبد و باز اعتراضی نخواهم کرد!
آرام وارد قبر می‌شوم. نالان و گریان جسد را به آغوش خاک می‌سپارم و چه غریبانِ با آرزوهایم وداع می‌کنم؛ خوشا آنان که با آرزوهایشان حس زندگی دارند و وای بر من و آنانی که این حس را باخته‌ایم.
حال با وجود مرگ آرزوهایم با چه توانی و دلخوش به چه چیزی در برابر این روزگار نامرد بایستم! چگونه توانستند بی‌رحمانه، گران‌بهاترین تکه‌ از وجودم را ریشه کن کنند و در آتش بیندازند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #5
با وداع آخر از آن قبر دور می‌شوم، جرعت نخواهم داشت به عقب نگاه بیندازم.
در همان لحظه روحم خواهانِ آزاد شدن از زندان جسمم را دارد؛ خودش را با تمام وجود به قفسی که نامش جسم است، می‌کوبد، می‌گرید، التماس می‌کند، قسمم می‌دهد و فریاد می‌زند رهایش کنم که دگر تحملش به اتمام رسیده است! و من به جز گریه پاسخی برایش ندارم.
به ناگاه زانوهایم سست می‌شود و به زمین میفتم، شن‌های داغ را در مشتم می‌فشارم، با دست دیگرم به قلب آتش گرفته‌ام ضربه می‌زنم و سعی می‌کنم به تکاپوی دردآورِ روحم توجه نکنم، هر چند سخت است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #6
باز قدم به قدم می‌گذارم بدون این که بدانم مقصد کجاست!
روحم هم چون کودک، در گوشه‌ای با بغض کز کرده است و با التماس نگاهم می‌کند. لبخند بی‌جانی تقدیمش می‌کنم، که قهرآلود و دلخور نگاهش را از من ‌می‌دزدد و لبخند پژمرده‌ام خشک می‌شود.
با شانه‌های‌ خمیده، پاهای بـر×ه×ن×ه‌ و دردناکم را با خستگی روی‌‌ شن‌‌های داغ می‌کشم. خورشید با پوزخند، تابشِ داغش را به جانم می‌تابد و من زهر خندی به حال خود می‌زنم. هیچ‌کس رحمی نشانم نداد و حالا با دیدن این حال زارم با تمسخر به تماشایم نشسته‌اند، من که همه چیز خود را باخته بودم پس چرا هنوز با نگاه‌‌هایشان من را ذره‌ذره‌ می‌سوزاندن؟!
تاوان چه را می‌دادم؟ چه خطایی مرتکب شده بودم که با وجود به نابودی رسیدنم هنوز تَرکش غم‌ها به سمتم اصابت می‌‌شد!
دگر باید چگونه شکستنم را می‌دیدند تا از این جسم و روح خسته دست بکشند!
مگر دیگر بدتر از این هم می‌شد؟
 

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #7
جسمم بی‌رمق و خسته در آغوش زمین میفتد. چشم‌هایم بسته می‌شود و تصویر خورشید با آن پوزخند تمسخرآمیزش پشت پلک‌هایم‌ جا می‌ماند.
نفرین به روزگار که من را به این جا کشانده بود،
مگر چه آتشی به جانش انداخته بودم که اینگونه من را به غل و زنجیر کشاند، تا پای مرگ سلاخی‌ام کرد و در آخر من را در خیالات مبهم خود رها کرد تا ذره‌ذره مرگ را احساس کنم؛ حتیٰ مرگ هم من را به آغوش خود فرا نمی‌خواند تا دگر جسمم این حجم از درد را تحمل نکند.
کاش خودکشی تاوان نداشت تا خود با اشتیاق مرگ را به آغوش می‌گرفتم و این زندگی پر عذابم را رها می‌کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #8
از زمین و زمان دلگیر بودم؛ کجا بودند آن‌های که ادعای دوستی و وفاداریشان گوش فلک را کر کرده بود؛ آیا اینک خبر از این حال زارم داشتند؟‌ می‌دانستند چگونه در خیالات خود محبوس و روزگار زندان‌بانم است؟
همگی‌شان از پشت خنجر زدن، با روزگار تبانی کردن و بذر کینه‌‌شان را در قلبم پاشیدن.
روزگار ستمگر چه آسان میان من و اطرافیانم کیلومترها فاصله قرار داد و من را در مردابی که نامش زندگی بود گرفتار ساخت.
نمی‌دانستم تا چه زمانی خواهانِ ادامه‌ی این بازی است، بازی که بدون اطلاع وارد آن شده بودم! بارها در لبه‌ی پرتگاه بازی قرارم داد و به بهانه‌ی قوی شدن من را به پایین هل داد، تا غرق شوم در درد و غم!
حتیٰ بال‌های شکسته‌ام قادر نبودند نجاتم دهند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #9
چشم‌هایم را از اسارت پِلک‌ها رها و با آسمان سیَه رو به رو شدم، چیزی را که تماشا می‌کردم هم چون زندگانی‌ام تیره بود!
احساس گم شدگی در خود را داشتم گویا تکه‌های زیادی از وجودم را گم کرده بودم.
روحم باز خواهانِ آزادی داشت، این دفعه نالان و خسته تقاضا می‌کرد و من پاسخی برای آزادی او نداشتم. به ناگاه با خشمی که در وجودم زبانه می‌کشید فریاد زدم:
_ من هم، هم چون تو خواهانِ آزادی‌ام؛ امّا چاره‌ای برای این درد ندارم.
به یک آن وجودم را سکوتی سهمگین فرا گرفت و دگر وجودش را حس نکردم؛ امّا احساس کردم او خود را به سایه‌ها سپرده تا از دیده‌ی من پنهان بماند. به یک بارِ با شنیدن خنده‌های خوشحال روزگار به خود آمدم؛ از این که خشمم را بر سر آن بی‌نوا خالی کرده بودم نادم و اندوهگین شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
972
نوشته‌ها
2,294
راه‌حل‌ها
33
پسندها
3,552
امتیازها
436
سن
20
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #10
تکیه بر تکه سنگ بزرگی در دریای افکار نیمه شب خود غرق شده‌ام!
فشردگی غم را روی شانه‌های رنجور خود احساس می‌کنم. تنهایی من را در آغوش تاریک خود اسیر کرده است و من ساکت و صامت به سیاهی شب خیره شده‌ام. دستانم یخ زده و درونم برزخی به پا است!
به ناگاه قطره‌ی بارانی بر روی گونه‌ام می‌نشیند و با سر خوشی تا چانه‌ام سُر می‌خورد؛ صدای خوشحال قطرات دیگر را می‌شنوم که یکی پس از دیگری بر روی جسم خسته‌ام می‌نشینند.
با صدای سهمگین غرش رعد و برق به خود می‌آیم؛ نگاه ثابتم را از سیاهی می‌گیرم و پیشانی بر زانوهای زخمی‌ام می‌گذارم. تمام وجودم به لرزش افتاده است نه بخاطر سرما؛ بلکه برای این حال دردناکم؛ حتیٰ خوشحالی قطرات من را کمی شاد نمی‌کرد.
گویا منتظر تلنگری بودم، که با صدای بلند و سوزناک زیر گریه زنم، صدای شادمانی‌یشان قطع و به ناگاه صدای گریه‌یشان در هق‌هق نالانم گم می‌شود. ابرها از غم این درد و فضای اندوهگین شدت اشک‌هایشان بیشتر می‌شود؛ در آن لحظه صدای ضعیف گریه‌ی روحم را هم می‌شنوم.
خسته از این اسارت، نالان از این دردهای بی‌درمان و اندوهگین برای از دست دادن آرزوهایم که تکه‌ای از وجودم بودند.
در آن هنگام حتیٰ صدای قه‌قه‌ی شاد روزگار برای این حال زارم، باعث نشد سد اشک‌هایم بسته شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 7)

بالا پایین