. . .

یک جرعه کتاب! | قسمتی از کتاب

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #291
در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس

آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند . می تواند آب ها را بخشکاند. می تواند چرخ و فلک را به هم بریزد آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد: حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت و حکایت پهلوانی! بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد!

سووشون | سیمین دانشور
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #292
می گویند وقتی آدم سقوط می کند، مغزش سریع تر کار می کند، جوری که میتواند در کسری از ثانیه به هزار چیز فکر کند. از وقتی ''اوه'' چارپایه را از زیر پایش کنار زد تا لحظه ای که سقوط کرد و با یک صدای وحشتناک کف زمین ولو شد، توانست به خیلی چیزها فکر کند. حالا بی دفاع به پشت دراز کشیده و مدت مدیدی به قلابش نگاه می کند که مانند صخره ای که در مقابل امواج سهمگین مقاومت می کند، به سقف چسبیده است. سپس با انزجار به طنابی نگاه می کند که از وسط دو نیم شده است. با خودش فکر می کند عجب جامعه ای ! این ها حتی نمی توانند یک طناب درست و حسابی تولید کنند. در حالی که سعی می کند پاهایش را از هم باز کند، بی صدا لعنت می فرستد. چه طور ممکن است که تولید یک طناب تا این حد با شکست مواجه شود،چه طور؟

با خودش فکر می کند این هم نمونه ی بارز این که آدم نمی تواند جان خودش را به نحو محترمانه ای بگیرد.

مردی به نام اُوه | فردریک بکمن
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #293
محبوبم! در تابستان بوی بهار می‌رسد. بوی گل‌های ایرانی و اینجا چه رونقی دارد شادیهمه‌ی این روزها چشیدنی است. جشن تولد آفتاب است و انگورها در حال شیرین شدن‌اند.

تابستان است، دیگر دوران درِ اتاق را به روی خود بستن، سپری شده بستر عشق‌های سوزان در تابستان است که صورت‌ها سرخ‌اند و لپ‌ها گل می‌اندازند، رازهای پنهان شده یکی یکی برملا می‌شوند.

محبوبم! دریا تا ساحل می‌رود و دوباره باز می‌گردد و دل دل می‌زند و شما را به یاد من می‌آورد. نسیم‌ها وزیدن عطر شما را تقلید می‌کنند. گل‌ها دسته‌دسته می‌شوند و آفتاب دوباره طلوع می‌کند.

دست بردن زیر لباس سیب | محمد صالح علاء
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #294
هیچ‌ چیز به اندازه‌‌یِ غم مشترک، آدم‌ها را به این سرعت و سهولت، گرچه اغلب به گونه‌ای کاذب و فریبنده، به هم نزدیک نمی‌کند.

جوّ همدردی بی‌توقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین می‌برد؛ فرزانه و عامی، دانشمند و بی‌سواد به آسانی آن را درک می‌کنند؛ در حالی که ساده‌ترین وسیله‌ی نزدیک شدن آدم‌ها به یکدیگر است، فوق‌العاده کمیاب هم هست…!

شوخی | میلان کوندرا
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #295
گویا سرنوشتم چنین رقم خورده بود که از زندگی و دوستانم بیشتر از آنچه به آنها داده ام بهرهدرت گیرم و همیشه هم در حسرت جبرانش باشم. ارتباطم با ریچارد، الیزابت، سینیورا ناردینی و نجار به همین منوال بود و اکنون در سالهایی که پخته تر شده و به خود اهمیت می دادم، می دیدم که هواخواهی سرگشته و شیفته ی خدمت به معلولی دردمند شده ام. اگر کتابی را که از مدتها قبل در دست نگارش دارم روزی به اتمام برسانم و چاپ شود، به ندرت می توان موضوعی را در آن یافت که از بوپی نیاموخته باشم. اکنون دوره ای شاد در برابرم گسترده بود که می توانستم براساس آن برای بقیه عمرم برنامه ریزی کنم. این امتیاز بزرگ به من اعطا شده بود که شناختی روشن و ژرف نسبت به روح والای انسانی درمانده پیدا کنم که دست تقدیر هر بلائی را- از بیماری و انزوا و تنگدستی گرفته تا بی کسی – در دامانش نشاند. تمامی عیوب جزئی مثل خشم، ناشکیبائی، بی اعتمادی و دروغ که معمولا حلاوت زندگی زیبا و کوتاه آدمی را تلخ و زایل می سازند، تمامی این زخمهای چرکین که چهره ما را زشت می سازند داغ خود را از طریق تحمل سالها رنج شدید در وجود این انسان نهادند؛ انسانی که نه حکیم بود و نه فرشته، ولی با این حال تن به قضا و قدر سپرده، سر تسلیم و اطاعت در پیش نهاده و تحت فشار روحی ناشی از دردی وحشتناک و تحمل محرومیت ها آموخته بود که باید معلولیتش را بی هیچ حجبی بپذیرد و کار خود را به خداوند واگذارد. یک بار از او پرسیدم: چطور توانست با مشکلات ناشی از بدن علیل و دردمندش کنار بیاید؟

خندید و گفت: خیلی آسان، من با بیماری ام مدام در جنگم. گاهی پیروز می شوم، گاهی شکست می خورم. این وضع همیشه ادامه دارد. گاهی هم دست از منازعه می کشیم و اعلام آتش بس می کنیم، ولی با نگاهی مظنون یکدیگر را زیرنظر داریم و منتظر می مانیم تا دیگری حمله را آغاز کند که در این صورت آتش بس شکسته می شود.

سفینه زندگی | هرمان هسه
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #296
در تاریخ از بی طرفی و حقیقت جویی سخن بسیار گفته اند. لیکن این سخن ادعایی بیش نیست. مورخ از همانجا که موضوع تاریخ خود را انتخاب می کند در واقع دنبال ه*و*س و میل خود می رود و از بی طرفی خارج می شود. اگر تاریخ «هند» را موضوع تحقیق خود قرار می دهد برای آنست که رغبتی یا مصلحتی او را به حوادث آن سرزمین علاقه مند کرده است و اگر از «انقلاب فرانسه» سخن می گوید، از آنروست که در آن ماجرا چیزی هست که با احساسات و تمایلات او مناسبتی دارد. بنابراین بی طرفی مورخ، ادعایی است که به دشواری می توان آن را تایید کرد.

دو قرن سکوت | عبدالحسین زرینکوب
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #297
پسر، موقعی که آدم می میرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره می کنند. من امیدوارم که وقتی مردم، یک ادم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازه ی مرا توی رودخانه ای جایی بیندازد. هرجا که می خواهد باشد، ولی فقط توی قبرستانف وسط مرده ها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه می آیند و روی شکم آدم دسته گل می گذارند و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را می خواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد. آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد.

ناتور دشت | جی دی سلینجر
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #298
طی چهل سال عمل و رفتار آدم ها به من یاد داد که آنها میانه ای با عقل ندارند.

دم سرخ رنگ ستاره ی دنباله داری را به آن ها نشان بده و دلشان را از ترس پر کن، می بینی که آشفته و سراسیمه از خانه هاشان بیرون می ریزند و درهم برهم چنان می دوند که قلم پاشان بشکند.

ولی بیا و به آنها حرف معقولی بزن، و به هزار دلیل ثابتش کن، می بینی که فقط به ریشت می خندند.

زندگی گالیله | برتولت برشت
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #299
«دوست داشتن» عضوی از بدن است. درست است که همه فورا به فکر «قلب» می افتند ولی من می گویم که «دوست داشتن» دندان آدم است، دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند.

حالا تصور کنید روزی را که «دوست داشتن» آدم درد می کند! آرام و قرار را از آدم می گیرد! غذا از گلویت پایین نمی رود. شب ها را تا صبح به گریه می نشینی.. آن قدر مقاومت می کنی تا یک روز می بینی راهی نداری جز اینکه دندان «دوست داشتن» ات را بکشی و بیندازی دور!

حالا دندان دوست داشتن را که کشیده باشی، حالت خوب است، راحت می خوابی، راحت غذا می خوری و شب ها دیگر گریه ت نمی گیرد ولی همیشه جای خالی اش هست، حتی وقتی از ته دل می خندی.

طلایی کوچک | دیل کارنگی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #300
این مردمان کامبوجیایی، این قربانیان بی نام و نشان با آن صورت های مات، بدن های نزار و شماره های سنجاق شده به پیراهن تا ابد به مرگ می نگرند. آن ها حتی اگر نامی هم دااشته باشند برای «ما» ناشناخته اند؛ مانند همان عکسی که در یکی ازنوشته های وولف به آن اشاره شد. جسد مرد یا زنی مُثله شده که می توانست از آنِ لاشه ی یک خوک باشد. نکته ی موردنظر او مقیاس درنده خوییِ جنگ است که آن چه را از انسان به عنوان ارزش فردی یا بشری شناخته شده است ویران می کند؛ البته وقتی به چهره ی جنگ در قالب تصویر و از راه دور نگریسته شود، نمی توان انتظار بیشتری داشت.

تماشای رنج دیگران | سوزان سانتاگ
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4
بازدیدها
477
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
170
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
58

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین